کتاب ۱۹۸۴ رمان معروفی از جورج اورول است و بر اساس نقد جامعه آینده نگر است. این رمان در کنار «قلعه حیوانات» باعث شهرت جورج اورول شد. اورول این کتاب را در سال 1949 نوشت.
این اثر به 65 زبان ترجمه شده است. رمان دیستوپیایی اورول فرض می کند که کل جهان کمونیستی است و هیچ راهی برای خروج از آن وجود ندارد. نشان دهنده قدرت از بالا حکومت و بی عدالتی در جامعه است.
نگاهی به کتاب 1984- جورج اورول
;کتاب 1984 چهار سال پس از قلعه حیوانات جورج اورول نوشته شد. این دو رمان به قدری در تاریخ ادبیات مدرن جهان برجسته هستند که در مطالعات ادبی نماد به شمار می روند. این دو اثر با هم پرفروش ترین های قرن بیستم هستند. آثار نویسنده کتاب سال 1984 در یک محیط فانتزی تاریک در کشوری به نام اقیانوسیه اتفاق می افتد. داستان او داستان پیچیده ای است که نیاز به شرح مختصری دارد.
رمان با مقدمه ای از زندگی شخصیت اصلی کتاب یعنی وینستون اسمیت آغاز می شود. وینستون در وزارت حقیقت کار می کند و کارش ثبت وقایع تاریخی بر اساس حزب است. وینستون با شغلش مشکل دارد و از ضبط دروغ های حزب خسته شده است. بنابراین، در دفتری که از مغازه آقای چارینگتون خریده، شروع به نوشتن و بیان افکار ضد حزبی خود می کند. یک روز در حین کار با دختری با موهای تیره تماس می گیرد و از او می شنود. می گوید “دوستت دارم”.
وینستون شوکه شده با نویسنده جولیا ملاقات می کند. جولیا نیز مانند وینستون در برابر این مراسم مقاومت می کند. آنها یک جلسه مخفیانه در اتاق بالای مغازه آقای چارینگتون برگزار می کنند. با گذشت زمان، نفرت وینستون و جولیا از حزب بیشتر می شود. بنابراین آنها با اوبراین – دوست وینستون – تماس می گیرند تا به اخوان المسلمین (گروهی که علیه انجمن می جنگند) بپیوندند. اوبراین راضی می شود و کتاب مانیفست انقلاب را به آنها می دهد.
وقتی وینستون و جولیا کتاب را می خوانند، افکار اخوان را می بینند. در حین اجرای “مانیفست” برادری، خانه آنها توسط پلیس محاصره شد. همانطور که مشخص است، آقای چارینگتون بخشی از نیروهای امنیتی بوده و آنها را افشا کرده است. وینستون و جولیا از هم جدا می شوند و وینستون به زندان می افتد. وینستون در زندان به دلیل شکنجه زمان را از دست می دهد و ناگهان اوبراین در مقابل او ظاهر می شود و فاش می کند که همیشه یکی از اعضای حزب بوده است.
اوبراین به قلدری وینستون ادامه می دهد تا نظرش را در مورد برادر بزرگ (رهبر حزب، برادر بزرگ نامیده می شود) تغییر دهد. اوبراین حتی فاش می کند که جولیا به وینستون خیانت کرده است. با این حال، وینستون در برابر شکنجه مقاومت می کند تا زمانی که چاره ای جز بردن او به اتاق 101 نداشته باشد. اتاق 101 جایی است که همه با ترس های خود روبرو می شوند. ترس وینستون از موش است. سپس موش ها به سمت او هجوم آوردند و خواستند صورتش را بخورند. سرانجام وینستون نتوانست بار این شکنجه را تحمل کند و تسلیم شد.
درباره جورج اورول
اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول در 25 ژوئن 1903 در مونتهاری هند به دنیا آمد. بعد از اولین تولدش، مادرش او را به همراه خواهرش به انگلستان برد. پدر اورول تا زمان بازنشستگی به دلیل شغلش در هند ماند. جورج تا آن زمان او را ندیده بود. دوران کودکی جورج اورول زمان خوبی نبود، زیرا او اغلب از بیماری های ویروسی و حتی عفونت های ریوی رنج می برد. با این حال از کودکی به نوشتن علاقه داشت و گفته می شود اولین شعر خود را در چهار سالگی سروده است.
جورج اورول به دلیل استعداد و پشتکاری که در طول تحصیل نشان داد، از دانشگاههای برجستهای دعوتنامه دریافت کرد. با این حال پس از اتمام دوران تحصیلی در دانشگاه، به دلیل تنگدستی خانواده مجبور شد به نیروی پلیس بپیوندد. پس از مدتی کار کردن برای پلیس برمه، به انگلستان بازگشت و فعالیت نویسندگی خود را آغاز کرد. دغدغهی او برای نوشتن، زندگی مردم فرودست و قشر کارگر مانند خودش بود.
در دسامبر 1936 به اسپانیا رفت و به گروهی پیوست که علیه ژنرال فرانکو می جنگیدند. جراحات وارده در دوران جنگ را نتوانست بهبود بخشد و مبارزات این دوران را تا پایان عمر تحمل کرد. سرانجام در سال 1950، زمانی که 46 سال داشت، در بیمارستانی در لندن درگذشت. دو اثر مهم اورول، “قلعه حیوانات” و “1984” او را به یک شهرت جهانی تبدیل کردند که تقریباً هشت دهه بعد همچنان ترجمه و تجدید چاپ می شوند.
تکه ای از کتاب ۱۹۸۴
سرسرا بوی کلم پخته و پادری کهنه میداد. یک سرش پوستری رنگی به دیوار میخکوب شده بود که به درد نمیخورد در داخل به معرض تماشا گذاشته شود چون زیادی بزرگ بود. چیزی را نشان نمیداد جز چهرهای عظیم، با پهنای بیش از یک متر. سیمای مردی حدوداً چهل و پنجساله، با سبیلِ مشکی و خطوط چهرهٔ خشن و خوشترکیب.
وینستون به طرف پلکان رفت. فایده نداشت آسانسور را امتحان کند. در بهترین ایام هم اغلب کار نمیکرد، و فعلاً برق طی روز قطع بود. این هم یکی از صرفهجوییها برای تدارکِ «هفتهٔ نفرت» بود.
آپارتمانش طبقهٔ هفتم بود و وینستون، که سی و نُه سال را رد کرده بود و قوزکِ راستش بر اثر واریس زخم بود، آهسته بالا میرفت و تا برسد چند نوبت به خود استراحت داد. در هر پاگرد، مقابل اتاقکِ آسانسور، پوستری که چهرهٔ عظیم را نشان میداد از روی دیوار به آدم زُل میزد. با ترفندی نقاشی شده بود که به نظرمیرسید چشمها به هر طرف که بروی دنبالت میکنند. نوشتهای زیرش خودنمایی میکرد، «برادرِ بزرگ شما را میپاید.»
با تشکر از همراهی شما عزیزان با مجله بامدادیها.