نقد فیلم No Time to Die :
شاید ( فیلم No Time to Die ) به عنوان یک اثر مستقل پاپ کرنی گزینه بدی برای تماشا نباشد. این اثری است که تمام امتیازهای یک (اکشن ماجراجویانه) پرخرج را در خود داشته و نمیتوان به کیفیت اجرای اکشنهایش نیز خردهای گرفت. یک مامور کارکشته و از نظام کنار کشیده داریم، آنتاگونیستی تیپیکال و تمامیتخواه که نابودی جهان را میخواهد هم هست .
ویروسی نحس وکشنده و حضور مامورهایی مونث وکارکشته و چند فصل اکشن که زمین ،دریا ،آسمان و… را شامل میشوند هم همگی حاضرند. اما از آنجا که زمانی برای مردن نیست ،جزیی از مجموعه آثار جیمز باند محسوب میشود ،تمام این امتیازها رنگ میبازند! چرا که نسخه بهتر تمام این موارد را در قسمتهای قبلی هم شاهد بودیم. این اثر قرار است پایانی برای حضور دنیل کریگ درنقش 007 باشد اما مشکل آنجاست که همچنان (کازینورویال و اسکایفال) درجایگاه بالاتری قرار میگیرند.
فیلمساز برای خلق اثری متفاوت تلاشهایی هم نموده است : زمان کار را افزایش داده(نزدیک به ۳ ساعت)، با پیش کشیدن ماجرای بدنیا آمدن دختر باند ،سعی در هرچه زمینی ترکردن وی و ملموس بودنش کرده ، در اکشنها از عنصر فانتزی و برخی گجتهای باند هم بهره برده(ساعت مچی که توانایی برهم زدن مدارهای الکتریکی داشته و ماشینی ضدگلوله مجهز به مسلسلی مرگبار و…) اما هیچیک برتری خاصی را نسبت به کازینورویال و اسکای فال ایجاد نمیکنند! باند و معشوقهاش (مدلین) بسیار زود از هم جدامیشوند و رابطه عاشقانه ملموسی را شاهد نیستیم. حضور دختر باند هم کوتاه است و سکانس مشترک آنچنانی شکل نگرفته است.
اکشنها هم اگرچه سرپا و دیدنی از کار درآمده اند (جایگیری درست دوربین ، تدوینی که مخاطب را به هرآنچه داخل قاب میگذرد آگاه کرده و موقعیت طرفین در درگیری ها مشخص است و مبارزه های تن به تنی که همچنان وامدار بهترین قسمتهای این مجموعه هستند و وحشیگری و خشونت حاکم در صحنه را به درستی منتقل میکنند و…) اما بازهم در مقابل اکشنهای آثار پیشین ، دستاورد خاصی بشمار نمی آیند(اکشن های ابتدایی هر چهار قسمت قبلی به مراتب خلاقانه تر و هیجان انگیز تر جلوه میکنند)
شاید تنها مورد متفاوت را بتوان مربوط به تعقیب وگریز داخل جنگل دانست که باند ،برخلاف رویه سابق در جایگاه شکارچی قرار میگیرد و با ترفندهایی هوشمندانه بر دشمن غلبه میکند.
غافلگیری داستانی هم اگرچه وجودش ضروری است و مرکز توجه را از آنتاگونیست قبلی به سمت گزینه جدیدی هدایت میکند اما به دلیل ضعف درشخصیتپردازی و بازی مصنوعی (رمیمالک) نقطه قوتی بحساب نمی آید.
انتقام گیری شخصی و تلاش برای نابودی تمام جهان ،ساده ترین انگیزه و محرکی است که میتوان برای یک شرور ،آنهم در آخرین قسمت یک مجموعه سینمایی تصور کرد!
درمجموع مشتاقم که نقطه اوج در هرمجموعه سینمایی ،به عنوان پایان آن نیز محسوب شود . اسکایفال فیلمی بود که میتوانست جیمز باند نسخه دنیل کریگ را دراوج و افتخار ،به اتمام برساند. اثری که هم آنتاگونیست مخوف وجدی تری داشت و هم تعداد و کیفیت اکشنهایش در بالاترین حد ممکن بود اما در ادامه (اسپکتر) و زمانی برای مردن نیست هم ساخته شدند (زمانی برای پول پارو کردن هست؟!) تا باند هم بشکلی معمولی و نه چندان دلچسب با مخاطبانش وداع کند.
پس از ماه ها تاخیر ، بیست و پنجمین فیلم رسمی جیمز باند سرانجام در فیلم “هیچ وقت برای مردن” ، یک فیلم اکشن حماسی (163 دقیقه ای!) است که 007 را با یکی از سخت ترین ماموریت های خود ارائه می دهد: پایان دوره ای که اکثر مردم موافق آن هستند زندگی برای یکی از نمادین ترین شخصیت های فیلم تمام دوران.
همه می دانند که این آخرین فیلم دانیل کریگ در نقش باند است ، بنابراین “فیلم No Time to Die” باید با شرایط خاص خود سرگرم شود ، حس نهایی را برای این فصل از شخصیت ایجاد کند و حتی به آینده جاسوس اشاره کند.
مجوز کشتن همچنین می توان کمی از آشفتگی ناشی از “Spectre” را پاک کرد ، فیلمی که به طور گسترده ناامید کننده تلقی می شود. به نظر می رسد همه جعبه هایی که باید بررسی شوند “فیلم No Time to Die” را می کشند که متناسب با زمان شروع به کار می کند ، معمولاً از طریق یک حرکت سریع و سریع از جانب کارگردان Cary Joji Fukunaga ، اما در نهایت آن را بیش از حد ایمن نشان می دهد. و از اولین فریم تا آخرین بسیار آشنا است.
حتی با پایان دادن به قوس های شخصیتی که سالها پیش شروع شده بود ، به نظر می رسد که یک فیلم با مخاطره اندک بسیار زیاد است ، فیلمی که توسط دستگاهی تولید شده است که در 24 فیلم قبلی تغذیه شده و برنامه ریزی شده است تا بزرگترین بسته را تف کند.
فیلم No Time to Die
آن روزهایی که یک فیلم جدید باند احساس می کرد کاراکتر و جهان او را به عنوان یک فیلم اکشن مستقل از نو آغاز می کند ، گذشته است. به نظر می رسد “فیلم No Time to Die” بیشتر از مدل Marvel Cinematic Universe برگرفته از نوشته های قبلی است و این تصور را ایجاد می کند که همه اتفاقاتی که در اینجا می افتد در تمام مدت برنامه ریزی شده بود. واقعاً لازم نیست چهار فیلم قبلی را دیده باشید ، اما اگر نبینید (به ویژه “Spectre” ، که این یک دنباله مستقیم آن است) ، قدردانی از آن غیرممکن خواهد بود.
و بنابراین ، البته ، ما با وسپر ، عشق زندگی باند از “Casino Royale” شروع می کنیم. پس از یک صحنه فلاش بک بسیار هوشمندانه و محکم برای مادلین سوان (لیا سیدو) ، فیلم با جیمز و مادلین در ایتالیا آشنا می شود ، جایی که او سرانجام متقاعد شد که قبر زنی را که همچنان او را دنبال می کند ، ببیند.
منفجر می شود. آیا این به این معنی است که سازندگان “فیلم No Time to Die” قصد دارند بنیان خود را منفجر کنند و تعریف جدیدی به باند بدهند؟ نه واقعا ، اگرچه دنباله تعقیب و گریز طولانی که در ادامه می آید یکی از بهترین فیلم هاست. (این برای من کاملاً پیش اعتبار بود)
باند سوان را مسئول اتفاقی که در ایتالیا افتاده است ، متقاعد کرد که او به او خیانت کرده است ، و این منجر به تکرار قوس “Skyfall” با جیمز می شود که پنج سال پس از انجام پرولوگ از شبکه خارج شد. سرقت مرگبار یک ویروس مسلح شده که می تواند DNA یک فرد خاص را هدف قرار دهد ،
باند را به عقب باز می گرداند ، اگرچه او ابتدا از طریق Felix Leiter (جفری رایت با آرامش فوق العاده) و چهره جدیدی به نام لوگان اش (بیلی مگنوسن) با سیا هماهنگ شد. )
او در MI6 با 007 جدید به نام Nomi (Lashana Lynch) جایگزین شد و جیمز واقعاً به M (Ralph Fiennes) اعتماد نمی کند. او متقاعد شده است که M بیشتر از آنچه که اجازه می دهد از تهدید جدید اطلاع دارد (البته ، می داند) ، اما حداقل باند همچنان Q (Ben Whishaw) و Moneypenny (Naomie Harris) را در پشت صحنه به او کمک می کند.
فیلم No Time to Die
این قطعاً گروهی شلوغ از متخصصان جاسوسی از سراسر جهان است ، اما به این مجریان با استعداد کمکی بطور شگفت انگیزی کاری جز پیش کشیدن طرح به پایان اجتناب ناپذیرشان داده نمی شود. لینچ احساس می کند که به دنبال جنجال بر سر بازیگری باند است ، که به اندازه کافی جالب است ، اما پس از آن شخصیت زیادی به او داده نشده تا بتواند به تنهایی او را جالب کند. سیدو و کریگ از نظر شیمیایی به طرز تکان دهنده کمی دارند ،
که در بازی نهایی “Spectre” که به دلیل آنچه در بازی نهایی وجود ندارد ، کشنده تر بود ، مشکل ساز بود و شخصیتی به نحوی که ارزان و دستکاری کننده به نظر می رسد به پویایی آنها اضافه می شود. آنا د آرماس ظاهر می شود تا در یک سکانس اکشن که در کوبا تنظیم می شود ، فیلم را کاملاً متفاوت و استقبال کند ، اما فیلم را ده دقیقه بعد ترک می کند. (من واقعاً MCU را در اینجا احساس کردم زیرا انتظار دارم او در بند 26 یا 27 دوباره ظاهر شود.)
در مورد اشرار ، کریستوف والتز در نقش بلافلد کم حرف باز می گردد ، اما صحنه بزرگ او تنش لازم را ندارد و با بالا انداختن شانه به پایان می رسد. و پس از آن رامی ملک به عنوان شرور فوق العاده معروف Lyutsifer Safin ، یکی دیگر از بدی های باند با زخم شدید و زخم دار ، که می خواهد تماشای سوختن جهان را تماشا کند.
نکته مودبانه این است که ملک و فیلمسازان به طور هدفمند به میراث افراد بد باند متکی هستند ، اما صفین انعکاس واضحی از شروران دیگر است به گونه ای که گویی فیلم انتقام جویان بعدی یک پسر بنفش بزرگ دیگر به نام Chanos دارد. باند کریگ مستحق یک دشمن نهایی بهتر بود ، کسی که تا نیمه ی راه حتی در روایت وارد نشده است.
چیزی که «زمان مردن» را تماشا می کند (خارج از گردش معمولی کریگ) ، حس بصری قوی است که فوکوناگا اغلب زمانی ایجاد می کند که نیازی به تمرکز روی طرح ندارد. سکانس ابتدایی بسیار محکم است و تقریباً شاعرانه است – حتی اولین عکس یک تصویر با کلاه دار که از بالای تپه برفی می آید دارای لطفی است که باند اغلب فاقد آن است.
فیلم No Time to Die
پایان مقاله نقد فیلم No Time to Die
بیشتر بخوانید:
فیلم ژنرال | معرفی سبک موسیقی بوسا نووا | نقد فیلم مخمل آبی | معرفی دستگاهها و ردیف های موسیقی ایرانی | آلفرد هیچکاک | نقد فیلم My Neighbor Totoro – فیلم همسایه من توتورو | نقد و بررسی بازی Beat Saber | فیلم دزد دوچرخه | مکتب نئو اکسپرسیونیسم: تاریخ ، ویژگی ها و آثار هنری | فیلم اگه میتونی منو بگیر | نقد انیمیشن The Croods: A New Age | انیمیشن خانواده کرودها : عصر جدید | نقد فیلم قهرمان اصغر فرهادی | سرگیجه ای در جهان مدرن | نقد فیلم پدرخوانده 1 | The Godfather | عزیمتی به عظمت هنر هفتم
نقاشی دختری با لباس خواب | نقاشی بانوی صخرهها | تکنیکهای نورپردازی سینما | آموزش نورپردازی در سینما | سریال halston | بیوگرافی مالکوم ایکس | فیلم موربیوس | فیلم Shirkers | آموزش عکاسی با موبایل | نقد فیلم تصنیف باستر اسکراگز | راهنمای استفاده از کولون و نقطه ویرگول |