نقد فیلم پرسه
نقد فیلم پرسه : آیا ” فیلم پرسه ” فقط مربوط به همان چیزی است که به نظر می رسد در مورد آن باشد؟ آیا در مورد وحشیان نجیب و روحیه خرد شده ساکنان شهر مثالی است؟ این همان چیزی است که به نظر می رسد سطح فیلم نشان می دهد ، اما فکر می کنم در مورد چیزی عمیق تر و دست نیافتنی تر نیز باشد: رمز و راز ارتباطات. این کار با زندگی هایی به پایان می رسد که به هر طریقی نابود می شوند ، زیرا دو نفر نمی توانستند راهی برای روشن کردن نیازها و رویاهای خود ابداع کنند.
با مقاله نقد فیلم پرسه همراه باشید.
فیلم پرسه نیکولاس روگ که در سال 1971 منتشر شد ، به عنوان یک شاهکار تحسین شد. سپس ظاهراً به دلیل نزاع بر سر مالکیت در فراموشی ناپدید شد و سالها دیده نمی شد. مجله Premiere آن را در لیست اول فیلم های خود قرار داد که باید در ویدئو موجود باشد اما نبود. در سال 1996 ، یک نسخه تئاتر جدید پنج دقیقه برهنگی را که از نسخه اصلی کوتاه شده بود ، بازیابی کرد. که برش کارگردان در حال حاضر در فیلم پرسه موجود است.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلمهای متیو مک کانهی ( ۱۰ فیلم برتر )
فیلم پرسه عنوان خود را از عرفی در میان بومیان استرالیا گرفته است: در طی انتقال به دوران جوانی ، یک بومی نوجوان شش ماه در خارج از کشور به یک “پیاده روی” رفت ، بسته به مهارت خود در شکار ، به دام انداختن و زنده ماندن (یا نه) پیدا کردن آب در بیابان
این فیلم در دره های خشتی و بتونی سیدنی آغاز می شود ، جایی که خانواده ها در آپارتمان ها در بالای هم زندگی می کنند. لحظاتی از زندگی چنین خانواده ای را مرور می کنیم – یک زن خانه دار به یک برنامه رادیویی احمقانه گوش می دهد ، دو کودک در استخر چلپ چلوپ می کنند ، و در بالکن پدرشان کوکتل می نوشد و بی روح به آنها نگاه می کند. در خانواده مشکلی وجود دارد ، اما فیلم پرسه جدا از عکس پیشنهادی اشکالی که متعلق به داخل خانه نیست ، آن را بیان نمی کند.
در صحنه بعدی ، پدر و فرزندان را می بینیم که با یک فولکس واگن خس خس خس خس سوار می شوند و به خارج از کشور می روند. بچه ها فکر می کنند که آنها در حال پیک نیک هستند تا اینکه پدرشان شروع به شلیک به سمت آنها می کند. دختر 14 ساله (جنی آگوتر) برادر 6 ساله اش (لوک روگ) را به پشت یک پشته می کشد و وقتی آنها دوباره نگاه می کنند پدرشان به خودش شلیک کرده و ماشین در حال سوختن است.
ما تمدن جمع شده ایم ، او را شکست داده است. اکنون دختر و پسر به دست طبیعت با نابودی روبرو هستند. آنها لباسی را که پوشیده اند ، رادیوی باتری و هر نوع غذا و نوشیدنی ای که در پیک نیک مانع ایجاد شده است ، دارند. آنها چند روز در فضای داخلی پرسه می زنند (فیلم همیشه درمورد زمان مبهم است) و به واحه ای با استخر آب گل آلود برخورد می کنند. در اینجا آنها می نوشند و چلپ چلوپ می کنند و می خوابند و صبح استخر خشک است. تقریباً در این زمان آنها متوجه می شوند که یک بومی جوان و ناموس (دیوید گلپیل) در مورد آنها است.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های هاوارد هاکس
آنها نیاز به پس انداز دارند. او آنها را نجات می دهد. او اسرار زنده ماندن را در اختیار دارد ، که فیلم در صحنه هایی از زیبایی آشکار و غیرقابل اجبار فاش می کند. جوانان را می بینیم که با موجودات وحشی نیزه می زنند ، و با استفاده از نی توخالی در استخر خشک آب پیدا می کنند.
وی آفتاب سوختگی کودک را با استفاده از یک نمک طبیعی درمان می کند. برخی از صحنه های نمایشی – از جمله صحنه ای که جوانان یک کانگورو را نیزه می زنند – با برافروختگی سریع یک قصاب فروشی میان بریده می شوند. طبیعت انسان در بسیاری از سیستم عامل ها بدون تغییر باقی مانده است.
زیر جریان جنسی غیر قابل تردید وجود دارد: هر دو نوجوان در اولین سالهای افزایش آگاهی جنسی هستند. این دختر هنوز لباس مدرسه ای به تن می کند که دوربین با ظرافت ظریفی از آن احترام می گذارد. (یک عکس مبهم پیش از این نشان می دهد که پدر پدر از بدن دخترش آگاهی ناخوشایند دارد.) فیلم های بازسازی شده شامل سکانسی است که دختر را برهنه در استخر شنا می کند و صحنه های بومی نشان می دهد که او مردانگی خود را نشان می دهد تا از او قدردانی کند.
این تحولات با صحنه هایی از طبیعت تسخیر ناپذیر ، بی تفاوت – اما زیبا – احاطه شده اند. روگ قبل از اینکه به کارگردانی برسد فیلمبردار بود (او پیش از این اولین سفر انفرادی در سال 1969 کارگردانی فیلم “عملکرد” میک جاگر را بر عهده داشت). دوربین او در اینجا موجودات بیرون را نشان می دهد: مارمولک ها ، عقرب ها ، مارها ، کانگوروها ، پرندگان. از آنها عاطفی عکاسی نمی شود. آنها با خوردن چیزهای دیگر امرار معاش می کنند.
فرهنگ بومی حس زمان خطی کمتری نسبت به جامعه ساعتی دارد و خط زمانی فیلم این را القا می کند. آیا همه چیز دقیقاً در سکانسی که نشان داده شده اتفاق می افتد؟ آیا همه چیز اصلاً اتفاق می افتد؟ آیا لحظه هایی تصور می شود؟ کدام یک از شخصیت ها آنها را تصور می کند؟ این سوالات در لبه های داستان کمین کرده اند که به ظاهر ساده است:
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های چارلی چاپلین
این سه مسافر جوان به دلیل مهارت بومی در خارج از کشور زنده می مانند. و ارتباطات یک مشکل است ، اگرچه این مشکل بیشتر برای دختر است تا برادر کوچکش ، که به نظر می رسد توانایی یک کودک در قطع ارتباط مستقیم با زبان را دارد.
یک صحنه دل انگیز وجود دارد که در آن مسافران واقعاً از نزدیکی یک محل استقرار عبور می کنند. بومی آن را می بیند ، اما دیگران را نیز به بالای صعودی که می توانند آن را ببینند ، هدایت نمی کند. آیا او آن را از آنها پنهان می کند؟ یا آیا او نمی فهمد که چرا آنها به دنبال آن هستند؟ ( فیلم پرسه هیچ اطلاعاتی در مورد پیشینه بومی ها به ما نمی دهد – حتی اینکه آیا او تاکنون ارتباطی با تمدن مدرن نداشته است.) یک صحنه خالی از سکنه وجود دارد که آنها
خانه کشاورزی متروکه او در حالی که به برخی از عکس ها نگاه می کند ، گریه می کند و او با دقت او را تماشا می کند. و سرانجام صحنه ای که بومی خود را در طرح های قبیله ای نقاشی می کند و رقصی را اجرا می کند که می تواند به عنوان خواستگاری تعبیر شود. دختر علاقه ای ندارد و فاصله بین این دو تمدن پل نمی شود.
با توجه به شرایط داستان باید به چه چیزی امیدوار بودیم؟ اینکه این دختر و برادرش یاد بگیرند سبک زندگی را که ریشه ارگانیک تری در طبیعت دارد ، بپذیرند؟ اینکه بومیان از آنها در مورد دنیای بلندمرتبه ها و رادیوها یاد بگیرند؟ اینکه این دو نوجوان قبل از بازگشت به حوزه های جداگانه خود ، به نوعی نماد جهانی بودن عشق می ورزند؟
من فکر می کنم فیلم پرسه در مورد چنین اهدافی بی طرف است. مانند مارمولک هایش که در حال افتادن از چشمان خورشید هستند ، هیچ برنامه ای برای آنها ندارد. این زندگی تمدنی را خشک و بی پاداش می داند ، اما تنها آرمان گرایی آسان به ما امکان می دهد باور کنیم که بومی از هر نوع زندگی شادتر است یا زندگی او از پاداش بیشتری برخوردار است (فیلم باعث می شود مگس هایی که مدام در اطراف او وزوز می کنند).
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های اینگرید برگمن
نیکولاس روگ ارزشهای احساسی وارسته را قبول ندارد. او این موضوع را در یک چهارم قرن پس از ” فیلم پرسه ” ، در یک سری فیلم ها که کنجکاو و کنجکاوتر شده اند ، به روشنی بیان کرده است. در فیلم های “اکنون نگاه نکنید” ، “مردی که به زمین افتاد” ، “بی اهمیت” ، “قطعه 29” ، “زمان بد” و فیلم های دیگر ، بسیاری از آنها با بازی همسرش ، ترزا راسل ، شخصیت های به دام افتاده را نشان داده است درون وسواس خودشان و به طور مهلکی قادر به برقراری ارتباط با دیگران نیستند. همه روابط جنسی منحرف ، مخرب یا مبتنی بر درک نادرست است.
در ” فیلم پرسه ” ، جزئیات مهم این است که این دو نوجوان هرگز نمی توانند راهی برای برقراری ارتباط پیدا کنند ، حتی با استفاده از زبان اشاره. علت این امر تا حدی این است که دختر نیازی به این کار ندارد: در طول فیلم او به طور ناپذیری از طبقه متوسط و متعارف باقی مانده و بومی را بیش از یک روحیه دیگر ، یک کنجکاوی و راحتی می داند.
از آنجا که اطلاعات کافی در اختیار ما قرار نگرفته است ، نمی توانیم نگرش وی را به نژادپرستی یا تعصب فرهنگی نسبت دهیم ، اما مطمئناً فقدان کنجکاوی گسترده ای را نشان می دهد. و بومی ، به نوبه خود ، فاقد تخیل برای فشار دادن به پرونده خود – خواسته های جنسی خود – از هر لحاظ غیر از مراسم مردم خود است. وقتی آن شکست می خورد ، او تمام می شود و ناامید می شود.
فیلم پرسه داستان دل انگیزی از چگونگی گم شدن دختر و برادرش در فضای داخلی و زنده ماندن به دلیل دانش بومی بومی نیست. این در مورد چگونگی از دست رفتن هر سه در پایان فیلم پرسه است – بیشتر از قبل گمشده ، زیرا اکنون آنها به جای اینکه فقط در دنیا زندگی کنند ، در درون خود گم شده اند.
بیشتر بخوانید: لوکینو ویسکونتی
فیلم پرسه عمیقا بدبینانه است. این نشان می دهد که همه ما مهارت ها و استعدادهای خاصی را در پاسخ به محیط خود پرورش می دهیم ، اما نمی توانیم به راحتی در طیف وسیع تری کار کنیم. اینگونه نیست که دختر نمی تواند طبیعت را بداند یا پسر نمی تواند خارج از آموزش خود عمل کند. این است که همه ما اسیر محیط و برنامه ریزی هستیم: اینکه طیف گسترده ای از آزمایش و تجربه وجود دارد که برای همیشه برای ما نامرئی می ماند ، زیرا در طیفی قرار می گیرد که به سادگی نمی توانیم آن را ببینیم.