کارگردان گاس ون سنت فیلم Good Will Hunting فیلمی در مورد لذت بردن از زندگی است. درباره نبوغ و ارتباط آن با کیفیت زندگی افرادی که نابغه به دنیا می آیند. با بامدادی ها همراه باشید.
در تمام مدتی که فیلم گود ویل هانتینگ را تماشا کردم، آرزو داشتم که حقیقت داشته باشد! و من می خواستم داستانی بر اساس واقعیت باشد، شبیه به فیلم جاودانه “یک ذهن زیبا” با بازی راسل کرو که ناخودآگاه حال و هوای خود را از ابتدای فیلم به یاد می آورد و اگر در سال 1997 ساخته نمی شد، می توانستم الهام بخش نامیده شده اند.
خلاصه ای از داستان فیلم Good Will Hunting :
داستان فیلم Good Will Hunting ، جوان 20 ساله ای است که دانشجوی دانشگاه MIT است و استعداد ذاتی در رشته ریاضیات دارد، اما به استعداد خود اعتقادی ندارد. در این فیلم بازیگر سوئدی استلا آسکرزگارد در نقش «جرالد لامبو»، استاد ریاضیات MIT که نبوغ ویل هانتینگ را کشف میکند، رابین ویلیامز در نقش روانشناسی که با ویل هانتینگ صحبت میکند و بن افلک در نقش «چاکی سالیوان» دوست صمیمی ویل هانتینگ بازی میکند.
سبک این مقاله مرا وادار می کند تا داستان وست جوان را بازخوانی کنم. جنایات ناپاک روانشناسی تاریک و منفی نسبت به همه دارند. شادی، لذت، بی هدفی و عدم تعدیل همه عناصر بی قراری هستند.
کاراکتر ویل به نوعی خود را با آنها در می آمیزد و تعریف می کند و ما در ابتدا می توانیم آن را باور کنیم و البته خیلی زود مسیرمان را تغییر خواهیم داد و می توانیم شباهت های زیادی با ویل داشته باشیم یا طرفدار این شخصیت شویم. انطباق پیش داوری ها با روایت مقدمه فیلم ارتباط مستقیمی با نتیجه نهایی فیلم دارد.
فیلم ویل هانتینگ نابغه
این یکی از آن فیلم هایی است که ممکن است به خوبی تفاوت در کشف معنا را مشخص کند. آسیب های اجتماعی، واقعیت دنیای جوان، دیدگاه های متفاوت نابغه ها و سیاستمداران در مورد مسائل، تضاد بین تفکر پیشرفت و ماندن در دنیای قدیم و در نهایت مشکلات «تنها ماندن» که گریبان بسیاری از مردم را گرفته است. یا با صدای عمیق و در بسیاری موارد دیگر که هر چیزی امی را می توان در این فیلم به زیبایی دید.
فیلم Good Will Hunting با محیطی آشفته آغاز می شود که در آن مرد جوانی زندگی می کند. او گروه دوستانه خود را از هر نظر سرگرم کننده و مسئولیت پذیر توصیف می کند. خشونت، اعتیاد به سیگار و… انواع و اقسام اتهاماتی که ما علیه او مطرح کردیم. ویل غالب بیشتر وقت خود را با دوستانش که به گفته پروفسور میمون هستند می گذراند.
سیگار کشیدن منظم (حتی حبس)، نوشیدن مکرر مشروبات الکلی، گذراندن وقت در کلوپ های شبانه و نمادهای آن، خشونت و…، تماشای فیلم، ذهن ما را به خود مشغول می کند.
اما پاراگراف معترض از جایی شروع می شود که همان جوانان خشن از ارزش ها صحبت می کنند. او طبق قانون به دادگاه می آید. او در پوشش وکیل به قانون رجوع می کند و در قالب قضاوت های اساسی و ارزشمند از خود دفاع می کند.
او جملاتی را می گوید که حتی وکیل هم می گوید: «آزادی مانند حق نفس کشیدن برای روح است». “بدون آزادی، انسان موجودی چهار پا است.” عبور ویل از خط عابر پیاده با دوستانش یکی از معدود جلوه های بصری فیلم است که به روحیه قانونمندی در جوان آمریکایی کمک می کند.
او آجر روی آجر را کاری پست نمی داند، بلکه کاری شریف می داند. وقتی با پیشنهاد شغلی در سازمان امنیت ملی مواجه میشود، با این استدلال بالغ و ارزشمند (با توجه به استعدادش) آن را رد میکند که معتقد است رمزگشایی آن میتواند به قتل عام بیگناهان منجر شود.
فیلم Good Will Hunting به چند دلیل به یکی از محبوب ترین فیلم های بیست سال اخیر تبدیل شده است. یکی از این دلایل، بازی درخشان رابین ویلیامز است که تنها اسکارش را برای او به ارمغان آورد. این فیلم برای کارگردان نه چندان مشهور خود آقای گاس ون سنت شهرت زیادی به ارمغان آورد.
یکی دیگر از نقاط قوت این فیلم بازی دو بازیگر هالیوودی مت دیمون و بن افلک بود که با دوستی و همکاری بسیار فیلمنامه را نوشتند و توانستند اسکار بهترین فیلمنامه را از آن خود کنند. همچنین این فیلم یکی از ده فیلم برتر روانشناسی تاریخ سینما محسوب می شود.
با وجود قوت و پختگی فیلمنامه فیلم ویل هانتینگ نابغه ، اما کاستی هایی هم دارد. یکی نمایش ضعیف شخصیت ویل است که گفته می شود 99 درصد تلاش و 1 درصد نبوغ است (این نقل قول عالی است)، اما به نظر می رسد برای ویل برعکس است. گویی از ابتدا با فرمول ها و روابط ریاضی متولد شده است.
زیرا ما هیچ تصویری از گذشته او، از اعمالش نداریم که حاصل تسلط او بر این مطالب علمی است. حتی نبوغ ویل نیز به درستی به تصویر کشیده نشده است.
در ابتدا، با اتفاقات جالبی که فقط از نبوغ ویل می آید، بیننده تشنه دیدن منابع دیگر استعداد ذاتی اوست، اما این نبوغ فقط در قالب بحث و جدل و متقاعد کردن دیگران به شکلی خسته کننده خود را نشان می دهد.
اما بیشتر اوقات به دلیل همین اشتباه رایج و جدی، شاهد یک اثر زیبا و در عین حال جذاب و هیجان انگیز هستیم که می تواند حال مردم را خوب کند و رضایت قلبی پس از دیدن… دنیای انسان و اهداف آن
نوابغ به همان اندازه که نامرئی هستند خلاق و سرکش هستند. روشنفکرها چیزی نمی دانند. استعداد را نمی توان کنترل کرد. آنها را نمی توان در قالب خاصی وارد کرد
در جاهایی از فیلم Good Will Hunting روانشناس به نکته ای از زندگی ویلی اشاره می کند که پاشنه آشیل نابغه ماست. صحنه بیرون از دفتر روانکاو و نزدیک دریاچه اتفاق می افتد. در نقطهای نزدیکتر به زندگی واقعی و نزدیکتر به مفاهیم: «اگر از شما درباره هنر میپرسم، به کتابهایی که میخوانید نگاه کنید، میکل آنژ. احتمالاً چیزهای زیادی در مورد آن می دانید، اما نمی توانید احساس من در کلیسای سیستین را توصیف کنید.
شما هرگز آنجا نبوده اید و به این سقف زیبا نگاه نکرده اید تا آن را ببینید. اگر از شما در مورد جنگ سؤال شد، می توانید یک خط از شکسپیر را نقل کنید. اما تو هرگز به او نزدیک نبودی. شما هرگز سر بهترین دوست خود را در دستان خود نگرفته اید. آخرین نفسش را کشید و برای ظاهرش از شما کمک خواست.
اگر از عشق بپرسند شاید یک شعر عاشقانه به من بگویید. اما تو هرگز به زنی که می خواست جانت را فدا کند نگاه نکردی. شما کسی را ندیده اید که عاشق چشمان شما شود. شما چیزی در مورد نوستالژی واقعی نمی دانید. زیرا این تنها زمانی اتفاق می افتد که شما خود را بیشتر از خودتان دوست داشته باشید. بعید میدونم جرات اینو داشته باشی که خیلی عاشق کسی بشی. وقتی به شما نگاه می کنم، شخص قابل اعتمادی را نمی بینم. من فقط یک کودک لجباز، بی ادب و ترسو را می بینم. اما تو نابغه ای، هیچکس نمی تواند این را انکار کند.
این در مورد آزمایش و رسیدن به نقطه ای است که جهان بینی آموزشی از بین می رود. اگر ویل هانتینگ را اوج تجربه آکادمیک تصور کنیم که تمام زندگی خود را صرف کتاب کرده است، به محض اینکه تجربه زندگی مطرح می شود عصبی می شود و به در و دیوار می کوبد. نوعی کمال گرایی که شما را از زندگی باز می دارد.
فیلم Good Will Hunting بین این سه طرف است. معلم فیزیک که او را به علم می کشاند. روانکاویی که از او سوالاتی درباره جهان و تجربیات زندگیاش میپرسد که بر گذشتهاش تأثیر میگذارد، که به دنبال انکار و تحریف همه چیز قابل اعتماد است. او ترجیح می دهد یک کارگر ساختمانی باشد تا کارمند ناسا.
نوابغ به همان اندازه که خلاق و گریزان هستند سرکش هستند. نوابغ با همه ناسازگارند. نوابغ را نمی توان کنترل کرد. آنها را نمی توان در قالب خاصی گنجاند. با این حال، این چندان نگران کننده نیست. شاید آنها هر چند دهه یک بار سر خود را پیدا کنند و همه به طور تصادفی آلبرت انیشتین نشوند.