صفحه اصلی > بازیگران و کارگردان ها : از کودکی تا نخل طلا: داستان زندگی میشائیل هانکه، استاد سینمای مدرن
ads

از کودکی تا نخل طلا: داستان زندگی میشائیل هانکه، استاد سینمای مدرن

میشائیل هانکه

میشائیل هانکه : زیستن در سایه سینما و حقیقت

میشائیل هانکه ، یکی از برجسته‌ترین کارگردانان معاصر اروپا، نامی‌ست که با شنیدنش ناخودآگاه به یاد فیلم‌هایی می‌افتیم که نه فقط سرگرم‌کننده‌ان، بلکه عمیقاً ذهن و روح رو به چالش می‌کشن. این فیلم‌ساز اتریشی، با نگاهی تیزبین به جامعه مدرن و مشکلاتش، آثاری خلق کرده که هم منتقدان رو شیفته خودش کرده و هم تماشاگران رو به فکر فرو برده. از کودکی در مونیخ تا فتح قله‌های سینمای جهان با دو نخل طلای کن، مسیر زندگی هانکه پر از پیچ و خم‌های جالبیه که در این مقاله قراره با هم مرور کنیم.

کودکی و نوجوانی: ریشه‌های یک ذهن کنجکاو

میشائیل هانکه در ۲۳ مارس ۱۹۴۲ در شهر مونیخ آلمان به دنیا اومد. پدرش، فریتز هانکه، کارگردان تئاتر بود و مادرش، بئاتریکس، بازیگر. این محیط هنری از همون ابتدا روی میشائیل تأثیر گذاشت و انگار از کودکی تقدیرش این بود که یه روزی خودش هم پشت دوربین یا روی صحنه تئاتر باشه. اما زندگی خانوادگی‌ش همیشه هم ساده نبود. والدینش وقتی هنوز خیلی جوون بود از هم جدا شدن و میشائیل همراه مادرش به اتریش مهاجرت کرد. اون‌ها در شهر وین ساکن شدن، شهری که بعدها تبدیل به پایگاه اصلی زندگی و کار هانکه شد.

دوران نوجوانی هانکه تو وین پر از تجربه‌های متنوع بود. اون به فلسفه، روان‌شناسی و تئاتر علاقه زیادی داشت و همین موضوع باعث شد تو دانشگاه وین این رشته‌ها رو دنبال کنه. خودش یه بار گفته بود: «فلسفه و روان‌شناسی بهم یاد دادن که جواب سوال‌ها مهم نیست، مهم اینه که سوال کردن رو ادامه بدم.» این نگاه جستجوگر بعدها توی فیلم‌هاش هم خودش رو نشون داد؛ جایی که تماشاگر رو با سوال‌های بی‌پایان تنها می‌ذاره.

ورود به دنیای هنر: از تئاتر تا تلویزیون

بعد از تحصیل، هانکه بلافاصله وارد دنیای فیلم‌سازی نشد. اون اول به عنوان منتقد سینما و نمایشنامه‌نویس مشغول کار شد. بین سال‌های ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۰ تو شرکت پخش رادیویی Südwestfunk به نوشتن نمایشنامه مشغول بود و کم‌کم تجربه‌های اولیه‌ش رو تو کارگردانی جمع کرد. سال ۱۹۷۰ یه نقطه عطف بود؛ وقتی که اولین فیلم تلویزیونی‌ش به نام «بعد از لیورپول» رو ساخت. این کار شاید هنوز اون امضای خاص هانکه رو نداشت، ولی نشون‌دهنده شروع جدی مسیرش تو دنیای تصویر بود.

میشائیل هانکه

هانکه همزمان با کار تو تلویزیون، تو تئاتر هم فعال بود. اون تو شهرهای مختلفی مثل اشتوتگارت، دوسلدورف، فرانکفورت و حتی برلین نمایش‌های زیادی روی صحنه برد. این تجربه‌های تئاتری بعدها بهش کمک کرد تا تو فیلم‌هاش حس واقعی‌تری از درام و شخصیت‌پردازی خلق کنه.

دوران فیلم‌سازی میشائیل هانکه : تولد یک سبک منحصربه‌فرد

ورود هانکه به سینمای حرفه‌ای با فیلم «قاره هفتم» (The Seventh Continent) تو سال ۱۹۸۹ شروع شد. این فیلم که اولین بخش از «سه‌گانه یخبندان» هانکه‌ست، داستان یه خانواده طبقه متوسط رو روایت می‌کنه که به شکلی عجیب و غریب تصمیم به خودکشی می‌گیرن. اینجا بود که تماشاگرها و منتقدها برای اولین بار با سبک سرد، بی‌رحم و در عین حال عمیق هانکه آشنا شدن. فیلم‌های بعدی این سه‌گانه، یعنی «ویدئوی بنی» (Benny’s Video) تو سال ۱۹۹۲ و «۷۱ قطعه از گاه‌شماری یک شانس» (71 Fragments of a Chronology of Chance) تو سال ۱۹۹۴، این سبک رو کامل‌تر کردن.

بهترین فیلم های آنا د آرماس
بیشتر بخوانید

میشائیل هانکه تو فیلم‌هاش اغلب به موضوعاتی مثل خشونت، انزوای مدرن، تأثیر رسانه‌ها و فروپاشی روابط انسانی می‌پردازه. مثلاً تو «ویدئوی بنی»، یه تحت تأثیر خشونت رسانه‌ای دست به جنایت می‌زنه و هانکه با این کار انگشت اتهامش رو به سمت جامعه‌ای می‌گیره که این خشونت رو عادی کرده. یا تو «بازی‌های مسخره» (Funny Games) که هم تو سال ۱۹۹۷ و هم تو بازسازی‌ش تو سال ۲۰۰۷ ساخت، تماشاگر رو مجبور می‌کنه با واقعیت تلخ خشونت روبه‌رو بشه، بدون اینکه راه فراری داشته باشه.

اوج کار هانکه اما با فیلم‌هایی مثل «معلم پیانو» (The Piano Teacher) تو سال ۲۰۰۱ شروع شد. این فیلم که بر اساس رمانی از الفریده یلینک ساخته شده، با بازی ایزابل هوپر، جایزه بزرگ هیئت داوران کن رو برد و هانکه رو به عنوان یه کارگردان مؤلف تثبیت کرد. بعدش فیلم «پنهان» (Caché) تو سال ۲۰۰۵ اومد که جایزه بهترین کارگردانی کن رو براش آورد و با روایت پیچیده‌ش درباره گناه و گذشته، منتقدها رو شگفت‌زده کرد.

نخل‌های طلا و اسکار: قله‌های موفقیت

میشائیل هانکه تو سال ۲۰۰۹ با «روبان سفید» (The White Ribbon) به اوج شهرت رسید. این فیلم سیاه‌وسفید که تو یه روستای آلمانی قبل از جنگ جهانی اول می‌گذره، درباره ریشه‌های خشونت و اقتدارگرایی‌ست. «روبان سفید» اولین نخل طلای کن رو براش آورد و تو اسکار هم نامزد بهترین فیلم خارجی‌زبان شد. سه سال بعد، تو سال ۲۰۱۲، با «عشق» (Amour) دوباره نخل طلا رو برد و این بار اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان رو هم گرفت. «عشق»، داستان زوجی سالخورده‌ست که با بیماری و مرگ دست و پنجه نرم می‌کنن و با بازی ژان‌لویی ترنتینیان و امانوئل ریوا، یکی از تأثیرگذارترین آثار هانکه‌ست.

این دو جایزه نخل طلا هانکه رو به یکی از معدود کارگردان‌هایی تبدیل کرد که تونستن پشت سر هم این افتخار رو به دست بیارن. فیلم‌هاش، با اون نگاه بی‌تعارف و روایت‌های غیرخطی، همیشه بحث‌برانگیز بودن و خیلی‌ها معتقدند که هانکه عمداً تماشاگر رو اذیت می‌کنه تا به فکر بیفته.

سبک و دیدگاه: چرا هانکه خاصه؟

اگه بخوایم میشائیل هانکه رو تو چند کلمه خلاصه کنیم، شاید بگیم: «سرد، فلسفی، بی‌رحم». اون هیچ‌وقت خشونت رو مستقیم نشون نمی‌ده، ولی حسش رو طوری منتقل می‌کنه که تا مغز استخون آدم نفوذ می‌کنه. خودش می‌گه: «فیلم یه گفت‌وگو با تماشاگره.» تو آثارش خبری از پایان‌های خوش یا قهرمان‌های ناجی نیست؛ فقط واقعیت خامی هست که نمی‌شه ازش فرار کرد.

میشائیل هانکه

هانکه به جزئیات خیلی اهمیت می‌ده. از طراحی صدا تا انتخاب بازیگر، همه‌چیز تو فیلم‌هاش حساب‌شده‌ست. اون با ستارگانی مثل ژولیت بینوش، نائومی واتس و ایزابل هوپر کار کرده و همیشه نقش‌های قوی برای زن‌ها نوشته، چیزی که خودش بهش افتخار می‌کنه.

جوایز و افتخارات: میراث یک استاد

میشائیل هانکه تو کارنامه‌ش بیش از ۵۰ جایزه و نامزدی داره. علاوه بر دو نخل طلای کن و اسکار، جایزه بهترین کارگردانی برای «پنهان»، شیر طلایی یک عمر دستاورد از جشنواره ونیز، و لژیون افتخار از دولت فرانسه رو هم گرفته. فیلم‌هاش مثل «روبان سفید» و «عشق» تو فهرست‌های بهترین فیلم‌های قرن ۲۱ همیشه حضور دارن و تأثیرش روی سینمای مدرن غیرقابل انکاره.

بیوگرافی متیو پری
بیشتر بخوانید

زندگی شخصی و تأثیراتش

میشائیل هانکه آدم کم‌حرفی‌ست و زیاد درباره زندگی شخصیش صحبت نمی‌کنه. اون سال‌هاست با سوزان، همسرش، زندگی می‌کنه و یه دختر داره به نام یوهانا. خودش می‌گه تجربه‌های خانوادگی‌ش، مثل بیماری و مرگ نزدیکان، تو ساخت فیلم‌هایی مثل «عشق» نقش داشته. هانکه به کارگردان‌هایی مثل روبر برسون و آندری تارکوفسکی علاقه داره و ازشون تأثیر گرفته، ولی همیشه مسیر خودش رو رفته.

پایان خوش یا ادامه مسیر؟

آخرین فیلم میشائیل هانکه تا امروز، «پایان خوش» (Happy End) تو سال ۲۰۱۷ بود که باز هم به موضوع خانواده، تکنولوژی و انزوای مدرن پرداخت. هرچند این فیلم به اندازه آثار قبلی‌ش سر و صدا نکرد، ولی نشون داد که هانکه هنوز حرف برای گفتن داره. حالا که بیش از ۸۰ سالشه، خیلی‌ها منتظرن ببینن آیا باز هم با یه شاهکار دیگه برمی‌گرده یا نه.

چرا باید هانکه رو دید؟

میشائیل هانکه فقط یه کارگردان نیست؛ یه فیلسوفه که با دوربینش حرف می‌زنه. فیلم‌هاش برای کسایی‌ست که از سینما چیزی بیشتر از سرگرمی می‌خوان. اگه دنبال تجربه‌ای هستین که هم اذیتتون کنه، هم به فکر بندازتون، آثار هانکه بهترین انتخابه. از «قاره هفتم» تا «عشق»، هر کدوم از فیلم‌هاش یه سفر عمیق به درون انسان و جامعه‌ست.

۱. روبان سفید (The White Ribbon) – ریشه‌های تاریکی در روشنایی

«روبان سفید»، برنده نخل طلای کن ۲۰۰۹، یکی از اون فیلم‌هایی‌ست که میشائیل هانکه با زدن به قلب تاریخ و روان آدما، ما رو به فکر وامی‌داره. این فیلم سیاه‌وسفید که تو یه روستای آلمانی قبل از جنگ جهانی اول می‌گذره، داستان بچه‌هایی رو روایت می‌کنه که زیر فشار سخت‌گیری‌های مذهبی و اجتماعی بزرگ می‌شن. اما چیزی که فیلم رو خاص می‌کنه، اینه که هانکه مستقیم بهت نمی‌گه چه اتفاقی داره می‌افته؛ فقط یه سری حوادث عجیب و غریب مثل مجازات‌های مرموز و خشونت‌های پنهان رو نشون می‌ده و تو رو می‌ذاره که خودت حدس بزنی.

از نظر فلسفی، «روبان سفید» انگار داره درباره ریشه‌های فاشیسم حرف می‌زنه. بچه‌هایی که تو این فیلم می‌بینیم، نسل آینده‌ان؛ نسلی که ممکنه چند سال بعد توی آلمان نازی نقش داشته باشن. هانکه با این کار سوال بزرگی می‌پرسه: آیا خشونت و اقتدارگرایی از جامعه میاد یا از درون خودمون؟ تصویربرداری خیره‌کننده مونوکروم و بازی‌های بی‌نقص (مخصوصاً بچه‌ها) فیلم رو به یه تجربه بصری و ذهنی عمیق تبدیل کرده. اگه دنبال فیلمی هستین که هم تاریخ رو نقد کنه و هم ذهنتون رو به چالش بکشه، «روبان سفید» یه شاهکاره که نباید از دست بدین.

میشائیل هانکه

۲. عشق (Amour) – روایتی تلخ از محبت و مرگ

«عشق» که تو سال ۲۰۱۲ دومین نخل طلای میشائیل هانکه و اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان رو برد، شاید احساسی‌ترین فیلم این کارگردان باشه، ولی بازم از اون احساسات گل‌ و بلبلی خبری نیست. داستان درباره ژرژ و آن، یه زوج سالخورده پاریسی‌ست که زندگی آرومشون با بیماری آلزایمر آن به هم می‌ریزه. هانکه اینجا با یه نگاه بی‌رحمانه ولی انسانی، عشق رو تو سخت‌ترین لحظه‌هاش نشون می‌ده: وقتی که مرگ داره نزدیک می‌شه و انتخاب‌ها دیگه هیچ‌کدوم آسون نیستن.

بازی ژان‌لویی ترنتینیان و امانوئل ریوا تو این فیلم نفس‌گیره. حس می‌کنی هر نگاه و هر سکوتشون پر از حرفای ناگفته‌ست. هانکه از زرق و برق دوری کرده و فقط با چند تا پلان ساده تو یه آپارتمان، تو رو با واقعیت پیری، بیماری و پایان زندگی روبه‌رو می‌کنه. یه سکانس هست که ژرژ به آن کمک می‌کنه غذا بخوره و تو اون لحظه هم عشق رو می‌بینی، هم عجز رو. این فیلم درباره اینه که عشق همیشه قشنگ نیست، گاهی دردناکه و حتی ترسناک. اگه دنبال یه درام عمیق و تأمل‌برانگیز درباره زندگی واقعی هستین، «عشق» هانکه یه تجربه فراموش‌نشدنیه.

بهترین فیلم های ویلیام وایلر
بیشتر بخوانید

۳. پنهان (Caché) – معمایی که جوابی نداره

«پنهان» تو سال ۲۰۰۵ اومد و جایزه بهترین کارگردانی کن رو برای هانکه آورد. این فیلم یه معمای روان‌شناختی‌ست که هیچ‌وقت کامل حل نمی‌شه و همینم باعث می‌شه تا مدت‌ها تو ذهنت بمونه. داستان درباره ژرژ (با بازی دانیل اوتوی) و همسرش آن (ژولیت بینوش) هست که یه سری نوار ویدئویی مرموز از زندگی روزمره‌شون دریافت می‌کنن. این نوارها انگار دارن به یه راز قدیمی تو زندگی ژرژ اشاره می‌کنن، رازی که به دوران کودکی‌ش و رابطه‌ش با یه پسر الجزایری برمی‌گرده.

میشائیل هانکه تو «پنهان» با زیرکی تماشاگر رو وارد بازی خودش می‌کنه. تو هم مثل شخصیت‌ها دنبال اینی که بفهمی کی پشت این نوارهاست، ولی جواب رو بهت نمی‌ده. این فیلم درباره گناه، حافظه و چیزاییه که سعی می‌کنیم از خودمون و بقیه پنهان کنیم. استفاده از نماهای ثابت و طولانی، حس اضطراب و ناامنی رو بیشتر می‌کنه. «پنهان» یه نقد تیز به جامعه مدرن و استعمارگرایی هم هست، ولی هیچ‌وقت شعاری نمی‌شه. اگه فیلم معمایی دوست دارین که بیشتر از حل معما به فکر وادارتون کنه، این کار هانکه رو از دست ندین.

۴. بازی‌های مسخره (Funny Games) – خشونت زیر پوست تماشاگر

«بازی‌های مسخره» که میشائیل هانکه اول تو سال ۱۹۹۷ ساخت و بعد تو ۲۰۰۷ بازسازی‌ش کرد (نسخه آمریکایی با بازی نائومی واتس و تیم راث)، شاید جنجالی‌ترین فیلمش باشه. داستان ساده‌ست: دو جوون خوش‌قیافه و مودب به یه خونه تعطیلاتی می‌رن و کم‌کم شروع به آزار و اذیت خانواده‌ای می‌کنن که اونجا هستن. اما چیزی که فیلم رو خاص می‌کنه، اینه که هانکه خشونت رو نشون نمی‌ده؛ فقط صداهاش رو می‌شنوی یا نتیجه‌ش رو می‌بینی. این کار باعث می‌شه خودت توی ذهنت اون صحنه‌ها رو بسازی و بیشتر اذیت بشی.

یه لحظه تو نسخه ۱۹۹۷ هست که یکی از قاتل‌ها مستقیم به دوربین نگاه می‌کنه و از تو می‌پرسه: «فکر می‌کنی اینا شانس زنده موندن دارن؟» اینجا هانکه داره با تماشاگر بازی می‌کنه و انگار می‌گه: «تو هم بخشی از این خشونت هستی، چون داری نگاه می‌کنی.» این فیلم نقد تندیه به مصرف خشونت تو رسانه‌ها و اینکه چطور ما بهش عادت کردیم. «بازی‌های مسخره» برای کسایی‌ست که جرأت دارن با یه فیلم روبه‌رو بشن که نه فقط سرگرمشون نمی‌کنه، بلکه اذیتشون می‌کنه تا به خودشون نگاه کنن.

میشائیل هانکه

چرا نقد این فیلم‌ها مهمه؟

فیلم‌های میشائیل هانکه مثل «روبان سفید»، «عشق»، «پنهان» و «بازی‌های مسخره» فقط داستان نمی‌گن؛ اونا آینه‌ای‌ان جلوی جامعه و خودمون. هر کدوم از این کارها با سبک خاص هانکه—سرد، بی‌رحم و تأمل‌برانگیز—سوالایی رو مطرح می‌کنن که جواب ساده‌ای ندارن. برای همینم هست که این فیلم‌ها تو فهرست بهترین‌های سینمای مدرن همیشه جا دارن و برای کسایی که دنبال معنای عمیق‌تر تو هنرن، یه گنج واقعی‌ان.

بهترین فیلم های ایناریتو
بیشتر بخوانید

۱. میشائیل هانکه کیست و چرا معروف شده؟

میشائیل هانکه یه کارگردان و فیلمنامه‌نویس اتریشیه که تو ۲۳ مارس ۱۹۴۲ تو مونیخ آلمان به دنیا اومد. اون به خاطر فیلم‌های عمیق و تکان‌دهنده‌ش مثل «روبان سفید» و «عشق» معروفه که دو بار جایزه نخل طلای کن رو برده. سبک خاصش که پر از نقد اجتماعی و روان‌شناختیه، اون رو به یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌سازای اروپایی تبدیل کرده.

۲. معروف‌ترین فیلم‌های میشائیل هانکه کدامند؟

از معروف‌ترین فیلم‌های هانکه می‌شه به «روبان سفید» (۲۰۰۹)، «عشق» (۲۰۱۲)، «پنهان» (۲۰۰۵) و «بازی‌های مسخره» (۱۹۹۷) اشاره کرد. این آثار به‌خاطر داستان‌های پیچیده و نگاه بی‌رحمانه به جامعه همیشه تو ذهن مخاطبا می‌مونن و جوایز زیادی هم بردن.

۳. سبک کارگردانی میشائیل هانکه چه ویژگی‌هایی داره؟

هانکه تو فیلم‌هاش از سبک سرد و مینیمال استفاده می‌کنه، خشونت رو مستقیم نشون نمی‌ده و بیشتر روی تأثیرات روانی و اجتماعی‌ش تمرکز داره. اون تماشاگر رو با سوالای سخت روبه‌رو می‌کنه و به جای جواب دادن، ذهنت رو به چالش می‌کشه. این باعث شده بگن فیلم‌هاش هم هنرین، هم ناراحت‌کننده.

۴. چرا فیلم‌های میشائیل هانکه این‌قدر جنجالی‌ان؟

فیلم‌های هانکه مثل «بازی‌های مسخره» یا «معلم پیانو» جنجالی‌ان چون به موضوعات حساسی مثل خشونت، انزوای مدرن و مشکلات روانی می‌پردازن. اون از نشون دادن واقعیت تلخ ابایی نداره و گاهی تماشاگر رو عمداً اذیت می‌کنه تا به فکر بیفته.

۵. میشائیل هانکه چه جوایزی برده؟

هانکه دو بار نخل طلای کن رو برای «روبان سفید» و «عشق» برده، یه اسکار بهترین فیلم خارجی برای «عشق» گرفته و جایزه بهترین کارگردانی کن رو هم برای «پنهان» به دست آورده. اینا فقط بخشی از افتخارات این کارگردان بزرگه.

۶. زندگی شخصی میشائیل هانکه چه جوریه؟

هانکه تو مونیخ به دنیا اومد و تو وین بزرگ شد. پدرش کارگردان تئاتر و مادرش بازیگر بود. اون با سوزان ازدواج کرده و یه دختر داره، ولی خیلی درباره زندگی خصوصیش حرف نمی‌زنه و ترجیح می‌ده تمرکز رو کارش باشه.

میشائیل هانکه

۷. اولین فیلم میشائیل هانکه چه بود؟

اولین فیلم سینمایی هانکه «قاره هفتم» (۱۹۸۹) بود که یه خانواده معمولی رو نشون می‌ده که به سمت خودکشی می‌رن. این فیلم شروع سه‌گانه معروف «یخبندان عاطفی»ش بود و از همون اول سبک خاصش رو به همه نشون داد.

۸. چرا میشائیل هانکه به خشونت تو فیلم‌هاش اهمیت می‌ده؟

هانکه معتقد بود خشونت تو رسانه‌ها و جامعه عادی شده و باید بهش نگاه انتقادی داشت. تو فیلم‌هایی مثل «ویدئوی بنی»، اون نشون می‌ده خشونت چطور آدما رو بی‌حس می‌کنه و تماشاگر رو وادار می‌کنه به خودش نگاه کنه.

۹. میشائیل هانکه چه تأثیری روی سینمای جهان گذاشته؟

هانکه با فیلم‌هاش سینمای هنری اروپا رو بازتعریف کرد. کارگردانایی مثل گاس ون سنت ازش تأثیر گرفتن و سبک روایت غیرخطی و نگاه تیزبینش به مشکلات اجتماعی، خیلی‌ها رو تحت تأثیر قرار داده.

۱۰. آخرین فیلم میشائیل هانکه چه بوده؟

تا امروز (فوریه ۲۰۲۵)، آخرین فیلم هانکه «پایان خوش» (۲۰۱۷) بود که باز هم به مشکلات خانواده‌های بورژوا و بحران‌های مدرن پرداخت. این فیلم نامزد نخل طلا شد و نشون داد هانکه هنوز حرف برای گفتن داره.

نویسنده و منتقد سینما شاعر و رمان نویس حدود 15 سال تجربه نوشتن داستان کوتاه , کارگردانی و دستیار کارگردانی. و مدیر مجموعه بامدادی ها.

دیدگاهتان را بنویسید

پنج × سه =