نقد فیلم سگ اندلسی :لوئیز بونوئل گفت که اگر به او گفته شود 20 سال زندگی دارد و از او سال شود که چگونه می خواهی زندگی کنی ، جواب او این خواهد بود: “روزانه دو ساعت به من فعالیت بده ، و من 22 نفر دیگر را در خواب می گیرم – – به شرطی که بتوانم آنها را به یاد بیاورم. “
با مقاله نقد فیلم سگ اندلسی با بامدادی ها همراه باشید.
رویاها تغذیه فیلم های او بودند و از نخستین روزهای سورئالیست در پاریس تا پیروزی های او در اواخر 70 سالگی ، منطق رویایی همیشه باعث قطع واقعیت فیلم های او می شد. این آزادی به آنها کیفیتی کاملاً متمایز بخشیده است که مانند آلفرد هیچکاک و فدریکو فلینی ، تقریباً بلافاصله می توان آنها را شناسایی کرد.
نقد فیلم سگ اندلسی
اولین فیلم او که با همکاری سالوادور دالی هنرمند معروف سورئالیست نوشته شد ، ” فیلم سگ اندلسی ” (1928) بود. نه عنوان (“یک سگ آندلوسی”) و نه هیچ چیز دیگری در این فیلم معنی نداشتند. این فیلم مشهورترین فیلم کوتاهی است که تاکنون ساخته شده است و هر کسی که در نیمه راه سینما باشد دیر یا زود ، معمولاً چندین بار ، آن را می بیند.
به امید ایجاد یک شوک انقلابی به جامعه ساخته شده است. منتقد آدو كيرو نوشت: “براي اولين بار در تاريخ سينما ، يك كارگردان سعي دارد نه خشنود سازد بلكه بيشتر تماشاگران بالقوه را بيگانه كند.” آن وقت بود ، حالا هم هست. امروزه ، تکنیک های آن حتی در جریان اصلی کاملاً جذب شده است به طوری که مقدار شوک آن رقیق می شود – به استثنای آن قطعه معروف برش کره کره چشم ، یا شاید شلیک مردی که پیانوی بزرگ را می کشد و کشیش ها و خرهای مرده در بالای آن. . . .
مفید است به یاد داشته باشید که ” فیلم سگ اندلسی ” نه توسط بونوئل و دالی ساخته شده است که ما در عکس ها پیرمردهای در حال فروپاشی را می بینیم ، بلکه توسط جوانان سرسخت 20 ساله که مست آزادی پاریس در دهه گمشده هستند ، ساخته شده است. نسل.
بین سوررئالیست ها و Sex Pistols ، Bunuel و David Lynch ، Dali و Damien Hirst (هنرمندی که نیمی از بره را در یک مکعب پلاستیک به نمایش گذاشت) یک ارتباط مدفون وجود دارد. بونوئل در زندگینامه خود نوشت: “گرچه سوررئالیست ها خود را تروریست نمی دانستند ،” آنها دائما با جامعه ای که تحقیر می کردند می جنگیدند. البته سلاح اصلی آنها اسلحه نبود ؛ این یک رسوایی بود. “
رسوایی ” فیلم سگ اندلسی ” به یکی از افسانه های سورئالیست ها تبدیل شده است. در اولین نمایش ، بونوئل ادعا کرد ، او با جیب های پر از سنگ پشت صفحه ایستاد ، “تا در صورت بروز فاجعه به سمت تماشاگران پرتاب کند.” دیگران سنگها را به خاطر نمی آورند ، اما خاطرات بونوئل گاهی اوقات بازنویسی زنده ای از زندگی بود. وقتی او و دوستانش برای اولین بار فیلم انقلابی شوروی “نبرد پوتمکین” سرگئی آیزنشتاین را دیدند ، ادعا کرد ، آنها تئاتر را ترک کردند و بلافاصله شروع به پاره کردن سنگهای خیابان برای ساختن موانع کردند. درست است، واقعی؟
” فیلم سگ اندلسی ” یکی از اولین فیلم های دست ساز بود – فیلم هایی که سازندگان آنها با بودجه ای ناچیز و بدون بودجه استودیو ساخته اند. این نیاکان آثار جان کاساوتس و فیلم های دیجیتالی مستقل امروز است. بونوئل (1900-1983) ، یک اسپانیایی با آرزوهای مبهم هنرمند شدن به پاریس فریب داده شد ، در صنعت فیلم سازی استخدام شد ، کار را آموخت ، به دلیل توهین به کارگردان بزرگ آبل گانس اخراج شد و به مدار سورئالیست ها رفت.
او برای گذراندن چند روز در خانه دالی ، هم اسپانیایی ، به او گفت و خوابی را كه دیده بود ، ابر گفت: “در آن ابر ماه را به نصف تقسیم كرد ،” مانند تیغی كه از چشم بریده می شود. ” دالی با رویای خودش در مورد دستی که با مورچه می خزد ، مقابله کرد. “و اگر ما همان جا شروع کنیم و فیلم بسازیم چه می شود؟” او از بونوئل پرسید و آنها این کار را کردند. آنها فیلمنامه را با هم نوشتند و بونوئل كارگردانی كرد و فقط چند روز وقت صرف كرد و بودجه را از مادرش وام گرفت.
در همکاری با این سناریو ، روش آنها پرتاب تصاویر یا حوادث تکان دهنده به یکدیگر بود. هر دو باید قبل از ورود یک عکس در فیلم به توافق برسند. بونوئل یادآوری کرد: “هیچ ایده یا تصویری که بتواند خود را به هر نوع توضیح منطقی وام دهد ، پذیرفته نخواهد شد.” “ما مجبور شدیم همه درها را به روی غیر منطقی باز کنیم و فقط آن تصاویری را که باعث تعجب ما شده است نگه داریم ، بدون اینکه بخواهیم دلیل آن را توضیح دهیم.”
پس از تصویر ماه ، تصویری از مردی با تیغ (بونوئل) که چشم یک زن را برش می زند (در واقع چشم گوساله ای است – اگرچه افسانه ها آن را به خوک تبدیل کرده است).
پس از خزیدن با مورچه ، یک ترانوستیت روی دوچرخه ، زیر بغل مویی ، دست قطع شده در پیاده رو ، چوبی که دستش را فشار می داد ، حمله جنسی به سبک فیلم های صامت ، زنی که با راکت تنیس از خودش محافظت می کرد ، متجاوز ، پیان را با بار عجیب و غریب خود ، دو مجسمه به ظاهر زنده در ماسه از تنه به بالا و غیره می کشد. توصیف فیلم به سادگی لیست عکسهای آن است ، زیرا هیچ خط داستانی برای پیوند دادن آنها وجود ندارد.
و با این وجود ما سعی می کنیم آنها را به هم پیوند دهیم. تحلیل گران بی شماری فرمول های فرویدی ، مارکسیستی و یونگی را در فیلم به کار برده اند. بونوئل به همه آنها خندید. هنوز هم ، نگاه کردن به فیلم یادگیری این است که چقدر فیلم های دیگر به ما کاملاً آموخته اند تا حتی وقتی که در آنجا نیست معنی پیدا کنیم.
نقد فیلم سگ اندلسی
بونوئل به یک بازیگر زن گفت که از پنجره به “هر چیزی – شاید رژه نظامی” نگاه کند. در حقیقت ، عکس بعدی نشان می دهد که ترانوستیت از روی دوچرخه مرده است. ما به طور طبیعی تصور می کنیم که خانم بازیگر در پیاده رو به بدن نگاه می کند. با هر آنچه در مورد فیلم ها می دانیم بیگانه است که نتیجه بگیریم شات پنجره و شات پیاده رو به راحتی اتفاق می افتد و بدون هیچ گونه ارتباطی یکدیگر را دنبال می کنند.
به همین ترتیب ، ما فرض می کنیم که مرد پیانوها (با کشیشان ، خرهای مرده و غیره) را از آن طرف اتاق می کشد زیرا پیشرفت جنسی او توسط زن با راکت تنیس پس زده شده است. اما بونوئل ممکن است استدلال کند که وقایع هیچ ارتباطی ندارند – پیشرفت مرد رد می شود ، و سپس ، در اقدامی کاملاً نامربوط ، طنابها را برمی دارد و شروع به کشیدن پیانوها می کند.
در حالی که به ” فیلم سگ اندلسی ” نگاه می کنید ، مفید است که هنگام تماشای فیلم با همان توجه به خودمان نگاه کنیم. ما تصور می کنیم این “داستان” افراد فیلم است – این مردان ، این زنان ، این وقایع. اما اگر مردم قهرمان داستان نباشند بلکه صرفاً الگو باشند – به سادگی بازیگرانی که برای نمایندگی افرادی که اعمال خاصی را انجام می دهند استخدام می شوند؟ ما می دانیم که اتومبیل در نمایشگاه اتومبیل به مدل لباس شنا که به آن اشاره می کند تعلق ندارد (و توسط آن طراحی و ساخته نشده است). بونوئل ممکن است استدلال کند که بازیگرانش رابطه ای مشابه با حوادث پیرامونشان دارند.
لوئیس بونوئل (1900-1983) فیلم سورئالیستی دیگری به نام “سن و سال” (1930) ساخت که متهم به حرمت مقدس بود و سالها سرکوب می شد. او در مقطعی یک مسافر MGM بود و بر نسخه های اسپانیایی زبان فیلم های هالیوود نظارت می کرد. او فیلم های زیادی را در مکزیک ساخت ، بعضی از آنها مانند “جوان و ملعون” و “زندگی جنایتکار آرشیبالدو د لا کروز” بسیار ارزشمند است.
در سن 61 سالگی با “ویریدیانا” در سراسر جهان موفق شد. با صحنه تکان دهنده ای که از شام آخر الگوبرداری شده است ، و برای 17 سال آینده ، یک دوره بهره وری الهام بخش ، یکی پس از دیگری فیلم حیرت انگیزی تولید کرد ، مانند “فرشته نابود کننده” ، “دفتر خاطرات یک اتاق کار” ، ” فیلم زیبایی روز ” “” آن چیز مبهم آرزو “،” افسون با احتیاط بورژواز “،” تریستانا “و” شبح آزادی “.
” فیلم سگ اندلسی ” پرده شکن است: به نوعی ، او هرگز به آن خیانت نکرد. فیلمی از این دست مقوی است. به عادت های قدیمی و ناخودآگاه فیلم سازی حمله می کند. ناراحت کننده ، ناامید کننده ، دیوانه کننده است. به نظر می رسد بدون هدف (و با این وجود ، واقعاً چقدر هدف از دیدن بیشتر فیلم هایی است که در آنها حضور پیدا می کنیم؟). شوخ طبعی هوشمندانه ای در آن وجود دارد ، و تمایلی شاد برای رنجاندن.
نقد فیلم سگ اندلسی
اکثر مخاطبان امروز آزرده خاطر نیستند و شاید این بدان معنی باشد که سوررئالیست ها انقلاب خود را پیروز شدند: آنها نشان دادند که هنر (و زندگی) در محدودیت های محدودی که از زمان بسیار قدیم تصویب شده است ، نباید مطیعانه پیروی کند. و اینکه در فیلمی که زنده است و طبق قرارداد مومیایی نشده است ، هرگز نمی دانید وقتی از پنجره نگاه می کنید چه چیزی را می بینید.
پایان مقاله نقد فیلم سگ اندلسی
منبع سایت مداد
بیشتر بخوانید:
فیلم دیک جانسون مرده است|سریال غیرمعمول فصل چهارم|بهترین فیلمهای اسپیلبرگ|تحلیل نقاشی مرد ویترویوسی| دختری با لباس خواب|نقد فیلم خشم مردانه|نقد فیلم نشانی از شر|نقد فیلم شام من با آندره|بهترین فیلم های مارتین اسکورسیزی|فیلم معجزه آبی