نقد فیلم داستان زمستان : اریک رومر فیلسوف رمانتیک موج نو فرانسه است ، کارگردانی که شخصیت هایش با کلمات و همچنین گوشت عشق می ورزند. آنها در معرض چشمک های ناگهانی اشتیاق قرار دارند ، در نگاه اول شیفته می شوند ، اما سپس دچار تردید و تحلیل می شوند و به شدت درباره معنای آن صحبت می کنند.
با مقاله نقد فیلم داستان زمستان با بامدادی ها همراه باشید.
از آنجا که آنها همیشه جذاب هستند و از آنجا که همزمانی و سرنوشت سازی نقش مهمی را در داستان های او بازی می کنند ، این شادتر از آن است که به نظر می رسد. با بزرگتر شدن قلب Rohmer جوانتر می شود و در سن 81 سالگی بیشتر از نویسندگان زودگذر زودگذر عاشقانه های نوجوانان هالیوود سازگار است.
نقد فیلم داستان زمستان
فیلم داستان زمستان عطر و طعمی است که پس از چشیدن ، اشتباه نمی شود. مانند استاد ژاپنی اوزو که گاهی او را با او مقایسه می کنند ، گفته می شود که او هر بار همین فیلم را می سازد. با این حال ، مانند اوزو ، فیلم های او فردی و تازه به نظر می رسند و به نظر می رسد هرگز تکرار نمی شوند. هر دو کارگردان بیشتر از اینکه به طرح و نقشه بپردازند ، روی مردم تمرکز می کنند و می دانند که هر شخص یک اصل حیرت انگیز است در حالی که اکثر توطئه ها کم و بیش یکسان هستند.
فیلم های قبلی او در مورد زنان و مردان بود. موارد آخر در مورد زنان و مردان ، یا زنان و زنان است. او به جستجوی عشق و الگو در زندگی می پردازد. او نوع نگاه ، حرکت و گفتگوی زنان و نحوه ارزیابی آنها از مردان را دوست دارد. او زیبایی فیزیکی را تحسین می کند ، اما هرگز آن را به اهمیت نمی دهد. او بازیگرانی را انتخاب می کند که باهوش و دارای چشمهای روشن هستند و بیشتر به شخصیت های خارجی آنها متمرکز است.
کارهای بیرونی باید شخصیت های مردانه او را منحرف کنند ، مانند قهرمان “Claire’s Knee” (1970) ، که یک طرح پیچ و خم را راه می اندازد تا فقط دلیل خود را برای لمس زانوی کلر فراهم کند.
فلیسی ، قهرمان ” فیلم داستان زمستان ” ساخته رومر (1992) ، متقاعد شده است که زندگی با هدف بزرگ عاشقانه او همسو خواهد شد. او که عشق زندگی اش را ملاقات کرده و رد او را گم کرده بود انتظار دارد که دوباره برگردد.
او به تصادف اعتقاد دارد – اما اعتقاد ندارد که این تصادف است. با شروع فیلم ، او در ساحل با چارلز ملاقات می کند و بدون هیچ گونه رزرو عاشق او می شود. او می داند این واقعیت است. او آدرس خود را به او می دهد. او خودش را نمی دهد ، زیرا به عنوان یک سرآشپز کارآموز همیشه در حال حرکت است. آنها قول دیدار دوباره می دهند.
عنوان شنیع “پنج سال بعد” نشان می دهد که چنین نمی کنند. او از آن عاشقانه های تابستانی اکنون یک دختر دارد ، الیز. او با دو مرد قرار دارد – ماکسنس که یک آرایشگاه را اداره می کند و لوئیک که در یک کتابخانه کار می کند. خواستگاری با هر دو مرد تا حد زیادی از مذاکرات لفظی تشکیل شده است.
فلیسی ، با بازی شارلوت ویل ، جذب پرونده خودش می شود. او می داند که هرگز کسی را دوست نخواهد داشت همانطور که چارلز غایب را دوست دارد. این فیلم نشان می دهد که چارلز هرگز ننوشته است زیرا او احمقانه آدرس غلطی را به او داده است.
Rohmer داستان خود را به روشی که ممکن است در زندگی واقعی اتفاق بیفتد تعریف می کند ، و معمول این است که او صحنه ای را به ما ارائه می دهد که به نظر می رسد Felicie شخصی را از ایستگاه مترو دنبال می کند ، اما ما هرگز از آنچه او دنبال می کند عکس نمی گیریم (اینجا او منظمی کلیشه اشتباه را شبیه سیخ می کند). او ما را وادار می کند تا منتظر بمانیم تا او به راحتی اظهار کند که فکر می کند ممکن است چارلز را در خیابان دیده باشد.
رومر همچنین قبل از این که ماکسنس و لوئیک همه چیز راجع به چارلز – و همدیگر را بدانند ، وقت خود را پیشنهاد می کند. این مثلث عشقی نیست زیرا تنها مردی که او را دوست دارد کسی است که آنجا نیست.
فیلیسی با صراحت با مادرش ، که منطقی و با درایت است ، در مورد خصوصیات مکسنس و لوئیک صحبت می کند. هنگامی که مادرش با تردید مشاهده می کند که لوئیک باهوش تر است ، توضیح می دهد که او برای او بسیار باهوش است و از نظر جسمی کافی نیست (“” من دوست دارم از نظر جسمی تحت سلطه قرار بگیرم ، اما از نظر فکری نه “).
نقد فیلم داستان زمستان
او مردان را به طور نامطلوبی با یکدیگر مقایسه می کند. وقتی مکسنس او را به نورس دعوت می کند تا سالن زیبایی را که ممکن است با هم کار کنند ببیند ، مشاهده می کند: “کتابهای شما هرگز آن قفسه ها را پر نمی کند.” اما او از لوئیک شکایت می کند که هیچ چیز برای او واقعی نیست مگر اینکه در کتاب باشد.
بازدید از نورس یک نقطه عطف مهم است ، با این حال ، الیز او را به کلیسای جامع می کشاند ، و او لحظه ای مراقبه یا تجسم در مورد چارلز غایب دارد. با ترک مکسنس ، او با لوئیک آغوش می رود اما او را نیز ترک می کند و قبول می کند که دیگر هرگز چارلز را نخواهد دید: “ظاهر چارلز مهم نیست.
او در قلب من باقی مانده است ، بنابراین نمی توانم آن را به شخص دیگری بدهم. “” لوئیک او را به اجرای نمایش “یک افسانه زمستانی” شکسپیر می برد ، و او گریه می کند در حالی که پادشاه لئونتس مجسمه همسرش را می بیند و به او گفته می شود که او را زنده کنید ، “لازم است که ایمان خود را بیدار کنید.”
در ” فیلم داستان زمستان ” چندین گفتگو در مورد فلسفه انجام شده است و اکنون یک مکالمه دیگر وجود دارد. رومر یک روشنفکر کاتولیک است که ایمان خود را سبک اما در همه حال و هوا می پوشد. لوئیک یک بازدید کننده از کلیسا است ، فیلیسی از کلیساها اجتناب می کند ، اما او معتقد است – و او فکر می کند که این باور می تواند بر نتایج تأثیر بگذارد ، که بیش از آن است که لوئیک قبول کند.
با کمال حیرت ، متوجه شدیم که هدف از ” فیلم داستان زمستان ” تعیین این نیست که آیا Felicie عشق پیدا خواهد کرد یا خیر ، بلکه کشف این است که آیا اعتماد و ایمان می تواند بر سرنوشت ما تأثیر بگذارد.
من فیلمی از رومر ندیده ام که تحسینش نکنم. وی متولد 1920 ، مسیحی به نام ژان ماری موریس شرر ، ابتدا به عنوان معلم ادبیات دبیرستان و منتقد سینما کار کرد. او نام حرفه ای خود را با تلفیق کارگردان اریش فون اشتروهایم و نویسنده پالپ ساکس رومر ایجاد کرد.
وی که قدیمی تر از دیگر نمادهای موج نو مانند گدار و تروفو بود و بیشتر به تئوری علاقه داشت تا تئوری ، با “شب من در مود” (1969) که به معنای واقعی کلمه یک گفتگوی تمام شب بود ، مورد توجه بسیاری قرار گرفت. فیلم های قبلی او شامل “دختری در نانوایی مونسو” (1963) بی رحمانه ، با بازی کارگردان آینده (و تهیه کننده قدیمی رومر) باربت شرودر در نقش مردی است که عاشق یک زن است ، زن دیگری را جایگزین می کند و بعد از ظهور فیلم اصلی او را رها می کند .
فیلم های رومر به صورت گروهی تنظیم شده اند. او با شش داستان اخلاقی شروع کرد ، هر کدام در مورد مردی که عاشق می شود و سپس با زن دیگری ملاقات می کند که باعث می شود انتخاب او را زیر سوال ببرد. این داستان ها شامل “Maud’s” ، “” Claire’s Knee “و” Chloe in the Af بعد از ظهر “(1972) است.
سپس آمدند ، و حقیقتی را نشان می دهند كه در پایان آشكار می شود. این موارد شامل “همسر هوانورد” (1980) و “یک ازدواج کامل” (1982) است. سپس کمدی ها و ضرب المثل های او از جمله “Pauline at the Beach” (1983) و “Girlfriends and Boyfriends” (1987) آمد. و سپس او داستانهایی از چهار فصل را ساخت ، که در آن ” فیلم داستان زمستان ” “با” تابستان “(1986) ،” یک داستان از بهار “(1990) و” یک داستان پاییزی ” “(1998) ، که در آن ماری ریویر شاید دوست داشتنی ترین قهرمان از بین قهرمانانش باشد.
اگر یک فیلم روهمر ندیده اید و فکر نمی کنید از کجا شروع کنید ، جواب این است – هر کجا. نیازی نیست که آنها را به ترتیب ، حتی قصه های شماره گذاری شده را ببینید. عنوانی که فروشگاه ویدیوی شما در انبار دارد ، محلی برای شروع است. رومر هم پربار است و هم به طور مداوم دلربا.
او یک باره رئالیست است (شخصیت های او رفتار واقعی مردم را نشان می دهند) و یک رئالیسم ظریف جادویی است ، به روشی که الگوهای پنهان ، همزمانی ها ، سوتفاهم ها ، شانس های شاد و حوادث سرنوشت ساز به شخصیت های او می رسد. نوعی راحتی در فیلم های او وجود دارد ، آرام آرام ریتم های زندگی روزمره را لمس می کند ، و او زیبایی زیادی در مردم و مکان های معمولی پیدا می کند.
نقد فیلم داستان زمستان
آنچه در کار رومر رخ می دهد ایمان به عشق است – یا اگر نه عشق ، در افرادی مناسب است که به دلایل درست یکدیگر را پیدا می کنند. غم و اندوه در کار او وجود دارد اما تاریکی نیست. شخصیت های او بسیار باهوش هستند و نمی توانند از ناامیدی متعجب شوند ، و بیش از حد به زندگی علاقه مند هستند تا بتوانند افسردگی را تجربه کنند.
فیلم های او نه به این دلیل که حقایق بزرگ کشف می شوند ، بلکه به این دلیل که حقایق کوچک این کار را خواهند کرد ، موفق می شوند. حضور در فیلم های او مدتی است که در معاشرت با افرادی باشد که دوست داریم آنها را بشناسیم و سپس درک کنیم که آنها از طرق مختلف خود ما هستند.
پایان نقد فیلم داستان زمستان
منبع سایت مداد
بیشتر بخوانید:
فیلم جاده مالهالند|سبک موسیقی رقص الکترونیکی|نقد فیلم پدر|بهترین کتاب های کافکا|بهترین فیلم های اسپایک لی|فیلم سفر به آمریکا ۲|بهترین فیلم های الیزابت اولسن|بهترین فیلم ها الیزابت تیلور|انیمیشن میچل ها علیه ماشین ها