صفحه اصلی > نقد فیلم : نقد فیلم پادشاه نیویورک 1990
ads

نقد فیلم پادشاه نیویورک 1990

فیلم پادشاه نیویورک

فیلم پادشاه نیویورک : فیلم‌های نیویورکی را حتی اگر نتوانیم ساب‌ژانر بدانیم، قطعا می‌توانیم تمی محبوب در بین کارگردانان آمریکایی به حساب بیاوریم. کارگردانانی که غالبا خود در «بیگ اپل» به دنیا آمدند و محله‌های منهتن، بروکلین و برانکس را مثل کف دستشان می‌شناسند.

نقد فیلم پادشاه نیویورک

علاقه سینماگران بزرگ از نسل‌های گذشته همچون اسکورسیزی، اَلن و دی‌پالما تا جوان‌تر ها مثل بامباک و کافمن شهره عام و خاص است و نیازی به زیاده‌گویی در این زمینه نیست؛ نیویورک قطعا یکی از سینمایی‌ترین شهرهای آمریکا و شاید دنیاست. (فراموش نکنیم که نیویورک زادگاه سیت‌کام های آپارتمانی نیز هست) با تکیه بر این گزاره، هنگامی که نام فیلم خود را « فیلم پادشاه نیویورک » بر می‌گذارید، مسئولیت مهمی را متحمل می‌شوید.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Drive

ابل فررا کارگردان مستقل نیویورکی، بیننده را به زیر پل‌های زنگ زده، متروهای خلوت آخر شب و خیابان‌های پهن منهتن می‌برد و سعی دارد داستانی کلیشه‌ای از یک گنگستر تازه از زندان رها شده را که به دنبال قدرت و رستگاری‌ست، با شکستن المان‌های تثبیت شده در این ژانر، تعریف کند.

فیلم پادشاه نیویورک

رستگاری، قدرت، شرافت و صد البته خشونت، عناصر پرتکرار این ژانر و البته این فیلم هستند. داستانی که با مقدمه‌ای بسیار تکراری آغاز می‌شود؛ شخصیت‌هایش را موازی معرفی می‌کند و جوری پیش می‌بردشان که به یکدیگر برسند. کرکتر اصلی با بازی دیدنی والکن یک گنگستر خاکستری‌ست که مفاهیم عمیقی در سر دارد و‌ با نگاه‌های معنادارش به آسمان‌خراش‌های شهر، بیننده را با سوال‌های بی‌پاسخی درباره افکار خود رها می‌کند و تا انتهای فیلم پادشاه نیویورک ، بدون‌ شعار، به خوبی آن‌ها را برای بیننده آشکار می‌سازد.

حال با اینکه ذکر شد، فیلم پادشاه نیویورک ، ساختاری حتی کلیشه‌ای را دنبال می‌کند، اما عناصری نیز در فیلم پادشاه نیویورک حاضرند که بسیار ساختارشکن بودند و حتی راجر ایبرت نیز در نقد خود روی فیلم پادشاه نیویورک به آن‌ها اشاره کرد، عناصری که در زمان خود معمول نبودند. مهم‌ترین آن‌ها، نقش پررنگ سیاه پوست‌ها و بعد از آن حضور عملگرا و در صحنه زنان است. هیچ‌کدام این دو‌ مورد در فیلم‌های گنگستری دهه نود به این اندازه پر‌رنگ نبودند و همین خارج چارچوب بودن، در شخصیت‌پردازی فرانک وایت، او‌ را ضد‌پرسوناز ساخته است.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Sweeney Todd

گنگستری بی‌رحم که بر خلاف هم‌ترازهایش نه تنها نژادپرست نیست، بلکه به سیاه‌پوست‌ها اعتماد کامل دارد، نه تنها ضد زن نیست و نگاه آبجکتیو به آن‌ها ندارد، بلکه وکیلش یک‌ زن است. (اهمیت بالای جایگاه وکیلی را که گنگسترها را از قانون فراری می‌دهد، فراموش نکنیم). این ساختارشکنی‌ها از کارگردان مستقل فیلم بر‌می‌آید. ابل فررا را در این می‌توان با برایان دی‌پالما در فیلم راه کارلیتو قیاس کرد.

نقد فیلم هیچ کس تورا نجات نخواهد داد
بیشتر بخوانید

فیلم پادشاه نیویورک

شباهت‌های این دو فیلم به یکدیگر انکارناپذیر است. در شخصیت پردازی کرکترهای اصلی، والکن و پاچینو، هردو از یک جا آمدند و آمدن‌شان بهر رستگاری کمیابی‌ست که در این نیویورک (بخوانید دنیا) سرد، آن را می‌جویند و در نهایت نمی‌توانند به آن برسند.

شاید تفاوت وایت با کارلیتو، در سرانجام آن‌هاست. وایت که به روش خود سعی به پاک کردن دنیا دارد و برای رسیدن به این هدف نیک، شر را نیز مقبول می‌داند، نهایت با کشتن پلیس خوب قصه (پرسوناژ  پای ثابت در فیلم‌های پلیسی) می‌فهمد که نمی‌تواند نیک باشد زیرا با وجود اینکه اعتقاد دارد هرکسی را بر اساس عدالت کشته است و خود قاضی و مجری عدالت است، پلیس بی‌گناه را نابود می‌کند.

بیشتر بخوانید : راهنمای سفر به گرجستان

در پایان نیز به آرامی مرگ را در آغوش می‌گیرد. فررا در پشت دوربین عناصر حائز اهمیت را به خوبی می‌شناسد و میزانسن را با تاکیدهای درست روی رنگ، نور و سکوت، جوری می‌چیند که ترکیب آن‌ها با دکوپاژهای قراردادی این ژانر، نه تنها تکراری جلوه نمی‌کنند بلکه بسیار مفید هستند. در این زمینه نیز می‌توان دی‌پالما را با فررا قیاس کرد، هرچند که هیچ‌کدام سمت تقلید نرفته‌اند و سبک خود را دنبال می‌کنند. نهایتا « فیلم پادشاه نیویورک » یک نیویورک تمام عیار است، همان چیزی که از چنین فیلمی انتظار داریم.

✍️ فربد مجدیانفر

نویسنده و منتقد سینما شاعر و رمان نویس حدود 15 سال تجربه نوشتن داستان کوتاه , کارگردانی و دستیار کارگردانی. و مدیر مجموعه بامدادی ها.

دیدگاهتان را بنویسید

3 × پنج =