هر چه بیشتر استارفیلد را بازی کرده ام، بیشتر از آن خوشم آمده است و به همان دلایلی از دیگر سندباکس های RPG Bethesda لذت می برم. برخورد سرگرمکننده بین ماموریتهای ساختاریافته و سیستمهای غیرقابل پیشبینی لحظاتی را ایجاد میکند که احساس شخصیتر و به یاد ماندنیتر از بسیاری از بازیهای دیگر میکند.
هرچند مدتی طول کشید تا آن سرگرمی را پیدا کنم. معرفی بازی STARFIELD برای یک بازی RPG Bethesda به طور غیرعادی ساده است، و اولین مکان هایی که بازدید می کنید، از جمله پایتخت بازی، نیو آتلانتیس، بسیار کسل کننده هستند.
حدود دوازده ساعت طول کشید تا اینکه من واقعاً از آن لذت بردم، اما پس از انتشار تیتراژ در ماموریت اصلی با یک شخصیت و نادیده گرفتن این تلاش برای تبدیل شدن به یک سلطان مشتاق مواد مخدر با شخصیت دیگر، در نهایت می توانم بگویم که در نهایت، من استارفیلد را دوست دارم.
اما من استارفیلد را دوست ندارم. و این واقعاً ناامیدکننده است زیرا به استثنای Fallout 76، من هر یک از RPG های Bethesda را از زمان Oblivion در سال 2006 دوست داشتم.
من صدها ساعت را در آن بازیها گذراندهام و هنوز هم بهانههای جدیدی ابداع میکنم تا زمان بیشتری را در دنیای آنها بگذرانم، مانند نقشآفرینی یک NPC در Skyrim برای هفتهها و اینکه ببینم چقدر میتوانم Fallout 4 را بدون ترک محل اولیه Sanctuary بازی کنم.
استارفیلد بزرگترین نقشآفرینی بتسدا تا کنون است، و حتی بیشتر از آنچه انتظار داشتم، DNA مشترکی با Skyrim و Fallout 4 دارد – اما در نهایت از عظمت هر دوی این بازیها فاصله زیادی دارد.
همراهان اصلی فاقد شخصیت هستند، جستوجویهایی که شروعهای امیدوارکننده دارند اغلب به نتایج ناامیدکنندهای میرسند، و اکتشاف فضایی مانند یک ماجراجویی بزرگ احساس نمیشود. من خیلی چیزهایی را که در استارفیلد تجربه کردم دوست داشتم، و به همان اندازه که وعده داده بودم بزرگ است، اما آن ماجراجویی فضایی حماسی نیست که انتظارش را داشتم.
بهترین انیمیشن های مارول : معرفی ۱۱ تا از انیمیشن های مارول
بازی STARFIELD
تیکاف آهسته
بازیهای RPG Bethesda سابقه سکانسهای آغازین فوقالعادهای دارند: نقشه ترور و فرار از طریق فاضلاب در Oblivion، زندگی در تمام دوران کودکیتان در Fallout 3، و البته سفر با واگن نمادین تا اعدام شما در Skyrim. بنابراین تقریباً تعجب آور است که شروع بازی STARFIELD چقدر ساده است.
دوستان فضایی من در نهایت به یکی از بخش های مورد علاقه من در بازی STARFIELD تبدیل شدند.
سال 2330 است و بشریت کهکشان را مستعمره کرده است، و شما یک معدنچی در سیاره ای دوردست هستید که در اولین روز کاری خود یک مصنوع مرموز پیدا می کنید. سپس همه چیز به سرعت اتفاق میافتد: به چند دزد دریایی شلیک میکنید، پرواز با یک سفینه فضایی را یاد میگیرید، و با چند کاشف که عضوی از گروهی به نام Constellation هستند، ملاقات میکنید که به دنبال یافتن مصنوعات بیشتری مانند شما هستند.
من منتظر لحظه ای “وای” بودم که باعث شود آموزش کمتر شبیه یک آموزش باشد، اما تنها چیز شگفت انگیز در مورد معرفی من به بازی STARFIELD این بود که هیچ شگفتی در آن وجود نداشت.
تعداد انگشت شماری از ساعتهای بعدی نیز بهطور مشابه کمکم بود. من با دقت شهر آیندهنگر آتلانتیس جدید را کاوش کردم، آسمانخراشهای علمی-تخیلی عمومی آن شبیه چیزی هستند که در پسزمینه فیلمهای Star Trek میبینید.
برخاستم و روی زمین بهطور تصادفی چند سیاره فرود آمدم، در اطراف به تماشای موجودات بیگانه و سازندهای معدنی رفتم و بهطور تصادفی آزمایشگاههای تحقیقاتی مملو از مهاجمان فضایی خشمگین را قرار دادم، سپس به سمت شهر برگشتم که تحت تأثیر چیزهایی که پیدا کرده بودم تحت تأثیر قرار نگرفتم.
چند همراه اول صورت فلکی که با آنها ملاقات کردم نیز ناامید کننده بودند: مردی دلپذیر، زن دلپذیر و مردی دلپذیر دیگر. همه آنها فوق العاده خوب و موافق بودند، اما واقعاً این چیزی نیست که من در دنبال کننده دنبالش هستم.
افراد عجیب و غریب کجا بودند که بتسدا اینقدر در خلق کردن مهارت دارد؟ نسخه های استارفیلد از نیک ولنتاین یا سیسرو یا کوری کجا بودند؟ حتی ربات Vasco هم به نوعی خسته کننده است – صبر کنید، آیا بتسدا قبلاً در ساخت ربات های سرگرم کننده عالی نبود؟
خوشبختانه، هنگامی که آن ساعات اولیه را پشت سر گذاشتم، بالاخره شروع به دیدن درخشش های درخشان کردم. ابتدا از طریق ویژگی هایی بود که در طول خلق شخصیت انتخاب کرده بودم. یکی از ویژگیهای من باعث شد که پدر و مادرم، یک مادر و پدر میانسال بازنشسته، دارای جنبه منفی باشند که مجبور بودم با کمک هزینه نقدی هفتگی از آنها حمایت کنم.
در ابتدا افراد من به سادگی مهربان و حامی بودند – تحت تاثیر شغل جدید من در Constellation، به من گفتند که در مورد برخی از سوء استفاده های من در اخبار شنیده اند – اما بعداً به طور غیرمنتظره و خنده دار در مکان هایی ظاهر شدند که شما انتظارش را ندارید. پدر و مادر پیر خود را ببینید
فضانوردان من در نهایت به یکی از بخشهای مورد علاقه من در استارفیلد تبدیل شدند، زیرا آنها ماجراجویی کوچک خود را در پسزمینه کهکشان بزرگتر من داشتند، و صحنههای کوتاه آنها در اطراف کهکشان هرگز با نشانگر جستجو مشخص نشد – بهویژه برای یک بازی بتسدا تازهکننده.
به علاوه، خنده دار است که آنها در حال گشت و گذار در اطراف ستاره ها در سکه من هستند. فقط همین ویژگی واحد (و میتوانید تا سه مورد را در خلق شخصیتها انتخاب کنید) بیش از هر یک از «مسیرهای زندگی» ناامیدکننده Cyberpunk 2077 به تجربه شخصیت من افزود.
من همچنین از اینکه در نهایت با یک همراه جالب صورت فلکی، آندریجا آشنا شدم، خیالم راحت شد. او هنوز در حد فالوورهای قبلی Bethesda RPG نبود و عاشقانه دقیقاً به من پروانه نمی داد، اما گذشته پیچیده و به آرامی آشکار او و بازی عالی بازیگر سیسی جونز باعث شد من او را به همان اندازه دوست داشته باشم.
مهمتر از همه، سفر با آندریجا، مهارت های مخفی کاری و جیب بری من را تقویت کرد، و زمانی که تعدادی سلاح اضافی را در انبار او ریختم، زیرا برای من سنگین بود، او یک اسلحه عظیم گاتلینگ را به عنوان اصلی خود انتخاب کرد. حالا که جهنم عاشقانه است.
بازی STARFIELD
نقد فیلم جن گیر (The Exorcist) | اثر ویلیام فریدکین
اقدام جناحی
در حالی که آتلانتیس جدید من را تحت تاثیر قرار نداد، سکونتگاه های بهتری در آنجا وجود دارد. آکیلا سیتی یک شهر روستایی غرب وحشی در یک سیاره رام نشده است.
با خیابانهای گلآلود و سالنهای شلوغ، کمی شبیه شهر ولنتاین است که از Red Dead Redemption 2 به فضا پرتاب شد. یک مارشال چرمی در یک گردگیر چرمی از من برای مقابله با یک سرقت از بانک دعوت کرد در لحظه ای که به شهر رفتم – چه کسی بهتر از یک غریبه کامل به او کمک می کند تا در مورد وضعیت گروگان گیری پرتنش با قانون شکنان به شدت مسلح مذاکره کند؟
تیراندازی های فراوان، چند شکار فراری، و یک آدم بد بزرگ که باید سرنگون می شد، درست مثل هر وسترن خوب.
بعد از اینکه مشکل او را با شکست در مذاکره حل کردم و موفق به تیراندازی به همه شدم، به سرعت ثبت نام کردم تا یک تکاور فضایی در مجموعه Freestar باشم – آنها اساساً پلیس فضایی هستند، اما حداقل باید کلاه جالبی بر سر بگذارم.
و این شروع به یک سری از جست و جوهای جناحی کرد که با یک فرضیه کلاسیک وسترن شروع می شد: یک کشاورز فروتن که توسط اراذل و اوباش اجیر شده از زمین خود فرار می کنند. این مجموعهای طولانی و لذتبخش از تلاشهای مرتبط بود که در محیطهای علمی تخیلی جالبی مانند یک قبرستان بزرگ مکانیکی و عملیات استخراج در داخل یک سیارک پر از کریستال انجام میشد.
تیراندازی های زیادی وجود داشت، چند شکار فراری، و یک آدم بد بزرگ که باید سرنگون می شد، درست مثل هر وسترن خوب. همچنین برخی از افسانه ها را به جهان معرفی کرد که تا کنون به شدت در آن احساس کمبود کرده بود، زیرا خشم و تلخی نسبت به یک جنگ طولانی به سطح می آمد.
در حالی که از گاوچران فضایی بودن لذت می بردم، تلاش های داستانی اصلی را نیز تحمل می کردم، که بیشتر شامل جمع آوری مصنوعات بیشتر است. آن مأموریتها گاهی اوقات میتوانند جالب باشند، مانند زمانی که یک مصنوع قبلاً توسط یک کلکسیونر عجیب و غریب پیدا شده بود که سفینه عظیم خود را به موزه ای از عجیب و غریب تبدیل کرده بود و حاضر نبود از نمایشگاه مورد علاقه خود جدا شود.
ماموریت اصلی همچنین در نهایت یک دشمن تکرارشونده را معرفی کرد که من به آرامی متوجه عملکردهایی مانند اژدهای Skyrim شدم – یک تهدید سطح بالا که به طور تصادفی هنگامی که شما سعی می کنید کارهای دیگر را انجام دهید ظاهر می شود و منجر به مبارزه ای می شود که تقریباً همیشه یکسان است. شاید این بار اژدها نباشد، اما قطعاً یک درگ است.
ناامیدکننده تر، مجموعه ای شگفت آور تکراری از ماموریت های اصلی برای بازدید از مجموعه ای از معابد باستانی است، ماموریت هایی که از نظر قالب بسیار شبیه به هم هستند که به نظر می رسد Bethesda فقط آنها را روی سیارات مختلف کپی کرده است.
تقریباً هیچ چیزی برای آنها وجود ندارد: روی یک سیاره فرود بیایید، چند دقیقه در یک خط مستقیم بدوید تا به معبد برسید، سپس به داخل بروید و همان کاری را که در آخرین مورد انجام دادید انجام دهید. جوایز متفاوت هستند و گهگاه بسیار خوب هستند (بله، من عمداً مبهم می گویم)، اما این تلاش های معبد دقیقاً یک بار جالب هستند، همان بار اول، و سپس تبدیل به تعریف یک کار طاقت فرسا می شوند.
حرکت در بازی STARFIELD نسبت به بازی های قبلی Bethesda به طور عمده بهبود یافته است.
حداقل داستان تلاش اصلی یک داستان خلاقانه است. وقتی برای اولین بار فهمیدم استارفیلد در مورد یافتن مصنوعات باستانی مرموز است که در اعماق سیارات دفن شده اند، فهمیدم که می دانم چگونه به پایان می رسد، و خوشحالم که بگویم کاملاً در اشتباه بودم (و حتی خوشحال تر می گویم که تقریباً همه افرادی که نظریه های داستانی را ارسال می کنند. در Reddit نیز کاملاً اشتباه است).
داستان جستجوی اصلی استارفیلد واقعاً در بیش از یک موقعیت (به طور دقیق: دو بار) من را شگفت زده کرد و غافلگیر شدن هرگز چیز بدی نیست. نتیجهگیری از تلاش اصلی همچنین به طرز بسیار درخشانی به Starfield’s New Game+ منجر میشود و به شما امکان میدهد شخصیت و مهارتهای خود را حفظ کنید و در عین حال از ابتدا شروع کنید به گونهای که منطق بازی کاملاً منطقی باشد.
نقد فیلم شب طلایی | تله فیلم فقیر
گرمای جمع شده
من از بسیاری از پارازیتها در استارفیلد حرف زدم – حتی موفق شدم بهطور مسالمتآمیز آخرین رویارویی ماجرای اصلی را حل کنم – اما طولانیترین و بزرگترین نبردهایی را که میتوانم در بازیهای RPG بتسدا به یاد داشته باشم، بهدست آوردم. خوشبختانه، تیراندازی به همان خوبی در Fallout 4 بود (منهای VATS) و به قدری با اسلحههای زیادی برخورد کردم که دوست داشتم که با قرار دادن همه آنها در منوی شعاعی خود مشکل داشتم.
در اوایل، یک تپانچه پیدا کردم که به طور کامل زره را نادیده می گیرد، و باعث می شود که احساس کند یک کد تقلبی است که مبارزات را زود به پایان می رساند (مخصوصاً زمانی که مهارت تپانچه ام را چند بار رتبه بندی کردم) و تفنگی که با هر ضربه موفقیت آمیز آسیب بیشتری وارد می کند و بهترین ها را تشکیل می دهد. انگیزه ای برای از دست دادن هیچ وقت.
من یک بولپاپ دارم که گهگاه آسیب رادیواکتیو وارد می کند، یک تفنگ تک تیراندازی که با سلامت کامل به هدفی آسیب مضاعف وارد می کند، و یک تپانچه لیزری که دوست دارم حق ثبت اختراع آن را ببینم زیرا باعث می شود قربانیانش بسته های بهداشتی بیشتری نسبت به آنها رها کنند.
معمولا من کمی با مودینگ اسلحه آشنا شدم، که کاملاً شبیه به سیستم سرهمبندی Fallout 4 است، اما به دلیل تعداد و تنوع تفنگهایی که قبلاً بهطور تصادفی با مودها و پیوستها تجهیز شدهاند، ارزشش را ندارد.
علیرغم اینکه در استارفیلد از این سر به آن سر کهکشان میرفتم، هرگز احساس نمیکردم که به جایی بروم.
مکمل زرادخانه من، بسته تقویتی من است، که به من امکان می دهد در طول نبرد به هوا پرتاب شوم، و هر چه گرانش سیاره ای که روی آن هستم کمتر باشد، می توانم بیشتر و سریعتر تقویت کنم.
در کمین متعصبان مار پرست یا سوسک های فضایی خشمگین عظیم؟ مشکلی نیست فقط 20 فوت مستقیم به هوا پرتاب کنید و بالای سر آنها شلیک کنید. (دشمنان و همراهان نیز می توانند تقویت کنند، اما فقط اندکی اینجا و آنجا. شما اساساً اژدها زاده جت پک ها هستید.)
به طور کلی، حرکت در استارفیلد نسبت به بازیهای قبلی Bethesda به طور عمده بهبود یافته است، به خصوص که شخصیت شما تاقچهها، گوشهها، شاخههای درختان و تقریباً هر چیز دیگری را که با آن برخورد میکنید میگیرد تا بتوانید خود را بر روی بادهروها، پشتبامها، سفینههای فضایی یا بیشتر بپوشانید.
هر چیزی در راه شما کسی باید سیستم حرکتی بازی STARFIELD را به Skyrim تغییر دهد: میتوانید در کمتر از یک دقیقه به High Hrothgar صعود کنید.
بازی STARFIELD
نقد و بررسی فیلم پرندگان | The Birds ۱۹۶۳
برای پر کردن خیلی بزرگ است
از بین بردن ذرهای از اشتیاق من برای اینکه یک گاوچران کمککننده ستارهپرنده باشم، خود ستاره پریدن بود. هرگز انتظار نداشتم استارفیلد مانند سیم کارت فضایی Elite Dangerous کاملاً باز باشد یا آزادی پرواز در No Man’s Sky را تکرار کند، اما سخت است که احساس نکنیم چیزی در اینجا گم شده است.
من هرگز هیجان یا هیبت را احساس نکردم، وقتی موتورهایم کار میکردند، هیچ احساس عظمتی نداشتم. دلیلش این است که، علیرغم گشت و گذار از یک سر کهکشان به آن سر دیگر در استارفیلد، هرگز احساس نمی کردم که واقعاً به جایی می روم.
روی یک ستاره روی نقشه کهکشان کلیک کنید و منظومه شمسی را به شما نشان می دهد. روی یک سیاره کلیک کنید و بزرگنمایی میشود. روی ماه سیاره کلیک کنید تا دوباره بزرگنمایی کنید، روی نقطهای که میخواهید فرود بیایید (در هر جایی غیر از اقیانوس) کلیک کنید، سپس صحنهای از فرود خود را تماشا کنید. سفر فضایی، اسکله، سوار شدن، و سوار و پیاده شدن از کشتی شما مجموعه ای از صحنه های برش، صفحه سیاه و صفحه نمایش بارگیری است.
حتی با وجود اینکه کم و بیش آن چیزی بود که انتظارش را داشتم، باز هم احساس ناتوانی میکردم. برای هر کسی که امیدوار به ماموریت مسافربری یا باری است، برخی از آنها وجود دارد، اما آنها بسیار رضایت بخش هستند، زیرا می توان آنها را با چند کلیک ساده تکمیل کرد.
با گذشت ساعت ها، سفر شروع می شود به نحوی خیلی سریع (من روی یک مکان روی نقشه کلیک کردم و اکنون روی آن ایستاده ام؟) و خیلی کند (آیا واقعاً باید هر بار که می خواهم همان صحنه اتصال را تماشا کنم. بازدید از یک ایستگاه فضایی؟).
سپس تمام آن سیارات و قمرها وجود دارد. برداشت محترقه من در مورد بیش از 1000 سیاره استارفیلد پس از سال ها انتظار؟ آنها خوب هستند.
من نمی دانم چگونه آن را توصیف کنم: کاوش در سیارات استارفیلد خوب است. بسیاری از آنها گوی های کسل کننده و بی جان هستند، همانطور که انتظار دارید در یک کهکشان نیمه واقعی پیدا کنید. دیگران واقعاً دوست داشتنی هستند و اولین سفارش من این بود که یک فانوس دریایی رها کنم تا بتوانم پایگاهی در آنجا بسازم.
اکثر منظومههای ستارهای حداقل یک سیاره با حیات گیاهی فراوان و موجودات بیگانه در حال پرتاب کردن، پا زدن یا بال زدن به اطراف دارند، و حتی جهانهای بیثمر دارای نقاط دیدنی هستند که در بخش سیارهای که در آن فرود میآیید پراکنده هستند.
برخی از این نقاط می توانند به طور مبهم جالب باشند، مانند یک جنگل بزرگ قارچی (و اجساد برخی گیاه شناسان بی دقت که بدون کلاه ایمنی از آنها بازدید کرده اند)، بقایای یک پاسگاه صنعتی بسیار بزرگ، یک طغیان عظیم از یخ یا یک سازه سنگی مرتفع. تقریباً ارزش دویدن هزار متری بدون حادثه در سطح سیاره را برای گرفتن عکس دارد. نکته این است که این مناظر برای بار اول جالب هستند، اما نه برای بار پنجم.
چیزی که واقعاً در اکتشاف سیاره استارفیلد گم شده است، اتفاقی است که در دیگر بازیهای RPG بتسدا رخ میدهد: به سمت مقصد خود حرکت میکنید و در طول مسیر کاملاً حواستان پرت میشود: ملاقات با یک NPC، شنیدن یک اختلاف در نزدیکی، تصادفاً در یک جستجوی جدید، و هرگز کاملاً به آن مکان نمیرسید.
قصد داشتید بدون اینکه در میان ده ها چیز جدید برای اضافه کردن به لیست کارهای خود بیابید. مقداری از آن را در شهرهای استارفیلد دریافت میکنید، و گهگاه سیگنالی دریافت میکنید یا هنگام ورود به مدار یک سیاره توسط کشتی دیگری مورد استقبال قرار میگیرید، اما نه در حین کاوش در سطح خود سیاره.
یکی از لطفهای صرفهجویی در عمل برش صحنه در سراسر کهکشان این است که سفینههای فضایی استارفیلد از درون و بیرون باحال، شیک و اغلب به طرز شگفتآوری بزرگ هستند.
فقط ای کاش دلیل بیشتری برای گذراندن زمان واقعی در کشتی ام داشتم. زمانی که عبور از کهکشان فقط با چند کلیک ماوس طول میکشد، منطقی نیست که در فضای داخلی کشتی من با تمام محفظهها، ماژولها و نردبانهایش بنشینم (بله، بتسدا بالاخره نردبانها را به کار انداخت).
تنها کاربرد واقعاً خوب کشتی من – و در مجموع یکی از بهترین بخشهای استارفیلد – غیرفعال کردن یک کشتی دشمن در مدار بدون تخریب کامل آن و سپس سوار شدن به آن است. سپس میتوانید از طریق کشتی دشمن، کوپه به کوپه، سطح به سطح، درگیر درگیریهای نزدیک با تعداد زیادی دشمن و حتی گاهی اوقات دفاع خودکار شوید.
این یک عجله است، با هر کشتی مانند یک پیچ و خم کشنده و محکم طراحی شده، با امتیاز این که اگر کشتی مورد حمله را دوست دارید، می توانید آن را به ناوگان خود اضافه کنید.
جعبه شنی از ستاره ها
من همیشه لذت واقعی RPG های بتسدا را نه داستان اصلی یا ماموریت های رسمی، بلکه خود سندباکس، آزادی رسیدن به اهداف و آرزوهای خود می دانستم. بنابراین پس از حدود 75 ساعت، من رنجر فضایی مفید خود را که برای جمع آوری مصنوعات مفید بود بازنشسته کردم و شخصیت دوم را با هدف نادیده گرفتن کامل تلاش اصلی ایجاد کردم.
هنگامی که از آموزش فارغ شدم، مستقیماً به سمت نئون رفتم، یک شهر پرجمعیت و پرجمعیت سایبرپانک در یک سیاره اقیانوسی، مکانی مملو از گروههای تبهکار، معتادان، مأموران مخفی و نگهبانان امنیتی متقلب. بهترین مکان برای شروع یک زندگی جنایی.
بازی STARFIELD به من اجازه میدهد داستان جنایی شخصی خودم را بنویسم، داستانی که در حال حاضر بیش از بسیاری از سریالهای جستجوی رسمی من را سرگرم کرده است.
وقتی یک قاچاقچی مواد مخدر را دیدم که دستگیر شد، بلافاصله به دنیای زیرزمینی جنایتکار رفتم: خیلی زود با رئیسش آشنا شده بودم و شغلش را داشتم و خودم شروع به ساخت محموله های غیرقانونی مواد مخدر کردم.
در بین فعالیتهای مواد مخدر، من به یک عامل سطح پایین برای صنایع بزرگ ریوجین تبدیل شدم، در حالی که هنوز به عنوان قاطر کوچک مواد مخدر در حاشیه قرار میگرفتم، در جمجمهفروشی و جاسوسی صنعتی شرکت میکردم.
و در حالی که در یک کلوپ شبانه در یک عملیات مجاز می گشتم، اتفاقی متوجه رئیس جنایتکار شهر (رئیس رئیسم) شدم که پشتش به من ایستاده بود. پشت سرش لغزیدم، کلید پنت هاوسش را به جیب زدم، سپس خانه شیک او را پیدا کردم، به خودم اجازه ورود دادم و گاوصندوق و اشیای قیمتی او را سرقت کردم.
پس از بازدید از همه مغازهداران در نئون، در نهایت حصاری پیدا کردم که اموال مسروقه را میخرد و همه چیزهایی را که دزدیده بودم، تخلیه میکرد، و انبوهی از اعتبارات را در بالای تلاشی که قبلاً برایش پول میگرفتم، ایجاد کرد.
با تشویق از آن موفقیت، عملیات جنایت آزاد خود را آغاز کردم. به عنوان بخشی از کار خود به عنوان یک قاطر، فرمول سنتز یک داروی محبوب را یاد گرفتم، بنابراین اکنون در حال ساختن یک پایگاه تولید دارو در خارج از جهان هستم، کهکشان را برای یافتن قمرها و سیارات جستجو می کنم که به من اجازه می دهد مواد شیمیایی خاص را استخراج کنم. من نیاز دارم. این اولین قدم در ماموریت شخصی من است که تبدیل به والتر وایت متفکر فضایی شوم.
هیچ نشانگر جستجویی برای آن وجود ندارد، این فقط کاری است که من می خواهم انجام دهم. من حتی یک محافظ استخدام کردهام، یک همراه جدید که در یک کلوپ شبانه نئونی دیدم که مهارتهای اسلحهسازی برای تمجید از مخفی کاری من دارد و از قتلهایی که من مرتکب میشوم به روشی که اعضای صورت فلکی انجام میدهند گله نمیزند.
این همان چیزی است که نقشآفرینیهای Bethesda در آن برتری دارند، به شما یک جعبه شنی برای تصور و تکمیل مأموریتهای اصلی شخص خود میدهند، و حتی تنها ده ساعت در نقش کلاهبردار کوچک من، استارفیلد به من اجازه میدهد تا داستان جنایت شخصی خودم را بنویسم، داستانی که در حال حاضر من را سرگرم کرده است. بیشتر از بسیاری از کوست لاین های رسمی.
نقد فیلم Meg 2: The Trench | کسل کننده
بازی STARFIELD
خرابی تجهیزات
بخشی از من امیدوار بود که سالهای طولانی توسعه بازی STARFIELD و تأخیر 10 ماهه آن منجر به تجربه بهتری شود. نه در استارفیلد به همان اندازه جک بتسدا به نمایش گذاشته شده است.
بیشتر آن بیضرر و گاهی خندهدار است: با کسی صحبت کنید در حالی که او در اواسط قدم است و اغلب در حین صحبت کردن به حرکت کردن ادامه میدهد و هر بار یک قدم آهسته و متزلزل برمیدارد، تا زمانی که تقریباً تمام راه را طی کند. در یک راهرو یا گوشه ای در طول مکالمه.
ایستاده بودم و به مردی در رستوران نگاه می کردم که به آرامی از میان میز و صندلی و در نهایت از دیوار پشتی عبور می کرد. در هر شهری که من بازدید می کنم، یک عضو تیم امنیتی فقط لباس زیر خود را پوشیده است. (یا شاید این یک اشکال نباشد و آنها فقط جمعه گاه به گاه را در آینده بسیار جدی می گیرند.)
بازی STARFIELD به قدری بدجنس و کمی کالسکه است، اما من آن را به شدت پایدار هم یافتم.
از نظر باگهای واقعی و آزاردهندهای که مانع بازی میشوند، من آنقدرها هم نداشتم (به عبارت دیگر، این یک وضعیت راهاندازی Cyberpunk 2077 نیست).
یکی از دزدان دریایی فضایی در پشت مناظر ایستگاه فضایی گیر کرد، به این معنی که باید تقلبها را فعال میکردم تا از دیوار عبور کنند و او را به پایان برسانم تا تلاش را برآورده کنم. در دو موقعیت مختلف، در مینیبازی متقاعد کننده بودم که همراهان شخصی که میخواستم آنها را جذب کنم، حتی در بارگذاریهای متوالی، به سادگی شلیک کردند.
من همچنین چند مزخرف نشانگر کوئست داشتم که به مکان اشتباه اشاره میکردند یا اصلاً ظاهر نمیشدند، معمولاً با یک راهاندازی مجدد حل میشدند، و یک کوئست جانبی از پیشروی خودداری میکرد، حتی اگر کاملاً واضح است که بخش دیگری در آن وجود دارد.
نکته مثبت این است که در 90 ساعت بازی من فقط یک بار خرابی در دسکتاپ و چند صفحه بارگیری داشتم که خیلی بیشتر از آنچه باید طول میکشیدند. استارفیلد به قدری بدجنس و کمی کالسکه است، اما من آن را به شدت پایدار هم یافتم.
سیستمهایی که تقریباً دائماً استفاده میکنید نیز کم هستند: نقشهها، مینیبازیها و موجودی. اگر از سیاره ای بازدید می کنید و می خواهید بعداً برگردید، هیچ راهی برای نشانک گذاری آن روی نقشه ستاره ای وجود ندارد (غیر از کاشت یک فانوس دریایی پایه روی آن، اگرچه تعداد محدودی از آن ها وجود دارد)
بنابراین توصیه می کنم هنگام بازی یادداشت برداری کنید. . سیستم موجودی واقعاً پوسیده است، در بازی ای که در آن شما همه چیز و همه چیز را جمع آوری می کنید و سعی می کنید اقلام را بین همراه خود، موجودی کشتی، جعبه های ذخیره سازی در پایگاه شما و جیب های خود به هم بزنید، خسته کننده است.
من مشکلات نه چندان جزئی مینیبازی نیز دارم: lockpicking اکنون به سادگی یک بازی پازلی است – در بازیهای قبلی بتسدا حداقل احساس میشد از ابزارهایی برای بازی کردن در داخل مکانیسم قفل استفاده میشود. و در حالی که خوشحالم که یک سیستم متقاعدسازی وجود دارد، اما این سیستم خوب نیست:
شما اساساً از بین چند گزینه انتخاب میکنید و امیدواریم که تاسهای مخفی به نفع شما باشد. عجیب است که اصلاً هیچ نقشه شهری محلی وجود ندارد، و در شهر بزرگی مانند نیو آتلانتیس یا نئون، یافتن چیزی که به دنبالش هستید، گاهی اوقات حتی زمانی که با نماد جستجو مشخص شده است، بسیار آزاردهنده است.
بعد از همه هیاهوها و امیدها و انتظارها، من ناامید شدم که بگویم استارفیلد را آنطور که دیگر RPG های بتسدا را دوست دارم دوست ندارم. از بسیاری جهات شبیه است، اما استارفیلد هرگز به اندازه Oblivion یا Skyrim احساس جذابیت و حمل و نقل آنی و یا به اندازه بازی های Fallout وحشی و عجیب ندارد.
بازی STARFIELD
گاه به گاه نزدیک میشود: یک سکونتگاه در سیارهای دوردست، همان بالا با سرگرمکنندهترین آزمایشهای Vault-Tec در تمام دوران است. اما اغلب مکانهای امیدوارکنندهای که در پایگاههای دورافتاده یا ایستگاههای فضایی مرموز پیدا میکردم، معمولاً از بین میرفتند.
باگهای بیگانه استارفیلد، حتی آنهایی که واقعاً هیولا هستند، شمع را به جانوران جانوران Skyrim نگه نمیدارند، جستوجویهای جناحی هرگز با جذابیت و درخشش مأموریتهای انجمنی Oblivion مطابقت ندارند، و اگرچه «Spacers» بازی STARFIELD و Raiderهای Fallout احتمالاً کد اصلی یکسانی دارند. (بازیکن تهاجمی در رویت) آنها فقط شخصیت زیادی ندارند.
بنابراین، من استارفیلد را دوست ندارم، اما خوشحالم که بگویم آن را دوست دارم. آن 90 ساعت اولی که بازی کردم بسیار عالی بود، اما دلایل زیادی برای بازی 90 ساعت دیگر دارم.