برخی روایتهای سینمایی از همان نماهای ابتدایی شما را به درون خود میکشند و جدای از درونمایه و ژانرشان گویی همچون سیاهچالهای از سادگی و جذابیت مخاطب را درون داستان رها میکنند. فیلم ستاره آمریکایی به کارگردانی «گونزالو لوپز-گایِگو» یکی از همین داستانهاست.
نقد فیلم ستاره آمریکایی
آقای گایگو در فیلم ستاره آمریکایی از همان ابتدا «ویلسون» را چنان در دل مخاطب جای میدهد که گویی رابطهای چندین ساله بین این کاراکتر و او وجود دارد. ویلسون یکی از همان کاراکترهای کلیشهی آثار نئونوآر است. او قاتلی اجارهای در یک شرکت پیمانکار خصوصی وابسته به دولت بریتانیا و امآیسیکس است که برای انجام مأموریتی جدید وارد جزیرهای کوچک در حاشیهی جزایر قناری شده است.
بیشتر بخوانید: بیوگرافی جیمز مدیسون
چند نمای ابتدایی فیلم ستاره آمریکایی از فرودگاه تا لحظهای که ویلسون سوار بر ماشین به محل مأموریت جدید خود میرود، بدون دیالوگ و از طریق تنوع نماهای دوربین و موسیقی متن حسی دوگانه را در مخاطب ایجاد میکند؛ هیجانی فروخفته یا یأسی همراه با امید. اما بهمحض اینکه ویلسون متوجه حضور یک دختر جوان در ویلای مورد نظر میشود، فوراً از آنجا خارج شده و در حین این خروج شاهد طنازی فرمی و تکنیکی کارگردان هستیم.
دوربین گاه چشمان ویلسون میشود و گاه با یک برش در ادامهی این نگاههای خیره و دزدکی بهسوی ویلسون میچرخد تا زمانی که او با برانداز کردن موتور سیکلت آبی در بیرون از این ویلا بهسمت ماشین خود حرکت کند.
بیشتر بخوانید : نقد فیلم با شمارۀ سه | On the Count of Three 2022
روایت درست از زمانی که چشم ویلسون به یک هتل میخورد وارد درامی زیبا میشود که هم کاراکتر اصلی خود را وارد فضایی نئونوآر میکند و هم مقدمات شکستن این ساختار را فراهم میکند. نمابهنمای این ورود و حضور ویلسون در هتل تبدیل به موتیفهایی بصری میشود.
راهروی هتل که پالت رنگی نرم و نورپردازی گرم آن نشان از تغییر سکانسها و ورود به چالشی جدید در این اتراق چندروزهی ویلسون را دارد تا حضور کودکی ولزی با نام مکس که از همان سکوت ابتدایی و خیرگی میان او و ویلسون تا لحظهای که بر پشتبام هتل چتربازی عروسکی را رها میکنند، همهاشان همچون نوازش چشم مخاطب میمانند. ویلسون این روایت یکی از آن کاراکترهای سینمایی است که در ذهن مخاطب باقی خواهد ماند و شاید هر اثری با چنین درونمایهای در آینده مقابل چشم مخاطب قرار گیرد، لاجرم ذهن او دچار قیاسی فرمی و محتوایی با ستارهی آمریکایی خواهد شد.
اما کشتی فیلم ستاره آمریکایی که تبدیل به عنوان فیلم شده و ویلسون همچون دو دوست قدیمی از دوران جنگ فالکلند تا کنون در این اثر مقابل چشم مخاطب قرار میگیرند. از همان نگاه گذرای ابتدایی ویلسون به عکسهای این کشتی تا لحظهای که او در برابر لاشهی بیجان و زنگزدهی آن قرار میگیرد، گویی اینهمانی لذتبخشی میان ویلسون و این کشتی شکل میگیرد و همهی اینها مقدمهای برای سکانس پایانی و غریب این روایت است.
مخاطب در این اثر هم تراژدی و هم سقوط را شاهد است و در عین حال رستگاری کاراکتری را میبیند که خودخواسته از طریق سقوط رها میشود. رابطه ی بین ویلسون و کاراکترهای دیگر – از گلوریا و رایان تا مکس و مادر گلوریا و آن موادفروش خردهپا- در این روایت جان دارند و ضربآهنگ ملایم کارگردان بههمراه موسیقی متن گوشنواز فیلم پکیجی زیبا، روان و ساده را مقابل چشم مخاطب قرار میدهد.
فیلم ستاره آمریکایی ناخودآگاه مخاطب را بهیاد اثری چون «آمریکایی»-محصول ۲۰۲۰ و به کارگردانی آنتون کوربین- میاندازد. شاید ویلسون و جک در این دو اثر با پیشینههایی متفاوت پا به درون ایتالیا و جزیرهی اسپانیایی گذاشته باشند، اما پرداخت زیبای دو کارگردان باعث شده تا این دو کاراکتر طنازانه مخاطب را همراه بخشی از زندگی خود کنند.