نقد فیلم روح هیچکاک
نقد فیلم روح هیچکاک : تحلیل دکوپاژ یک سکانس فیلم روح / «ما همه در تله های خودمان گرفتاریم، چهار دست و پا در آن گیرکرده ایم و تا آخر عمر نمی توانیم خلاص شویم. دائما بنجول می کشیم و جنگ می اندازیم اما به هوا و به آدمهای دیگر نه به دیوار تله خودمان، خیال می کنیم موفق می شویم اما به اندازه یک وجب هم تکان نمی خوریم.
دیالوگ نورمن بیش در فیلم روح
«گاهی اوقات با پای خودمان هم وارد این تله ها می شویم »
ماریون کرین
با مقاله نقد فیلم روح هیچکاک همراه ما باشید.
اغلب منتقدین، صحنه قتل در حمام فیلم روح را بر اضطراب ترین و مؤثرترین صحنه فیلم روح دانسته اند. در این تردیدی نیست اما چرا؟ چه عاملی تماشاگر را تا این حد به ماریون نزدیک کرده که پس از قتل او، احساس می کند نقطه اتکاء خویش را از دست داده و در خلاء حاصل از فقدان او سرگردان است.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلمهای آل پاچینو
مضطرب شدن تماشاگر فقط به خاطر ضربه های فیزیکی (صریه های چاقو) نیست که پی در پی بر پیکر ماریون فرود می آید، بلکه بی دلیل و بی معنا بودن این حادثه از نقطه نظر ( ۷ . P O ) ماریون است که تماشاگر را کاملا شوکه می کند. احساس امنیتی که تماشاگر با تصمیم مصمم ماریون در رهایی از تله و بازگردان پولها، (که نشانگر بازگش به حالت عادی و حاکمیت عقل و استدلال بر تصمیم گیری اش است) بطور موقت به دست آورده درهم می شکند.
آرامشی که با دیدن چهره ماریون به زیر دوش آب که همانند صحنه غسل تعمید و تطهیر شدن از گیاه است، ناگهان با مشاهده صحنه قتل غریبانه و مظلومانه او از بین می رود. ماریون دستش را به سوی تماشاگر که در برداشتن پولها و قرار دیوانه وارش او را همراهی کرده دراز می کند و یاری می طلبد.
(تصویر شماره ۱ ). تماشاگر که نقطه اتکایش را از دست داده مبهوت و مستاصل بی آنکه حرکتی کند آخرین حرکات ماریون را می نگرد. دست ماریون برای نگه داشتن خویش به پرده چنگ می زند، اما هیچ چیز یارای نگه داشتن ماریون را ندارد. پرده کنده شد.ه، ماریون به زمین می افتد و پرده همچون کفنی روی او را می پوشاند. آب و خون به شکل مارپیچ به درون حلقه چاه که نمادی از تاریکی بی انتهای سفر ماریون است پیش می رود.
هنگامی که در پایان صحنه قبل از قتل (صحنه شام) تصمیم منطقی ماریون برای برگرداندن پولها را می بینیم، گویا تازه به شیوه رفتار عادی که حاصل حاکمیت استدلال منطقی و عقل است باز می گردیم. ما متوجه شده ایم که چگونه گام به گام همراه ماریون از حالت طبیعی تصمیم گیری یک ذهن بهنجار خارج و قدم به قدم به مرز رفتاری یک ذهن غیر عادی نزدیک تر شده بودیم و اینک که به حالت عادی بازگشته ایم و قدرت تفکر منطقی مان را تحت فرمان عقل استدلالگر بازیافته ایم، بیشتر متوجه بیهوده بودن عمل ربودن پول و آن گریز دیوانه وار می شویم و آنگاه که می بینیم ماریون قربانی عملی چنین جنون آمیز و بی فایده می شود، قتل فجیع و غریبانه اش تأثیرگذارتر می گردد.
تأثیر عمیقی که فیلم روح برذهن تماشاگر می گذارد، حاصل استفاده هیچکاک از روایت اول شخص است. در فیلم روح تماشاگر به بازیگر اصلی تبدیل می شود. مؤثرترین و سریعترین روش برای القاء مفاهیم فیلم روح از طریق بکارگیری دیدگاه اول شخص امکان پذیر است، چرا که با استفاده از این دیدگاه و به کاربردن مداوم P . O . V . re است که تماشاگر همراه ماریون می شود و شانه به شانه او حرکت می کند، موقعیت او، موقعیت ماریون می شود و در جایگاه احساسی او قرار می گیرد.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلمهای جان وین
با این همراهی و مشارکت عاطفی است که تماشاگر دنیای ماریون را فهمیده و آن را تجربه می کند. در ابتدا هنگامی که ماریون پولها را می دزدد تماشاچی احساسی مبنی بر بیهوده بودن این عمل ندارد و متوجه حالت دیوانه وار ماریون نمی شود. چرا؟ در صحنه اول، (اتاق مهمانخانه) در دیالوگ هایی که بین سام و ماریون رد و بدل می شود تماشاچی متوجه نیاز میرم آنها به پول می شود.
در این دیالوگها تماشاچی همراه و طرفدار ماریون است. چرا که دیالوگ های سام همانند جملانی تکراری است که تاکنون توانایی حل مشکل آن دو را نداشته است، اما ماریون که دیگر از این وضع خسته شده سعی می کند سام را به ازدواج متقاعد کند. دیالوگهای ماریون تماماً جنبه اخلاقی دارد و تماشاچی صحبت های او را پذیرفته و به وی نزدیک و نزدیکتر می شود. ماریون: ما می تونیم هما.
یگه رو ببینیم «اما محترمانه» ما می تونیم با هم شام بخوریم در خانه من و با حضور عکس مادرم که روی طاقچه است و در حالیکه خواهرم به من کمک می کند که شام را آماده کنم. سام: اون وقت بعد از شام همیشه خواهرت را به سینما بفرستیم و عکس مامانت را به طرف دیوار برگردونیم؟
در صحنه دفتر، هنگامی که ماریون و تماشاگر با چهارهزار دلار پول نقد مواجه می شوند وسوسه گریزناپذیر برای «خریدن بدبختی» ماریون آغاز می شود. شخصیت و دیالوگهای کثیری مقاومت اخلاقی تماشاگر را در مقابل ربودن پول به پایین ترین حدممکن تقلیل می دهد. هنگام خروج از شهر ماریون در پشت چراغ قرمز با رئیسش مواجه می شود به وی سلام میکند و لحظاتی بعد از شهر می گریزد.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلمهای جیمز دین
تماشاگر که با ماریون همراه و هم دیدگاه شده است نمی تواند بفهمد که ماجرا لو رفته و رئیس خروج او را از شهر دیده است. تماشاگر در حال دیدن انی صحنه آرزو می کند که دخترک هرچه سریعتر از شهر خارج شده و بگریزد. تماشاگر نیز آلوده این عمل دیوانه وار می شود، چرا که اگر در درام مستغرق نشده باشد و آگاهانه ماجرا را پیگیری کند بایستی لو رفتن قضیه را متذکر شده و بگوید: برگرد و پول را سر جایش بگذار و برای رئیست هم عذر موجهی بتراش. اما هیچ تماشاگری این را نمی گوید.
حتی هنگامی که ماریون برای قرار از دست پلیس مجبور به تعویض ماشینش می شود، این فکر به ذهن تماشاگر خطور نمی کند که تعویض ماشین در حالیکه پلیس سر رسیده و شاهد ماجرا است، کار عبثی است. هیچ تماشاگری نمی گوید: پول بیخودی بابت این ماشین نده، چرا که پلیس شماره ماشین جدید را نیز یادداشت می کند و… تماشاگر می گوید: زودباش پول را بده. ماشین جدید را بخر و فرار کن در این صحنه حتى P . O V ماریون شماره ماشین هاست. وی به دنبال شماره ای می گردد که پلیس را گیج کند.
هیچکاک، تماشاگر را به موقعیتی می کشاند که کارهای غیر عقلایی را پذیرا شود و همراه شخصیتی که اعمال دیوانه وار انجام می دهد در طول فیلم پیش رود. تماشاگر نه تنها اعمال عجولانه و دیوانه وار ماریون را بیهوده و احمقانه نمی پذیرد بلکه در آن لحظات به درجه ای از مشارکت و همراهی عاطفی رسیده است که به اندازه شخصیت داستان دیوانه شده و در نتیجه اعمال وی را عاقلانه و درست می پندارد. هنگامی که ماریون از دست پلیس می گریزد، تماشاگر فکر نمی کند که او به کجا و برای چه می گریزد.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلمهای جان فورد
او سفری را آغاز کرده است که راه به هیچ جا جز به اعماق تاریکی نمی برد. هیچکاک با به کار بردن شیوه اول شخص، تماشاگر را به درجه ای از همراهی عاطفی با شخصیت اصلی می رساند که کارهای غیر عقلانی بکند ناهنجاریهای ذهنی جنون شخصیت داستان را درک کند. نیمه اول فیلم روح ، تماشاگر را به سطحی از دیوانگی سوق می دهد او را برای رویارویی با یک دیوانه شیزوفرنیک در نیمه دوم آماده می کند.
تماشاگر با سابقه و تجربه ای که در نیمه اول فیلم روح کسب کرده، شخصیت نورمن بیتس را درک و امیال و اعمال وی را عجیب و باور نکردنی نمی پندارد. با به قتل رسیدن ماریون، تماشاگر نقطه خویش را از دست داده و خلاء تماشاگر نیاز دارد که این احساس رها شده را به یک نقطه دیگر منتقل کند. این انتقال احساسی به سادگی صورت می گیرد. هیچکاک تلاش می کند که تماشاچی را به نزدیک کند.
در ابتدا نورمن را شخصیتی دوست داشتنی، سمپاتیک، احساساتی و آسیب پذیر معرفی می کند. کسی که خود را فداکاری وقف مادرش کرده، در شرایط تحمل ناپذیری قرار دارد. بیچاره ای است که نیاز به حمایت و پشتیبانی دارد. زمینه این انتقال احساسی و نیز شناخت ما از نورمن حاصل صحنه شام است که در آن با رد و بدل شدن بین ماریون و نورمن، ما به نورمن اندک اندک نزدیک می رویارویی نورمن و ماریون در این صحن رویارویی یک فرد غیر عادی با کسی که با تصمیم گیری غیر منطقی اعمالی غیر عادی انجام داده و در اثر این رویارویی است که ماریون می تواند شرایط واقعی خویش را و به حال نرمال بازگشته و تصمیمی عقلانی جهت بازگرداندن بگیرد و خود را از تله ای که با پای خویش به درون آن رفته است نجات بخشد.
وضعیت تحمل ناپذیری که نورمن در آن قرار دارد و شناخت شرایط نورمن توسط ماریون در او حس لزوم آزاد کردن خویش از قید عمل دیوانه وارش را بر می انگیزد او تصمیم می گیرد که فردا صبح خیلی زود برگشته و پول ها را به سر جایش برگرداند و تا دیر نشده خود را نجات دهد. تصمیم ماریون این بار تصمیمی است که بطور واضح با استدلال منطقی گرفته اینک او کاملا به شرایط عقلی عادی بازگشته و به عبارتی برخورد و گفتگوی او با فردی روانی و نابهنجار او را به وضعیت عادی خویش بازمی گرداند و به او آزادی روحی می بخشد.
بیشتر بخوانید: میکل آنجلو آنتونیونی
در صحنه شام هیچکاک با رعایت کادر تماشاگر را بیش از پیش به ماریون نزدیکتر ساخته و معصومیت و آگاه شدن وی دیوانگی اش با زاویه دوربین و اندازه نمایی که انتخاب کرده به بیننده القاء در شروع صحنه نورمن وارد کادر احساسی ماریون می شود (تصویر شماره ۱ ) و هم به سوی دفتر مثل می روند، در دفتر نورمن، از ماریون می خواهد که به اتاق پشتی برود آنها وارد اتاق پشتی شده، می نشینند و ماریون مشغول غذا خوردن می شود.
نورمن خیره به ماریون و غذا خوردنش می نگرد. نورمن: «شما مثل پرنده ها می خوردید.»، با گفتن این دیالوگ کارد احساسی یکدیگر از هم جدا شده و تا مرگ ماریون، ما هیچگاه آن دو را در یک نمای مشترک نمی بینیم، هیچکاک با تفکیک کردن کادر احساسی آن دو شخصیت، نورمن را از ماریون جدا می سازد.
نورمن بیماری است که پرنده ها را می کشد، آنها را خشک کرده و دورنشان را با کاه پر میکند. در حین گفتن دیالوگ مذکور، نورمن به عنوان یک پرنده به ماریون می نگرد و زاویه دوربین از این نما تا نمای ۵۵ نورمن را مسلط تر از ماریون نشان می دهد و ماریون را گوشه کادر احساسی خودش ریز و تحیف همچون پرنده ای در دام.
از نمای ۵۷ به بعد حس صحنه عوض می شود. نورمن از خشک کردن پرنده ها می گوید. از دیوانگی هایی که همه انسانها از خود بروز می دهند و از جنون مادرش، کادرهایی که ماریون را در بر گرفته اند، بسته تر می شود و کادرهای تورمن، پرنده های خشک شده، اما مهاجم را دربر می گیرد. لحظاتی بعد توازنی بین ماریون و نورمن به وجود می آید و کادر احساسی نورمن نیز تنگ و تنگ تر می شود.
ماریون در این برخورد رودررو با افکار نورمن متوجه وضع غیر عادی وی شده و این مواجهه باعث آگاهی از عمل دیوانه واری که انجام داده می شود. پس از این آگاهی سعی می کند آهسته آهسته خودش را از دامی که در آن محصور شده بود برهاند. از نمای ۸۲ به بعد زاویه دوربین و میزانسن نبت به ماریون و تورمن تغییر می کند.
ماریون که از حالت غیرعادی . بیرون آمده، از جا برمی خیزد و از زاویه بالا و مسلط به نورمن می نگرد و می گوید که قصد دارد از آن دامی که در آن گرفتار آمده برهد، غافل از اینکه دیگر دیر شده و در دامی غیر قابل برگشت و هولناکتر گرفتار آمده است.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های گری کوپر
ماریون از قالب شخصیت جعلی ای که برای خودش ساخته بیرون آمده و نام حقیقی خود نام شهرش (قونیکس) را به نورمن می گوید و از اتاق خارج می شود، گامهای راسخ ماریون در این حالت، حکایت از آرامش روحی بازیافته و تصمیم قطعی ای است که برای رها کردن خود از تله گرفته است.
او اکنون به آزادی روحی رسیده و از تله رسته است و اقدام ورمن به قتل او علاوه بر انگیزه های جنسی سرکوب شده، انتقام گرفتن از زنی است که توانسته خود را از تله رها سازد، رهایی ای که نورمن هرگز به آن دست نخواهد یافت. نورمن از اینکه ماریون طی برخورد با او و شناخت وضعیت غیر قابل تغییرش پروسه آزادی روانی خویش را طی کرده، آگاه است.
ماريون: من در فونیکس با پای خودم توی یه تله افتادم. حالا می خوام برگردم و خودمو از این تله آزاد کنم والا برای من هم مثل شما دیر میشه.
آگاهی نورمن از این مسئله بر انگیزه انتقام او می افزاید. حال با درک روندی که در بررسی سکانس شام به آن دست یافتیم می توانیم بگوییم که هیچکاک با استفاده از مجموعه عوامل ذکر شده و با استفاده از تکنیکی که برشمردیم بالاترین میزان ممكنه تأثیر دراماتیک و اضطراب را در صحنه قتل در تماشاچی بر می انگیزد.
در این تکنیک هر کادر مفهوم خاصی را به تماشاگر القاء میکند و هر یک از اشخاص فیلم روح کادری احساسی مختص به خود دارد. بدین معنا که اگر یک نمای دو نفره داشته باشیم از یک مرد و زن که بر روی یک صندلی در پارک نشسته اند کادر احساسی آنها در این توشات مشترک انتخاب شده و تماشاگر متوجه وجود تفاهم بین آنها می شود.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های لارس فون تریه
حال اگر این زن و مرد یک دعوای لفظی را شروع کرده اند کارگردان نماهای آنها را تک تک در قابهای جدا می گیرد و آنها را از لحاظ حسی از یکدیگر جدا می سازد. حال اگر کادری از زن داشته باشیم که بعد از این مشاجره مرد وارد کادر احساسی او می شود، می توان این مفهوم را القاء کرد که مرد قصد آشتی کردن یا کنار آمدن با زن را دارد. البته این روش در نقاشی و گرافیک نیز مورد استفاده قرار می گیرد.
رعایت کادر احساسی، قانونی نیست که بشود در تمام سکانس های یک فیلم رعایت کرد، مقتضیات درام و میزانسن صحنه است که استفاده از این تکنیک را عملی می سازد.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های جنیفر لوپز
پایان مقاله نقد فیلم روح