بیوگراف آندره تارکوفسکی
آندره تارکوفسکی ، کارگردان فیلم روسی (1932-1986) ، مسلماً بزرگترین فیلمساز ملتش بود. اگرچه شاید مبتکر سرگی آیزنشتاین همکار روسی نبود ، با این وجود تارکوفسکی هر یک از فیلم های خود را با شعری آغشته به زندگی می کرد و می کوشید راه های بی شماری را که بشریت در آن ظاهر می شود ، آشکار کند.
آندری تارکوفسکی در 4 آوریل 1932 در شهر زاوراژیه روسیه واقع در رودخانه ولگا ، حدود 500 کیلومتری شمال شرقی مسکو در منطقه کوستروما متولد شد. اعضای خانواده تارکوفسکی از اعضای روشنفکر روسیه بودند. پدرش ، آرسنی ، شاعر و مترجم بود در حالی که مادر تارکوفسکی ، ماریا ایوانوونا ، در درجه اول سردبیر در انتشارات اولین انتشارات دولتی در مسکو و همچنین بازیگر بود.
تارکوفسکی همچنین یک خواهر کوچکتر به نام مارینا داشت که به عنوان یک فیلسوف در آمد. تارکوفسکی چهار ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند. آنها در نهایت طلاق گرفتند. پدرش دو بار ازدواج مجدد کرد ، اما مادرش دیگر هرگز ازدواج نکرد. جدایی آنها بحرانی عمیق در تارکوفسکی برانگیخت که بعداً وی در فیلم زندگینامه خود آینه به کاوش پرداخت.
تارکوفسکی و خواهرش با مادر و مادربزرگش زندگی می کردند و از حساسیت زنانه ای که در کودکی بر تارکوفسکی تأثیرگذار بود ، ساخته شده است. جاندا و گراهام پتری در کتاب خود با عنوان “فیلم های آندره تارکوفسکی: یک فرار تصویری” نشان دادند که ، برخلاف نسخه “رسمی” جوانی ، تارکوفسکی وقت زیادی را صرف عصیان علیه این حساسیت کرد ، به ویژه در دوران نوجوانی سال ها.
در طول جنگ جهانی دوم – تارکوفسکی و خانواده اش در زادگاه خود روسیه جنگ بزرگ میهنی نامیده می شدند – در شهر یوریوتس زندگی می کردند ، اما در پایان جنگ به مسکو بازگشتند.
مانند همه والدین کلاس خود ، ماریا ایوانوونا سعی در ایجاد عشق و علاقه به هنر و خرد در فرزندان خود داشت. تارکوفسکی ابتدا در رشته نقاشی ، ادبیات و موسیقی تحصیل کرد. در ابتدا که عاشق آهنگسازان کلاسیک روسی بود ، بعداً عاشق آلمانی ها ، به ویژه باخ شد.
در جوانی شعرهایی را که پدرش می نوشت ، به همراه داشت و شعرهایی که در آن زمان منتشر نشده بودند. اگرچه جلسات آنها کم اتفاق بود ، اما تارکوفسکی علاقه زیادی به پدرش داشت که به عصیان طبیعی او علیه اقتدار والدین که مادرش اعمال می کرد ، دامن زد.
دانشکده فیلم آندره تارکوفسکی
پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در سال 1951 ، تارکوفسکی وارد انستیتوی مطالعات شرقی در مسکو شد و در آنجا زبان عربی را آموخت ، اما در سال دوم تحصیل خود را ترک کرد. دلایل مختلفی برای ترک وی ذکر شده است ، از وضعیت سلامتی ضعیف گرفته تا عدم علاقه. انگیزه های او هر چه باشد ، پس از ترک مدرسه ، تارکوفسکی زمانی را در سیبری گذراند و در یک کار اکتشاف زمین شناسی کار کرد و در آنجا تصمیم گرفت که مسیر شغلی خود را تعیین کند.
هنگامی که او به مسکو بازگشت ، وارد مدرسه فیلم دولتی شوروی شد و در آنجا از بین 500 متقاضی که برای تحصیل تحت کارگردان مشهور میخائیل روم برای تحصیل انتخاب شدند ، به 1 دانش آموز 15 دانشجو تبدیل شد. در سال 1957 تارکوفسکی با ایرما راوش ، همکلاسی خود که در رشته کارگردانی نیز تحصیل می کرد ، ازدواج کرد اما به بازیگری روی آورد. پسر زوج آرسنی در سال 1962 متولد شد.
از آنجایی که دانشجو بود ، آندره تارکوفسکی در دو فیلم مشترک شرکت داشت: یوبیستی (قاتلان ، براساس داستان کوتاه ارنست همینگوی) و سگودنیا وولننیا نه بودت (امروز دیگر ترک نخواهم شد) ، یک درام مستند که از سال 1959 از تلویزیون شوروی پخش می شود.
فیلمی که وی اعتبار کامل کارگردانی را به خود اختصاص داد فیلم دیپلم 1960 وی ، Katok i skripka (بخارپوش و ویولن) بود که برای آن امتیازات بالایی کسب کرد. این یک فیلم کاملاً متعارف در سنت رئالیستی شوروی است – اگرچه 46 دقیقه بیشتر از فیلم معمول دانشجویی آن دوره است – درباره رابطه بین پسر جوانی که در حال تحصیل ویولن است و یک راننده بخار بخار که پسر را در مقابل زورگویی ها و قلدرها محافظت می کند.
او را به سمت مردانگی راهنمایی می کند. تارکوفسکی سعی کرد از خدمات تصویربردار مشهور بین المللی سرگئی اوروسفسکی استفاده کند ، از جمله اعتبارات وی می توان به جرثقیل ها پرواز کرد اما موفق نشد. اما وادیم یوسف ، فیلمبردار اوروسفسکی ، اغلب با تارکوفسکی کار می کرد. به طور کلی ، مطبوعات روسیه اولین تلاش انفرادی تارکوفسکی را ستودند.
ساخته شده در موفقیت اولیه
اولین فیلم بلند تارکوفسکی Ivanovo detstvo بود که در ایالات متحده با عنوان My Name Is Ivan اکران شد. در سال 1962 تکمیل شد ، بلافاصله شهرت بین المللی تارکوفسکی را به ارمغان آورد. این فیلم داستان پسری 12 ساله است که مادرش (با بازی همسر تارکوفسکی ، ایرما راوش) توسط آلمان های مهاجم در جریان جنگ جهانی دوم کشته می شود و متعاقباً به عنوان پیشاهنگی برای ارتش شوروی خدمت می کند.
دوران کودکی گمشده ایوان ، که در سکانس های رویایی بت پرستانه نشان داده می شود ، با ویرانی شدید ناشی از جنگ در تضاد است. معلم سابق فیلمساز ، روم ، نه تنها مهر تأیید پرشور خود را به فیلم داد ، بلکه در اولین نمایش رسمی فیلم ، تارکوفسکی را به مخاطبان و منتقدان تحسین کرد.
در سطح بین المللی Ivanovo detstvo نیز یک موفقیت بود ، و شیر طلای آرزو را در جشنواره فیلم ونیز با Cronaca familiare به اشتراک گذاشت. یک شب یکشنبه نام تارکوفسکی برای سینماروهای جهان شناخته شد.
پس از این موفقیت ، آندره تارکوفسکی فیلم حماسی آندری روبلف را به عنوان دومین ویژگی خود انتخاب كرد ، زیرا پیشنهاد فیلم را حتی قبل از اتمام ایوانوو detstvo به استودیوی Mosfilm ارائه داده بود. این کار برای تبدیل شدن به روش عمومی کار وی در زمان حضور در اتحاد جماهیر شوروی بود.
آندره تارکوفسکی و سناریویست آندری میخالکوف-کنچالوفسکی – دوست آندره تارکوفسکی از همان روزهای VGIK و همچنین یک کارگردان مشهور – دو سال قبل از شروع فیلمبرداری روی فیلمنامه کار کردند. این فیلم که نامش درمورد مبارزات راهب روس و آیکون نگارگر قرون وسطایی است ، در مورد پیروزی هنر در برابر بربریت است. عملکرد هنر به عنوان جنبه ای از طبیعت معنوی بشریت که با سفر معنوی روبلف مشخص شده است.
و ایده هنر به طور عمیقی در زندگی مردم عادی ادغام می شود. دولت شوروی از نقد تمثیلی که درست زیر سطح فیلم بود کوتاهی نکرد و آندری روبلف تا سال 1971 در اتحاد جماهیر شوروی (یا اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی: اتحادیه جمهوری های سوسیالیستی شوروی) آزاد نشد.
در همین حال ، منتقدان از آن به عنوان شاهکار: در سال 1969 این مسابقه در جشنواره فیلم کن به نمایش در آمد و جایزه فیلمبرداری بین المللی فدراسیون بین المللی (FIPRESCI) را دریافت کرد و دو سال بعد توسط اتحادیه منتقدان سینمای فرانسه به عنوان بهترین فیلم خارجی انتخاب شد. در این فیلم ، آندره تارکوفسکی از دو رنگ سیاه و سفید و رنگی استفاده كرد ، دومی در پایان فیلم در حالی كه دوربین آهسته روی آیكون های واقعی كه توسط روبلف در قرن پانزدهم نقاشی شده است قرار می گیرد.
زمینه سازی فیلم در واقعیت پایان قدرتمندی را برای داستانی دراماتیک فراهم می کند که هنر را – و خود فیلم را به عنوان یک اثر هنری – به آغاز معنوی خود متصل می کند.
هنگام کار بر روی آندری روبلف آندره تارکوفسکی از همسرش ، که در نقش احمق مقدس در فیلم بازی می کرد ، جدا شد و زندگی با بازیگر زن لاریسا پاولوونا یگورکینا را آغاز کرد. تارکوفسکی و یگورکینا در سال 1970 ، سال تولد پسرشان آندری ، ازدواج کردند.
داستان علمی و زندگی نامه
در طول نبرد پنج ساله خود با دیوان سالاری شوروی ، آندره تارکوفسکی کار بر روی فیلم بعدی خود ، سولاریس ، را بر اساس رمانی علمی تخیلی به همین نام از نویسنده لهستانی استانیسلاو لم آغاز کرد. گرچه سولاریس تنها فیلم علمی-تخیلی کارگردان نیست ، اما در داستان آندره تارکوفسکی بی نظیر است و دارای یک داستان عاشقانه است ، اگرچه کج است تا برداشت شخصی تارکوفسکی از این موضوع را منعکس کند.
این فیلم در یک ایستگاه فضایی در حال چرخش در اطراف سیاره سولاریس قرار دارد ، و درمورد دانشمند کریس کلوین متمرکز است ، وی برای بررسی امکان تعطیلی ایستگاه و بازگرداندن سه ساکن آن به زمین آمده است. با این حال یکی از این افراد ، دوست کلوین ، درگذشته است و دو نفر دیگر در حال مبارزه با نیرویی هستند که از این سیاره بیرون می آید و سلامت عقل آنها را آزمایش می کند ، زیرا به زودی کلوین را آزمایش می کند.
سولاریس قدرت فراخوانی کسانی را دارد که خاطرات کلوین و هم فضانوردانش را پر از خاطرات می کنند. در مورد کلوین این همسرش است که سالها قبل خودکشی کرده بود. کلوین و همسر ساختگی اش – که او در هنگام مرگ از همسر واقعی خود جدا شده بود – عشق خود را به گونه ای تجدید می کنند که گرچه از نظر جسمی رضایت خاطر دارد اما در واقع یک توهم است.
در پایان فیلم ، با دستکاری آندره تارکوفسکی در زمان و ساختار روایی ، دوربین عقب می کشد تا نشان دهد که بیش از عشق یک توهم است. در سال 1972 سولاریس برنده جایزه بزرگ هیئت داوران و جایزه FIPRESCI در کن شد.
آندره تارکوفسکی در مرحله بعدی شخصی ترین فیلم خود را آغاز کرد. در Zerkalo (آینه ، 1975) ، او دوران کودکی خود و تجزیه خانواده اش را زنده می گذارد. در اینجا فیلمساز با استفاده از کلیپ های فیلم دیگر برای روایت داستان خود ، به سادگی با استفاده از رنگ و موجودی سیاه و سفید فراتر می رود.
Zerkalo در واقع با فیلم “پیدا شده” آغاز می شود که نشان می دهد روانشناسی در حال معاینه پسر جوان با نقص گفتاری است که برای درمان او به هیپنوتیزم متوسل می شود. با ادامه فیلم ، به نظر می رسد ضمیر ناخودآگاه فیلمساز از حالت انسداد خارج شده و صدای فیلم او آشفتگی را تحمل می کند که پسری جوان آنقدر بزرگ را تحمل کرده است که تحت تأثیر حوادث جدایی ، انحلال خانواده و جنگ قرار گیرد.
Zerkalo شدیداً شخصی است و تعداد کمی از فیلمهای بلند از این نظر ، موضوع و ساختار جریان ناخودآگاه آن ، بطور معمول حوزه ساخت فیلمهای آزمایشی ، به آن نزدیک شده اند. در اندکی افشاگری فرویدی ، بازیگری که نقش مادر را به عنوان یک زن جوان بازی می کند ، در نقش همسر راوی نیز بازی می کند. آندره تارکوفسکی با بازی مادرش در فیلم مادر بزرگ ، به ذهنیت فیلم می افزاید – که به گفته منتقدان تقریباً خیلی شخصی و شیطانی است اما هرگز کاملاً چنین نیست.
پدر آندره تارکوفسکی نیز در این فیلم حضور دارد: او شعرهای خود را به عنوان نقطه مقابل راوی واقعی می خواند. تارکوفسکی همچنین همسر دوم و دختر ناتنی خود را در این فیلم انتخاب کرد. جای تعجب نیست که زارکالو یکی دیگر از فیلم های آندره تارکوفسکی بود که بوروکراسی اتحاد جماهیر شوروی را خشمگین کرد.
در سال 1977 آندره تارکوفسکی از کارگردانی فیلم فاصله گرفت و نسخه ای از هملت شکسپیر را به صحنه برد که مورد استقبال کم منتقدان مسکو قرار گرفت. این عقب ماندگی تأثیر کمی در زندگی حرفه ای وی داشت و او خیلی زود در فیلم بعدی خود ، استاکر سال 1979 غرق شد.
بر اساس رمان علمی تخیلی Roadside Picnic ، ساخته بوریس و آرکادی استروگاتسکی ، استاکر ثابت کرد که از نظر تولید مسئله سازترین فیلم آندره تارکوفسکی است و فیلم پایان یافته نیازی به برش از سانسورگران شوروی ندارد. در این فیلم یک استولکر – شخصی مجاز به ورود به یک “منطقه” مرموز که خالی از زندگی است و در آن فیزیک واقعیت تغییر شکل داده شده است – موافقت می کند که دو مرد دیگر ، یک استاد شکاک و یک نویسنده بدبین را به منطقه هدایت کند.
پس از سفر به منطقه ، این سه نفر به اتاقی در قلب منطقه می رسند اما از ورود خودداری می کنند ، در عوض به دنیای راحت خود عقب می روند.
عوارض بی شماری فیلمبرداری استاکر را متوقف کرد که کمترین آن این نبود که در آوریل 1978 تارکوفسکی دچار حمله قلبی شد. بعلاوه ، او از فیلمبرداری خود ناراضی بود. بدتر اینکه هنوز کشف شد که بیش از نیمی از فیلمبرداری کشف شده است که سهام فیلم معیوب است.
آندره تارکوفسکی مجوز عکسبرداری مجدد همه چیز را دریافت کرد و برادران استروگاتسکی متناسب با او متن را دوباره نوشتند. تلاش آنها ارزش این را داشت. استاکر در سال 1980 برنده جایزه هیئت منصفه هیئت منصفه در جشنواره کن شد.
پناهندگی در اروپای غربی
در سال 1979 آندره تارکوفسکی در ایتالیا کارگردانی کرد و فیلم تلویزیونی Tempo di Viaggio (زمان سفر) را کارگردانی کرد. وی همچنین با دوست خود ، فیلمنامه نویس Tonino Guerra ، همکار کارگردان ایتالیایی میکل آنژ آنتونیونی دیدار کرد.
آندره تارکوفسکی و گوئرا سالها بود که در حال برنامه ریزی یک فیلم بودند ، اما چیز کمی از آن پیدا نشده بود. اکنون این دو نفر برنامه ریزی کردند که قرار است به فیلم نوستالغیا تبدیل شود (نوستالژی ، 1983). هنگامی که وی درخواست ویزای خروج برای خود و خانواده اش را برای کار در ایتالیا درخواست کرد ، مشکل جدیدی با مقامات اتحاد جماهیر شوروی بوجود آمد: با این فرض که اگر آنها در خارج از کشور با هم باشند ، وی و همسرش اجازه ندادند ویزا بگیرند ، سپس آندره تارکوفسکی درخواست پناهندگی می کند.
با این وجود آندره تارکوفسکی نوستالغیا را کارگردانی می کند و پس از اتمام آن تصمیم گرفت که در اروپای غربی باقی بماند. هنگامی که وی خواستار ادعای پسرش شد ، نبرد دیگری با مقامات شوروی درگرفت.
نوستالغیا ، که توسط گورا و آندره تارکوفسکی مورد علاقه ی مشترکین قرار گرفته است ، یک فیلم شخصی است ، اگرچه عمداً کمتر از آینه است. قهرمان اصلی – که آندره نیز نامیده می شود – یک شاعر روسی است که در استان توسکانی در شمال ایتالیا زندگی می کند و در حال تحقیق در مورد بیوگرافی آهنگساز و خارج از کشور پاول سوسنوفسکی است.
(مدل Sosnovsky داستانی ماکسیمیلیان بریوزوفسکی ، آهنگساز قرن 18 هجری اوکراینی بود.) آندره ، مانند خود آندره تارکوفسکی ، در می یابد که او بین دو جهان گیر افتاده است: میهن و سرزمین خوانده اش. جدای از آندری روبلف ، نوستالغیا را شاعرانه ترین فیلم آندره تارکوفسکی می دانند. در کن جایزه هیئت داوران اکومنیکال و جایزه FIPRESCI اهدا شد ، در حالی که تارکوفسکی بهترین افتخارات کارگردانی را با رابرت برسون ، مدیر L’Argent به اشتراک گذاشت.
پس از آنکه نوستالغیا آندره تارکوفسکی در اروپای غربی باقی ماند. او آخرین فیلم Offret (ایثار ، 1986) را در سوئد با فیلمبردار Sven Nyquist فیلمبرداری كرد. Offret حول محور فداکاری یک مرد برای جلوگیری از هولوکاست هسته ای است ، اما تارکوفسکی دوباره با رویاها و واقعیت بازی می کند تا بیننده را از تعادل حفظ کند.
در سال 1986 اوفرت برنده جایزه هیئت منصفه هیئت داوران ، جایزه بزرگ هیئت داوران و جایزه FIPRESCI شد و دو سال بعد برنده جایزه آکادمی بریتانیا برای بهترین فیلم خارجی شد. آندره تارکوفسکی در حین فیلمبرداری فیلم Offret بیمار شد ، اما بعد از اتمام فیلمبرداری بود که به سرطان ریه مبتلا شد.
شیمی درمانی و سایر اقدامات نتوانستند بیماری را مهار کنند و سرانجام مقامات شوروی با احساس مرگ قریب الوقوع فیلمساز ، ویزای خروج را برای فرزندش مجاز دانستند. تارکوفسکی ، فقط چند هفته پس از پیوستن پسرش ، در 28 دسامبر 1986 در پاریس درگذشت. وی پس از مرگ در سال 1990 جایزه لنین دریافت کرد.
کار کوچک آندره تارکوفسکی در میان بزرگترین فیلمهای جهان قرار دارد ، بزرگترین استعداد او توانایی ترکیب طبیعی با غیرواقعی و بالعکس است. آندره تارکوفسکی در بسیاری از فیلم های خود هنر کلاسیک را در صحنه ادغام کرد. او علاوه بر هنر نمادین روبلف ، از آثاری از بروگل (در سولاریس) و نقاشی دیواری گنت از جان ون ایک (در استاکر) فیلمبرداری کرد. در نوستالغیا ، مدونا زایمان Piero della Francesca در سکانس آغازین دیده می شود.
از آندره تارکوفسکی به دلیل توانایی اش در به دست آوردن زیبایی و گاه وحشتی که در چشم انداز یافت می شود ، غالباً به عنوان شاعر طبیعت یاد می شود و اغلب از عناصر طبیعی به عنوان استعاره های بصری استفاده می کند.
اما اگر یک استعاره قابل تشخیص وجود داشته باشد که از بین فیلم های او عبور کند ، این آب است: رودخانه ها ، دریاچه ها ، اقیانوس ها ، گودال ها ، آب چکه می کند ، باران – به ویژه باران – در سیل های ناگهانی که به نظر می رسد شخصیت ها را غافلگیر می کند. هیچ فیلمساز نتوانسته است مانند آندره تارکوفسکی – یا سکون – حرکت آب را به تصویر بکشد و مطمئناً هیچ کس در طول زندگی حرفه ای خود از آن به این شکل هنری استفاده نکرده است.
پایان مقاله بیوگرافی آندره تارکوفسکی
منبع سایت مداد
بیشتر بخوانید:
تحلیل تابلو گرنیکا|نقاشی رویا از پیکاسو|نقاشی دوشیزگان آوینیون|نقاشی دورا مار و گربه|نقاشی دختری با لباس خواب