فیلم ناگهان بالتازار
فیلم ناگهان بالتازار : روبرت برسون یکی از مقدسین سینما است و ” فیلم ناگهان بالتازار ” (1966) دلخراش ترین دعای اوست. این فیلم زندگی الاغی را از بدو تولد تا مرگ دنبال می کند ، در حالی که در تمام مدت زندگی آن حیثیت خودش است – یک جانور گنگ ، نجیب در پذیرش زندگی ای که هیچ کنترلی بر آن ندارد. بالتازار از آن دسته حیوانات کارتونی نیست که بتواند حرف بزند و آواز بخواند و یک انسان چهار پا است. بالتازار یک خر است و به همین سادگی است.
بیشتر بخوانید :فیلم سفر به آمریکا 2
با نقد فیلم ناگهان بالتازار همراه ما باشید. فیلم ناگهان بالتازار
ما ابتدا بالتازار را به عنوان یک نوزاد تازه متولد شده می بینیم که اولین قدم های ناپایدار خود را بر می دارد و صحنه ای وجود دارد که سرنخی برای بقیه فیلم ناگهان بالتازار دارد. سه کودک روی سر آن آب می پاشند و آن را تعمید می دهند. آنچه ممکن است برسون پیشنهاد کند این است که اگرچه کلیسا می آموزد که فقط انسان ها می توانند وارد بهشت شوند ، اما مطمئناً مکانی برای همه مخلوقات او در کنار خداست.
زندگی اولیه بالتازار در مزرعه ای در منطقه روستایی فرانسه زندگی می کند که همه اقدامات در آن اتفاق می افتد. مال الاغ بسیاری از افراد محلی خواهد بود و بیش از یک بار به برخی از آنها باز خواهد گشت. تعدادی از آنها خوب هستند ، اما همه آنها دارای نقص هستند ، اگرچه یک مست محلی وجود دارد که با وجود جنایات دیگر ، نسبت به حیوان ظالم و بی فکر نیست.
اولین مالک بالتازار ماری (آن ویازمسکی) است که نام خود را به او می دهد. پدرش مدیر مدرسه محلی است و همبازی او ژاک (والتر گرین) است که با او موافق است که روزی ازدواج خواهند کرد. مادر ژاک می میرد و پدر ناراحت او منطقه را ترک می کند و مزرعه خود را به پدر ماری (فیلیپ آسلین) می سپارد که کاملا به او اعتماد دارد. فیلم ناگهان بالتازار
ماری عاشق بالتازار است و از تزئین پارچه موی او با گلهای وحشی خوشحال می شود ، اما هنگامی که پسران محلی حیوان را عذاب می دهند کاری برای محافظت از او انجام نمی دهد. رهبر این باند جرارد (فرانسوا لافارژ) است ، و هنگامی که ماری هنگام آواز خواندن جرارد نگاه خود را به گروه کر کلیسا می اندازد ، حتی یک شرارت را به کلمات مقدس می آورد.
بیشتر بخوانید :فیلم پرسونا
پدر ماری قربانی گناه غرور است. اگرچه او مزرعه را با صداقت كامل اداره كرده است ، اما پس از انتشار شایعاتی از سوی همسایگان حسود مبنی بر سرقت از مالك ، از تولید سوابق یا رسید برای اثبات خودداری می كند. به ناامیدی مادر ماری (ناتالی جویاوت) ، لجبازی خود را مستقیماً به ورشکستگی می کشد.
بالتازار در اختیار نانوائی محلی قرار می گیرد و توسط پسر نانوا (غیر از جرارد) برای تهیه نان استفاده می شود. جرارد با بالتازار بدرفتاری می کند و بدرفتاری می کند ، که سرانجام به راحتی از حرکت خودداری می کند. جرارد با گره خوردن روزنامه ای به دمش و آتش زدن آن پاسخ می دهد. سرانجام تحت بدرفتاری جرالد ، thedonkey سقوط می کند و بحث در مورد پایین آوردن آن وجود دارد.
اما شهر مست ، آرنولد (ژان کلود گیلبرت) ، او را نجات می دهد و او را به زندگی بازمی گرداند ، و سپس لحظه کوتاه شکوه بالتازار وجود دارد که او را به عنوان حیوان سیرک استخدام می کنند – الاغ ریاضی ، که می تواند ضرب را حل کند میزها این زندگی به زودی پایان می یابد ، زیرا بالتازار به ملک یک گوشه گیر تبدیل می شود و سپس سرانجام به سرگردانی خود در اصطبل محل زندگی خود سر می زند و پدر ماری و حتی ماری را در آنجا می یابد. فیلم ناگهان بالتازار
بیشتر بخوانید :نقد فیلم Contact
اما این یک پایان عاطفی نیست. ماری دختری ضعیف است ، که وقتی ژاک صمیمی را برمی گزیند ، مرد جوان را رد می کند و می گوید هنوز هم او را دوست دارد. او جرارد را ترجیح می دهد ، که با او بدرفتاری می کند اما با کت چرمی و موتور دوچرخه اش زرق و برق دار به نظر می رسد. آنچه از چشم بالتازار می بینیم ، دهکده ای است پر از افراد کوچک ، ناقص ، ضعیف ، در دنیایی که شیرینی غیرمعمول است و ظلم به راحتی حاصل می شود.
این همان چیزی است که ما می بینیم – اما بالتازار چه چیزی را می بیند؟ نبوغ رویکرد برسون این است که او هرگز حتی یک لحظه به ما نمی دهد که بتوان آن را به عنوان یکی از “عکس العملهای” بالتازار توصیف کرد. حیوانات سینمایی دیگر ممکن است چشمان خود را بچرخانند یا سم خود را زیر پا بگذارند ، اما بالتازار به سادگی راه می رود یا منتظر می ماند ، در مورد همه چیز با وضوح الاغی که می داند این یک حیوان سنگین است ، و اینکه زندگی آن شامل تحمل یا عدم تحمل ، احساس است درد یا احساس درد نکردن ، یا حتی احساس لذت. همه این موارد به یک اندازه از کنترل آن خارج هستند.
اما مورد Balthazar وجود دارد. این صدای زیبایی نیست ، اما صدایی است که یک خر می تواند تولید کند ، و وقتی بالتازار می سوزد ممکن است برای بعضی ها مانند یک شکایت سخت به نظر برسد ، اما برای من به نظر می رسد مانند جانوری است که در جهان یک صدا برایش ساخته شده است ، و با ساختن آن مقداری رضایت کسب می کند. یادآوری این نکته مهم است که بالتازار هرگز برای نشان دادن واکنش در برابر وقایع خاص ، نشانه نمی رود. که او را به یک حیوان کارتونی تبدیل کند. فیلم ناگهان بالتازار
بیشتر بخوانید :فیلم فانی و الکساندر
گرچه الاغ راهی برای آشکار کردن افکار خود ندارد ، اما این امر مانع از تأمین آنها نمی شود – کاملاً برعکس. ما به آن صورت خزدار و لکه های سفید و آن چشمان درشت توجه می کنیم و با هر تجربه ای که خر متحمل می شود احساس همدردی می کنیم. این هدف تمدنی و حتی معنوی برسون در بیشتر فیلم های اوست. ما باید به سراغ شخصیت ها برویم ، به جای اینکه منفعلانه اجازه دهیم آنها به ما بیایند. در اکثریت قریب به اتفاق فیلم ها ، همه کارها برای مخاطب انجام می شود. به ما نشان داده می شود که بخندیم یا گریه کنیم ، ترسیده یا راحت شویم. هیچکاک این فیلم ها را ماشین ایجاد احساسات در مخاطب خواند.
برسون (و اوزو) رویکرد دیگری دارند. آنها احترام می گذارند و از ما می خواهند که در کنار آنها به آنها توجه کنیم و درباره شخصیتهای آنها به نتیجه گیری می رسیم که متعلق به خودشان است. این سینمای همدلی است. شایان ذکر است که هر دو اوزو و برسون برای جلوگیری از مربیگری احساسات ما از محدودیت های سبک شناختی شدیدی استفاده می کنند. اوزو در فیلم های صوتی خود تقریباً هرگز دوربین خود را حرکت نمی دهد. هر شات قاب گرفته و نگه داشته می شود و اغلب قبل از ورود شخصیت ها به صحنه شروع می شود و پس از ترک آنها ادامه می یابد.
.بیشتر بخوانید : بهترین کتاب های ادبیات مصر
جذاب ترین محدودیت برسون منع بازیگرانش برای بازیگری است. معروف بود که او همان شلیک را 10 ، 20 ، حتی 50 بار انجام می داد ، تا اینکه تمام “بازیگران” از آن تخلیه می شدند ، و بازیگران فقط کارهای بدنی را انجام می دادند و کلمات را صحبت می کردند. در سینمای او جایی برای دنیرو یا پن وجود نداشت.
ممکن است به نظر برسد که نتیجه آن یک فیلم پر از زامبی خواهد بود ، اما کاملاً برعکس: برسون با ساده سازی عملکرد در اکشن و کلمه بدون اجازه انعطاف یا سبک ، به نوعی پاکی دست می یابد که فیلم های او را به طرز چشمگیری احساسی می کند. بازیگران زندگی را به تصویر می کشند بدون اینکه به ما اطلاع دهند که چگونه در مورد آنها احساس کنیم. مجبوریم که خودمان تصمیم بگیریم که چگونه احساس کنیم ، مجبور به همدلی هستیم ، ما اغلب احساسات قویتری نسبت به احساس بازیگران نسبت به ما داریم.
با توجه به این فلسفه ، یک الاغ شخصیت کامل برسون می شود. بالتازار تلاشی برای برقراری ارتباط با احساسات خود انجام نمی دهد و احساسات جسمی خود را فقط به صورت جهانی بیان می کند: پوشیده از برف ، سرد است. دمش شعله ور شده ، ترسیده است. خوردن شام آن ، محتوا است. فیلم ناگهان بالتازار
بیشتر بخوانید : کتاب عقاید یک دلقک
بیش از حد کار ، خسته شده است. با بازگشت به خانه ، یافتن مکان آشنا راحت می شود. اگرچه برخی از انسانها با آن مهربان هستند و برخی دیگر ظالمانه هستند ، اما انگیزه های انسان فراتر از درک آن است ، و آنچه را انجام می دهند می پذیرد زیرا واجب است.
اکنون این قسمت اساسی است. برسون پیشنهاد می کند که ما همه بالتازار هستیم. با وجود رویاها ، امیدها و بهترین برنامه های ما ، جهان سرانجام هر کاری که انجام می دهد با ما انجام خواهد داد. از آنجا که می توانیم فکر کنیم و استدلال کنیم ، معتقدیم که می توانیم راه حلی پیدا کنیم ، راه حلی پیدا کنیم ، جواب بگیریم.
اما هوش به ما توانایی درک سرنوشت خود را بدون قدرت کنترل آن می دهد. هنوز برسون ما را دست خالی نمی گذارد. او پیشنهاد همدلی را به ما ارائه می دهد. اگر ما همدردی خود را با احساس دیگران ابراز کنیم ، می توانیم تسلیت تجربه انسان را به جای تنهایی تحمل آن به تنهایی ، پیدا کنیم.
بیشتر بخوانید : بهترین مینی سریال های نتفلیکس
صحنه آخر ” فیلم ناگهان بالتازار ” این استدلال را به شکلی زیبا مطرح می کند. الاغ پیر و نزدیک به مرگ است و در یک گله گوسفند سرگردان است – همانطور که زندگی خود را در چنین گله ای آغاز کرد. حیوانات دیگر می آیند و می روند ، گاهی اوقات گیج می شوند ، کمی توجه می کنند ، این حیوان را قبول می کنند ، علفزار و آفتاب را به اشتراک می گذارند. بالتازار دراز می کشد و سرانجام می میرد ، زیرا گوسفندان به کار خود ادامه می دهند. او سرانجام جایی را پیدا کرده است که سایر موجودات مانند او فکر می کنند.
پایان نقد فیلم ناگهان بالتازار