صفحه اصلی > ادبیات جهان : بررسی کتاب مردی به نام اوه اثر «فردریک بکمن»
ads

بررسی کتاب مردی به نام اوه اثر «فردریک بکمن»

مردی به نام اوه

بخش اول: بیوگرافی فردریک بکمن – از کودکی تو سوئد تا دنیای ادبیات

مقدمه: فردریک بکمن کیه و چطور نویسنده شد؟

اگه اسم فردریک بکمن رو شنیده باشی، احتمالاً به خاطر کتابای قشنگ و پراحساسش مثل مردی به نام اوه یا مادربزرگم ازم خواست سلامشو بهت برسونم بوده. این نویسنده سوئدی با قلمش تونسته دل میلیون‌ها آدم تو دنیا رو ببره، ولی زندگی‌ش یه مسیر پر پیچ و خم داشته تا به اینجا برسه. تو این بخش، قراره بریم سراغ داستان زندگی بکمن، از روزای بچگیش تو یه شهر کوچیک سوئدی تا وقتی که قلمشو برداشت و دنیای ادبیات رو فتح کرد. اگه کنجکاوی بدونی این بشر چطور از یه جوون معمولی به یه نویسنده معروف تبدیل شد، با من بیا تا این سفر رو با هم بریم!

کودکی: یه شروع آروم تو هلسینگبورگ

فردریک بکمن تو 2 ژوئن 1981 تو شهر هلسینگبورگ سوئد به دنیا اومد. هلسینگبورگ یه شهر بندری آروم تو جنوب سوئده که پر از خونه‌های قدیمی و خیابونای سنگ‌فرشه. خانوادش از اون خونواده‌های معمولی بودن که نه خیلی پولدار، نه خیلی فقیر. پدرش یه کارمند ساده بود و مادرش هم تو خونه کاراشونو ردیف می‌کرد. بکمن یه برادر بزرگ‌تر هم داشت که تو بچگی هم‌بازیش بود. از همون موقع، فردریک عاشق داستان و خیال‌پردازی بود. مادرش بعدها تعریف کرده که این بچه همیشه تو دنیای خودش غرق بود؛ یا داشت با اسباب‌بازیاش قصه می‌ساخت، یا کتابای بچه‌گانه رو ورق می‌زد.

سوئد ( بهترین کتاب های ادبیات سوئد ) اون موقع‌ها یه کشور آروم و مرفه بود، با سیستم آموزشی قوی و یه فرهنگ که به کتاب و هنر اهمیت می‌داد. بکمن تو مدرسه محلی درس خوند و از همون اول معلما فهمیدن که این پسر با بقیه فرق داره. نه این که شاگرد زرنگ کلاس باشه، بلکه یه جور خلاقیت داشت که تو نقاشی و انشاهاش پیداش می‌کردی. ولی خودش می‌گه بچگیش زیاد پرحادثه نبود؛ یه زندگی ساده تو یه شهر کوچیک که بیشتر وقتا با دوچرخه‌سواری و بازی تو کوچه‌ها می‌گذشت. این آرامش سوئدی، بعدها تو نوشته‌هاش هم پیداش شد، یه جور حس نوستالژی که تو کاراش موج می‌زنه.

ملیت و ریشه‌ها: سوئدی بودن به سبک بکمن

فردریک بکمن یه سوئدی اصیله، با همه اون چیزایی که از یه آدم شمال اروپا انتظار داری: یه جور سادگی، عشق به طبیعت و یه حس طنز خشک که تو سوئدیا زیاده. سوئد کشوریه که به برابری و رفاه معروفه، و این فرهنگ تو زندگی بکمن تاثیر گذاشت. اون تو یه جامعه بزرگ شد که همه به هم احترام می‌ذاشتن، ولی یه کم هم سرد و فاصله‌دار بودن. این تضاد، بعدها تو شخصیتای کتاباش مثل اوه پیداش کرد؛ آدمایی که از بیرون سخت و سردن، ولی از تو پر از احساس.

نقد کتاب وقتی نیچه گریست
بیشتر بخوانید

بکمن همیشه به ریشه‌هاش افتخار کرده. تو مصاحبه‌هاش گفته که سوئدی بودن براش یعنی صداقت و سادگی، چیزایی که تو داستاناش هم می‌بینی. اون با این که بعدها تو دنیا معروف شد، هیچ‌وقت هویت سوئدیشو گم نکرد. حتی وقتی کتاباش به 38 زبون ترجمه شدن، هنوزم حس و حال سوئد تو کاراش موج می‌زنه؛ از خیابونای آروم گرفته تا آدمای معمولی که قهرمان قصه‌هاش می‌شن.

نوجوانی: روزای سرگردونی و پیدا کردن راه

نوجوانی بکمن، مثل خیلی از جوونای دیگه، پر از سردرگمی بود. اون تو مدرسه درس‌خون نبود و بیشتر وقتشو با خیال‌بافی و شوخی با دوستاش می‌گذروند. تو هلسینگبورگ، جوونا یا دنبال ورزش بودن، یا می‌رفتن دنبال کارای فنی. بکمن ولی هیچ‌کدوم نبود. اون عاشق فیلم و کتاب شده بود و ساعت‌ها پای تلویزیون می‌نشست یا کتابایی که از کتابخونه می‌گرفت رو می‌خوند. یه بار تو یه مصاحبه گفت که تو اون سن، بیشتر از این که درس بخونه، داشت رمانای جنایی سوئدی رو قورت می‌داد.

بعد از دبیرستان، بکمن رفت دانشگاه، ولی زیاد دووم نیاورد. اون تو رشته‌ای که دقیق معلوم نیست چی بوده ثبت‌نام کرد، ولی به قول خودش “دانشجو بودن بهم نمی‌ساخت”. بعد از یه مدت، دانشگاه رو ول کرد و رفت دنبال کارای جورواجور. یه مدت راننده کامیون بود، یه مدت تو رستوران کار کرد، و حتی یه کم تو انبار بار جابه‌جا کرد. این کارا بهش یه دید واقعی از زندگی آدمای معمولی داد، چیزی که بعدها تو کتاباش مثل مردی به نام اوه حسابی به کارش اومد. تو اون روزا، هنوز نمی‌دونست قراره نویسنده بشه، ولی یه جورایی داشت زندگی رو تجربه می‌کرد تا بعداً بنویسه‌ش.

ورود به ادبیات: از وبلاگ تا کتاب

ورود بکمن به دنیای ادبیات یه جور اتفاقی بود که از یه وبلاگ شروع شد. تو اوایل دهه 2000، بکمن شروع کرد به نوشتن تو یه وبلاگ برای یه مجله محلی به اسم Helsingborgs Dagblad. اون موقع تازه ازدواج کرده بود و با زنش، ندا، زندگی ساده‌ای تو استکهلم راه انداخته بود. تو وبلاگش، بیشتر درباره روزمرگیاش می‌نوشت؛ از دعواهاش با تکنولوژی گرفته تا غرغرای روزمره‌ش درباره آدما. این نوشته‌ها پر از طنز خشک و یه جور نگاه تیز به زندگی بودن که کم‌کم طرفدار پیدا کرد.

یه روز، بکمن درباره یه ماجرای واقعی نوشت که تو یه موزه دیده بود: یه مرد میانسال که موقع خرید بلیط حسابی غر زده بود و اعصاب همه رو خورد کرده بود. زنش بهش گفت این مرد خیلی شبیه خودته، و همین جرقه یه ایده شد. بکمن شروع کرد به نوشتن درباره یه شخصیت خیالی به اسم اوه، یه آدم غرغرو ولی دوست‌داشتنی. خواننده‌های وبلاگ عاشق این شخصیت شدن و بیشتر از 1000 نفر بهش گفتن که باید یه رمان درباره‌ش بنویسه. این شد که بکمن قلمشو برداشت و سال 2012 اولین کتابش، مردی به نام اوه، رو نوشت.

معرفی کتاب دراکولا | اثر برام استوکر
بیشتر بخوانید

ولی راهش به این سادگیا نبود. وقتی بکمن متنشو برای ناشرا فرستاد، خیلیا گفتن این داستان تجاری نیست و ردش کردن. اونم ول‌کن نبود؛ بالاخره یه ناشر سوئدی به اسم Forum قبول کرد کتابو چاپ کنه. وقتی مردی به نام اوه اومد بیرون، یه دفعه همه‌چیز عوض شد. کتاب تو سوئد غوغا کرد و بعد به سرعت تو دنیا پخش شد. این شروع رسمی بکمن تو ادبیات بود؛ یه جوون سوئدی که از غرغرای روزمره‌ش، یه شاهکار ساخت.

جمع‌بندی بخش اول

فردریک بکمن از یه بچه خیال‌پرداز تو هلسینگبورگ، با ریشه‌های سوئدی و یه نوجوانی پر از سرگردونی، به یه نویسنده بزرگ تبدیل شد. زندگی ساده‌ش، کارای جورواجورش و وبلاگی که از سر تفریح می‌نوشت، اونو به دنیای ادبیات کشوند. تو بخش بعدی، قراره بریم سراغ کتاب مردی به نام اوه و ببینیم این داستان چطور با تکنیک و حرفه‌ای‌گری نوشته شده. با من میای؟


بخش دوم: معرفی و تحلیل تکنیکی و حرفه‌ای کتاب مردی به نام اوه

مقدمه: مردی به نام اوه چیه و چرا باید بخونیش؟

اگه دنبال یه کتابی هستی که هم بخندونتت، هم اشکتو دربیاره و هم یه چیزی بهت یاد بده، مردی به نام اوه همونیه که می‌خوای. این رمان که سال 2012 توسط فردریک بکمن نوشته شد، داستان یه پیرمرد غرغروی سوئدی به اسم اوه‌ست که بعد از مرگ زنش، انگار دیگه چیزی براش مهم نیست. ولی با ورود همسایه‌های جدید، زندگی‌ش یه جورایی زیر و رو می‌شه. تو این بخش، قراره این کتابو تکنیکی و حرفه‌ای معرفی و تحلیل کنیم؛ از ساختار داستان تا شخصیت‌پردازی و پیاماش. اگه کنجکاوی بدونی چرا این کتاب اینقدر تو دنیا طرفدار داره، با من بیا تا این ماجرا رو با هم باز کنیم!

خلاصه داستان: اوه و زندگی که دوباره پیداش کرد

داستان با اوه شروع می‌شه؛ یه مرد 59 ساله که تو یه محله آروم سوئدی زندگی می‌کنه. اوه یه آدم سخت‌گیر و قانون‌منده که از همه‌چیز غر می‌زنه؛ از تکنولوژی که نمی‌فهمدش تا همسایه‌هایی که به نظرش بی‌ادبن. زنش، سونیا، تازه فوت کرده و اوه که کارشو هم از دست داده، تصمیم می‌گیره خودشو بکشه تا پیش سونیا بره. ولی هر بار که می‌خواد این کارو بکنه، یه چیزی یا یه کسی سر راهش سبز می‌شه؛ بیشتر وقتا همسایه جدیدش، پروانه، یه زن ایرانی پرجنب‌وجوش با دو تا بچه و یه شوهر دست‌وپاچلفتی.

معرفی کتاب الیور تویست
بیشتر بخوانید

کتاب بین زمان حال و گذشته اوه می‌چرخه. تو فلش‌بک‌ها می‌فهمیم که اوه چطور با سونیا آشنا شد، چطور زندگی‌ش با اون رنگ گرفت و چه اتفاقایی اونو به این آدم غرغرو تبدیل کرد. تو زمان حال، اوه کم‌کم با پروانه و بقیه آدمای محله دوست می‌شه، از یه گربه ولگرد مراقبت می‌کنه و حتی با یه دوست قدیمی که سال‌ها باهاش قهر بوده، آشتی می‌کنه. آخر داستان، اوه با آرامش می‌میره، ولی نه از خودکشی؛ از یه زندگی که دوباره براش معنی پیدا کرده.

ساختار و روایت: تکنیک ساده ولی حرفه‌ای

بکمن تو مردی به نام اوه از یه ساختار خطی با فلش‌بک استفاده کرده که خیلی حرفه‌ای کار شده. داستان از دید سوم شخص روایت می‌شه، ولی انگار خود اوه داره حرف می‌زنه. این تکنیک باعث می‌شه حس کنی تو ذهن اوه‌ای و غرغراشو با همه وجودت می‌فهمی. فصل‌ها کوتاهن و هر کدوم یه تیکه از پازل زندگی اوه رو نشون می‌دن. این کوتاهی باعث می‌شه ریتم داستان تند باشه و هیچ‌وقت خسته‌کننده نشه.

فلش‌بک‌ها هم خیلی قشنگ با زمان حال قاطی شدن. مثلاً تو یه فصل، اوه داره با پروانه دعوا می‌کنه که چرا درست پارک نمی‌کنه، و تو فصل بعدی می‌ره به گذشته و نشون می‌ده که چطور با سونیا سر یه موضوع ساده آشنا شد. این رفت‌وبرگشت، یه حس نوستالژی و غم قشنگ به داستان می‌ده که تو رو با خودش می‌بره. بکمن با این تکنیک، یه داستان ساده رو به یه روایت عمیق تبدیل کرده که هم سرگرم‌کننده‌ست، هم پرمعنی.

شخصیت‌پردازی: اوه و بقیه، قلب داستان

شخصیت اوه، ستاره کتابه. بکمن اونو طوری ساخته که اول فکر می‌کنی یه پیرمرد اعصاب‌خردکنه، ولی کم‌کم عاشقش می‌شی. اوه پر از تناقضه؛ از بیرون سرده و غرغرو، ولی از تو پر از عشق و وفاداریه. این تضاد با گذشته‌ش توضیح داده می‌شه؛ از وقتی که مادرشو تو بچگی از دست داد، تا وقتی که سونیا به زندگیش رنگ داد و بعد دوباره تنهاش گذاشت. بکمن با جزئیات ریز، مثل عشق اوه به ماشین ساب یا غر زدنش به تکنولوژی، اونو واقعی کرده.

پروانه، همسایه اوه، یه شخصیت مکمل قویه. اون با انرژی و سرزندگیش، انگار یه نور تو تاریکی اوه می‌تابونه. بکمن با این شخصیت، نشون می‌ده که چطور آدمای متفاوت می‌تونن همدیگه رو تغییر بدن. بقیه شخصیتا، مثل آکی (دوست قدیمی اوه) یا گربه ولگرد، هم هر کدوم یه نقش دارن و هیچ‌کس الکی تو داستان نیست. این شخصیت‌پردازی حرفه‌ای، باعث می‌شه با همه‌شون ارتباط بگیری و دلت براشون تنگ بشه.

داستان رئالیسم : 3 نکته برای نویسندگان داستان رئالیسم
بیشتر بخوانید

زبان و سبک: طنز خشک و احساس ناب

زبان بکمن تو مردی به نام اوه ساده‌ست، ولی پر از طنزه. اون با یه طنز خشک سوئدی، غرغرای اوه رو طوری می‌نویسه که نمی‌تونی نخندی. مثلاً وقتی اوه تو مغازه سر خرید کامپیوتر دعواش می‌شه، یا وقتی به گربه می‌گه “تو فقط یه بار اضافه‌ای”، یه جور خنده تلخ بهت می‌ده. ولی این طنز هیچ‌وقت از عمق احساس داستان کم نمی‌کنه. وقتی اوه درباره سونیا حرف می‌زنه، یا وقتی تو ذهنش با اون مشورت می‌کنه، یه حس لطیف و غم‌انگیز می‌گیری که اشکتو درمی‌آره.

بکمن با جمله‌های کوتاه و دقیق، احساسات بزرگ رو می‌گه. مثلاً یه جا می‌نویسه: “سونیا رنگ بود، و اوه فقط سیاه و سفید.” این سادگی، قدرت سبکشه که تو رو با خودش می‌بره. اون از کلیشه‌ها دوری کرده و با یه زبان واقعی، یه دنیای واقعی ساخته.

پیام و تم: زندگی، عشق و از دست دادن

مردی به نام اوه پر از پیامای قشنگه. یه تم بزرگش، زندگی و از دست دادنه. اوه بعد از مرگ سونیا، انگار دیگه نمی‌خواد زنده باشه، ولی با آدمای دورش دوباره معنی زندگی رو پیدا می‌کنه. بکمن بهت می‌گه که حتی تو بدترین لحظه‌ها، یه نور کوچیک می‌تونه پیدات کنه. تم دیگه، عشقه. عشق اوه به سونیا، یه عشق ساده و عمیقه که کل داستانو می‌چرخونه و نشون می‌ده که چطور یه نفر می‌تونه دنیای یکی دیگه رو عوض کنه.

دوستی و جامعه هم تو کتاب پررنگه. اوه که اول از همه بدش می‌اومد، کم‌کم با همسایه‌هاش یه خانواده می‌سازه. این پیام بهت می‌گه که آدما به هم نیاز دارن، حتی اگه خودشون نفهمن. بکمن با این تم‌ها، یه داستان ساده رو به یه درس زندگی تبدیل کرده که هم غمگینه، هم امیدوارکننده.

جمع‌بندی بخش دوم

مردی به نام اوه با ساختار حرفه‌ای، شخصیت‌پردازی قوی، زبان طنز و تم‌های عمیقش، یه رمانه که هم سرگرمت می‌کنه، هم به فکرت می‌بره. بکمن با این کتاب، نشون داده که چطور می‌شه از یه آدم غرغرو، یه قهرمان ساخت و از یه داستان معمولی، یه شاهکار. این کتاب با همه سادگیش، یه جور حرفه‌ای‌گری داره که تا مدت‌ها تو ذهنت می‌مونه. تو کدوم شخصیت این داستان رو بیشتر دوست داری؟ نظرت رو برام بگو!

نویسنده و منتقد سینما شاعر و رمان نویس حدود 15 سال تجربه نوشتن داستان کوتاه , کارگردانی و دستیار کارگردانی. و مدیر مجموعه بامدادی ها.

دیدگاهتان را بنویسید

هجده + هجده =