نقد فیلم با شمارۀ سه : «جراد کارمایکل» که بیشتر او را با استند-آپکمدیهایاش میشناسیم در جدیدترین اثر خود سعی دارد از طریق یک کمدی-هیجانانگیز مخاطب را با زندگی یکروزهی دو دوست صمیمی همراه کند؛ «وال» و «کوین». روایت با پارهای از سفر یکروزهی این دو آغاز میشود و زمانی که کوین و وال بهسمت یکدیگر اسلحه کشیدهاند مخاطب را در برابر هیجانی لحظهای قرار میدهد.
نقد فیلم با شمارۀ سه
پس از آن ابتدا وارد زندگی وال میشویم که خیره به تلفنی که در حال زنگ خوردن است آماده میشود تا به سر کار برود. او کارگر ساختمانی است و گویی نه از زندگی و نه از کار راضی است. در مکالمهی بین او و رئیساش بهوضوح شاهد این قیافهی سنگی و به انتهای خط رسیده هستیم.
پس از این مکالمه اولین شوک به مخاطب وارد میشود؛ وال در توالت شرکت قصد دارد با کمربند خودکشی کند. پس از این ماجرا و با برشی مستقیم وارد زندگی کوین در یک بیمارستان روانی میشویم. مکالمهی او و مشاور بیمارستان باز هم نشان از کاراکتری دارد که تقریباً همهچیز را بیمعنی تصور میکند.
شخصیتپردازی کارمایکل در همین چند سکانس ابتدایی شکل میگیرد و زمانی که وال بههمراه کوین از بیمارستان فرار میکنند وارد سفر یکروزهی این دو با یک جیپ زردرنگ میشویم. هر دو کاراکتر مملو از رنجها و آسیبهای روانی در طول زندگی خود هستند. کوین از کودکی در مدرسه مورد آزار قلدرهای مدرسه بوده و توسط تراپیست خود مورد آزار جنسی قرار گرفته است.
بیشتر بخوانید: بیوگرافی کمونیسم بزرگ فیدل کاسترو
از آنسو وال نیز جوان سیاهپوستی است که پدر دائمالخمر از او و مادر دزدی میکرده، ناپدری او و مادر را کتک میزده و در نهایت هنگامی که قصد داشته به دوستدختر خود پیشنهاد ازدواج دهد بهیکباره دچار ایست ذهنی شده و قصد کرده زندگیاش را برای رهایی از این روزمرگی پر از رنج تمام کند. وال و کوین قصد دارند با شمارش ۳ به یکدیگر شلیک کنند تا از این همه رنج رها شوند.
اولین تلاش آنها با فرار کوین از خودکشی روایت را وارد درونمایهی اصلیاش میکند. آنها تصمیم میگیرند در انتهای روز دست به این کار بزنند و آخرین روز خود را تبدیل به ماندگارترین روز کنند.
در همین سفر یک روزه است که آقای کارمایکل کاراکترهای خود را در مواجهه با گذشته قرار میدهد و بهنوعی این سفر را همچون یک جلسهی تراپی برای این دو در نظر میگیرد؛ جلسهای که زندگی تراپیست آن است و لاجرم هزینهاش نیز گزافتر از هر مشاور دیگری است. کارمایکل در طول این سفر بدون آنکه دچار کمدی فکاهی شود، از ناییو و خام بودن کوین و وال نهایت بهره را میبرد تا موقعیتهای کمدی را در مواجههی این دو با رخدادها تصویر کند.
آنچه در این اثر لذت را بیشتر میکند، استفادهی مناسب کارگردان از موسیقی متن و ترانههای انتخابی است. گویی هر استنداپ-کمدینی سلیقهی موسیقایی قابل احترامی دارد؛ بهطور مثال لوئی سی.کی در آثارش چنین بهرهی زیبایی را از انتخاب موسیقی برده است.
کارمایکل در روایت ۸۰ دقیقهای فیلم با شمارۀ سه مخاطب را با دو کاراکتر و گذشتهای مملو از رنج روبهرو میکند. مخاطب همراه با وال و کوین به نقطهای میرسد که خودش هم سعی دارد آنها را از این تصمیم رها کند.
بیشتر بخوانید : نقد فیلم آیلین | داستانی جذاب و تاریک
کارمایکل در انتهای فیلم با شمارۀ سه ادای دینی مخصوصبهخود را به فیلمی چون «تلما و لوئیس» کرده است؛ اما در اینجا نیمهای از روایت زندگی را برمیگزیند و نیمهی دیگر مرگ را به جان میخرد تا آن زندگی را پرمعناتر کند. شاید در انتها مرور یکی از خطوط دیالوگ این فیلم بد نباشد: «آدمایی که خیلی راحت شاد میشن، نمیتونن معنایی توی زندگی پیدا کنن. اونا به آنی شاد میشن تا دنیا رو نبینن و آماده بشن برای وعدهی بعدی غذا.»