صفحه اصلی > سینما : فیلم شیرینی شانس
ads

فیلم شیرینی شانس

فیلم شیرینی شانس

نقد فیلم شیرینی شانس

فیلم شیرینی شانس : دلم می خواهد تنها یک نکته از فیلم دلکش و دومزه ای بیلی وایلدر بگویم و با آن بمانم؛ فیلمی که تلخی شیرینش، آن را از مرز فیلم های یک وجه ی و «تک مزه ای چون بعضی ها داغشو دوست دارن، خارش هفت ساله، ایرما خوشگله و آوانتی! می گذراند و به مرز شاهکارهایی چون سانست بولوار، عشق در بعدازظهر و آپارتمان می رساند؛ گیریم نیمچه گامی از این سه جواهر دورتر.

داستان فیلم شیرینی شانس

فیلم شیرینی شانس داستان یک کلاهبرداری شیرین و دوست داشتنی است که می توانست بر همان اساس هم پیش برود و مسابقه ی فیلم بردار کلک و وكيل قالتاقش علیه بیمه چی های طمعکار و کارآگاه بی بته شان را به نفع گروه اول تمام کند. اما یک نفر هست که اجازه نمی دهد فیلم در این سطح بماند و بینندهی سرخوش از این کلاهبرداری، چشم بسته به مکالمههای روده برکنندهی آن بخندد. این آدم، تنها سیاه پوست فیلم شیرینی شانس است؛ آن بازیکن فوتبال آمریکایی که تمام فیلم شیرینی شانس ، حول همان تنه ی کوچکی می گردد که او به فیلم بردار بخت برگشته می زند.

بیشتر بخوانید : فیلم دراکولای برام استوکر

در تمام فیلم شیرینی شانس ، هر وقت که او در را باز می کند و به جبران خطای نکرده، انواع کمک ها و محبت ها را در حق فیلم بردار به ظاهر مصدوم انجام می دهد، قهقهه ی تماشاگر به پوزخند بدل می شود. «بوم بوم جکسن» با این نام منحصر به فرد و رفتار صمیمی و چهره ی معصومانه اش، نمود کامل تلفیق طنز و تلخی است. این موقعیت به نحوی چشمگیر در تضاد چهره و ظاهر او با دیگران تجلی یابد: لمون کوچک اندام و درمانده، ماتانوی مسلط و مزور، محبوب بی وفایی که به هوای پول برمی گردد و بالاخره، کارآگاه خصوصی بدقواره ای که وجه کمدی وایلدر با آن، مرزهای شوخی کلامی را در می نوردد.

بوم بوم جکسن در نقطه ی مقابل، به نحو غریبی تنهاست و برخلاف تیپ رایج بازیگر قوی هیکل فوتبال آمریکایی از خشونت عاری است. در حالی که قهرمانان دیگر با خشونت هرچه تمام تر برای نابود کردن یکدیگر کمر بسته اند. تنها کسی که به استقبال محبوب بی وفای لمون می رود، بوم بوم جکسن است.

نقد فیلم یک دور دیگر
بیشتر بخوانید

براساس همین تضاد، گفت و گونویسی زوج دایموند/ وایلدر به مثابه شمشیری برنده از غلاف در می آید و بویژه در مورد وکیل (با بازی خیره کنندهی والتر ماتاثو)، وجه خشونت بار تیره ی کمدی وایلدری را عیان می سازد. هرچه کلمات او طعنه آمیز، مستبدانه و توأم با ترویر جلوه می کند، حرف های بوم بوم جکس و تلاش او برای بازگرداندن سلامتی به لمون، لطیف و انسان دوستانه است. محبت یک جانبه و بی توقع او به مرور نابودش می کند تا قهرمانان سمپاتیک و شوخ ما به عملیات سودجویانه شان ادامه بدهند. واقعیت خش و بی رحمانه ای که گفتم، به تماشاگر هم سرایت می کند.

بیشتر بخوانید : بهترین فیلم های اورسن ولز

بیننده در فیلم شیرینی شانس ، تاحدی در وضعیت ناظری چون چک لمون قرار دارد؛ از طریق خوشمزگی های او و ماتانو لذت می برد و خشونت شیرین کلامی آنها را دلپذیر می یابد؛ اگر چه اندک وجدان دردی هم بابت سواری گرفتن از بوم بوم جکسن تحمل کرده باشد. در حقیقت بوم بوم جکسن نمایانگر وجه عاطفی فیلم است که حتی بینندهی مشتاق شوخی را تاحدی در انتظار نگه می دارد.

به تدریج که غلظت لایه ی عاطفی درام از زمینه ی کمدی آن بیشتر می شود، فیلم شیرینی شانس هم به سمت میل درونی بوم بوم جکسن پیش می رود و همنوایی با انسانیت و صداقت زخم خوردهی او را مبنای فصل پایانی فیلم شیرینی شانس قرار می دهد. به این معنا که لمون/ بیننده به مثابه ناظری حساس، بردن بازی ریاکارانهی پیش رویش را به قیمت نابود کردن زندگی بوم بوم جکسن نمی خواهد و در تقارنی تلخ با فصل شیرین و جذاب آغازین، فیلم را در همان ورزشگاه فوتبال به پایان می رساند.

با این وصف، آیا در فیلم شیرینی شانس وایلدر با نوعی اخلاق گرایی صریح و یک سویه سر و کار داریم؟ بیلی وایلدر – بر خلاف فرانک کاپرا – به هیچ وجه سعی نمی کند تمام گستره ی ریاکارانه ی دقیقی را که با زحمت و تلاش و دقت فراهم کرده، یک باره به نفع قهرمان انسان دوست و وظیفه شناسش برچیند.

بوم بوم چکسن سیاه پوست به عنوان نماینده ی پاکی جریحه دار شده ای که در تفسیری امروزی، حتی شاید به نوعی خوش بینی و خوش خدمتی ساده لوحانه راه ببرد، در آمریکای دههی ۱۹۶۰ واسطهی دریافت معنای دیگری هم هست. چند فیلم معروف و معتبر در سینمای این دهه سراغ دارید که با واقع بینی به حضور دیگر لژادها راه یافته باشد و آنها را در قالب نوکر، مباشر، وردست قهرمان یا به طور معمول، قاتل و جانی و تبهکار تصویر نکرده باشند؟ بحث تبعیض نژادی – بویژه در مورد سیاهان – که در نیمهی دوم دههی ۱۹۶۰ در آمریکا موضوع روز است، با ظرافت و هوشمندی به فیلم وایلدر نیز راه یافته و به وجه اجتماعی آن، غنای حاصی بخشیده است.

بیشتر بخوانید : بهترین فیلم های جسیکا چستین

کافی است به این شوخی عمیق و جذاب دقت کنیم تا طراوت و سرزندگی کار وایلدر/ دایموند را که با تلخی خاصی در آمیخته، بیشتر ببینیم: دهها هزار نفر قرار است شمع در دست در ورزشگاه برای شفای کلاهبرداری که حتی یک خراش هم برنداشته، دعا کنند. در حالی که قهرمان محبوبشان – با عنوان تحقیر آمیز «فرشته ی سیاه» – به دلیل گناه نکرده از ورزش دور می افتد و نگاه سرزنش بار همه متوجه اوست. البته شیوهی هواداری وایلدر از شخصیت بوم بوم جکسن با نوعی ایهام هنرمندانه در آمیخته که سبب می شود

فیلم نوسفراتو
بیشتر بخوانید

داوری اخلاقی فیلم شیرینی شانس ، به نوعی در حاشیه ی ابهام بماند.. به هر حال، فصل پایانی آن قدر ظریف و هنرمندانه ساخته شده که جانبداری اخلاقی اش را کمی دور از دسترس قرار می دهد. قطعاً این نوع جهت گیری، بیننده ای را که سرمست شوخی های کلامی فیلم شیرینی شانس شده، سیراب نخواهد کرد (به همین دلیل است که غلظت بیشتر کمدی های پرفروش و سرگرم کننده ی دیگر وایلدر، نوشتن درباره شان را ساده تر کرده است).

اما خلاقیت فوق العاده ی نهفته در فصل پایانی فیلم شیرینی شانس ، غرابت و جذابیت آن را دوچندان می کند. قرار دادن ورزشگاه پرجمعیت و بوم بوم جکسن ستاره که در روز روشن با فیلم بردار کنار زمین تصادف می کند، در مقابل تصادف مشابه آن دو در پایان فیلم شیرینی شانس ، ما را به نتایج دیگری می رساند. اتفاق دوم که حکم افشای حقیقت را دارد، نیمه شب در ورزشگاه خالی رخ می دهد. اما موسیقی، ما را به فصل افتتاحیه باز می گرداند. مطمئن نیستیم، اما احساس می کنیم که بوم بوم جکسن در فصل پایانی، تجربه ای تازه را از سر گذرانده است. به نظر می رسد که او و بیمار قلابی اش، نیمهی یکدیگرند.

لمون به معصومیت این «فرشته ی سیاه» نیاز دارد (و بخشی از آن را با عملیات محیر العقولش مقابل دوربین آن کارآگاه دست و پا چلفتی برای ابراز حقیقت نشان می دهد) و بوم بوم جکسن هم بدون پذیرفتن واقعیت زندگی بیمارش، راه به جایی نمی برد. به این ترتیب، وایلدر از خنداندن دست برنمی دارد؛ اما شاید به سبک آپارتمان، برگ برنده اش همان بومبوم جکسن باشد که بر خلاف فیلم های کاپرا (که در هر اثرش یک گرور بوم بوم جکسن موج می زند)، از فردیتی خاص بهره مند است.

بیشتر بخوانید : فیلم رود

تلخی طنز وایلدر هم همین جاست. در داستان اخلاق گرایانه ی کاپرا، یک گروه انسان صادق و وظیفه شناس وجود دارد که همواره در حال سر دادن شعار «صداقت و انسانیت پیروز خواهد شد» به سر می برند. اما در فیلم شیرینی شانس وایلدر، بومبوم جکسن همهی مصائب را می پذیرد تا دریابد که اخلاق گرایی، در عمل چه دشوار است.

نقد فیلم naked
بیشتر بخوانید

پی نوشت

کایه دو سینمای شیفته ی پلان – سکانس، وایلدر را چندان جدی نمی گرفت. منتقدان آمریکایی چشم به دهان فرانسویان نیز تا سال ها وایلدر را دست بالا کمدی ساز موفقی قلمداد می کردند که فیلم هایش از نظر تکنیکی چنگی به دل نمی زند (همه که اورسن ولز یا آنتونیونی نمی شوند و روی کاغذ بهتر به نظر می رسد.

واقعیت این است که شیرینی فیلم های وایلدر برای منتقدان، معمولا حکم محبت های بوم بوم جکسن را داشته است؛ صمیمانه و توأم با پاکدلی است، اما حس سوء استفاده ی آدم را هم جلب می کند (همان کاری که کمتر لمون و بیشتر ماتاثر با او کردند). فیلم های وایلدر به واسطهی تکنیک عجیب و غریب و حیرت انگیز شان نیست که آثار مهمی هستند؛ گو اینکه همین جمله هم به این معنا نیست که این فیلم ها، ساختمان فنی پیش پا افتادهای دارند.

بیشتر بخوانید : هنر ما قبل تاریخ

آثار وایلدر به همان اندازه ای که برای جا افتادن شخصیت ها و درک درست متن به تکنیک نیاز دارد، از آن استفاده می کند (و تا جایی که به یاد می آورم، غرامت مضاعف، سانست بولوار و آپارتمان، قابلیتهای تکنیکی مناسبی را هم بروز می دهند). اما شاید این نکته هم درست باشد که وجوه ساختاری به معنای پیش بردن زبان سینما از نظر زیبایی شناسی و تکنیک در فیلمهای وایلدر چندان اهمیتی ندارد. با دست کم از مهمات دیگر پیش نمی افتد.

البته منتقدان آمریکایی هم در سالهای بعد، کمی مهربان تر شدند و به وایلدر روی خوش نشان دادند. هر چه باشد، حتی فرشته ی سیاه فیلم شیرینی شانس – یعنی بوم بوم جکسن – هم آدم بی نقصی نبود، دست کم خوش باوری را به عنوان یک نقص به دنبال خودش می کشید. اما این نکته که

بیشتر بخوانید : معرفی سبک موسیقی مینیمال

چرا هیچ کس بی نقص نیست ؛ خب، این هم خودش داستان دیگری است…

پایان نقد فیلم شیرینی شانس

نویسنده و منتقد سینما شاعر و رمان نویس حدود 15 سال تجربه نوشتن داستان کوتاه , کارگردانی و دستیار کارگردانی. و مدیر مجموعه بامدادی ها.

«پست قبلی

پست بعدی»