نام انگلیسی: Nosferatu the Vampyre
نام فارسی: فیلم نوسفراتو: خونآشام
محصول: ۱۹۷۹ – آلمان غربی، فرانسه
ژانر: دلهره
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۴ از ۴
«ورنر هرتزوگ» در اثر خود سعی دارد هم به مورنائو و هم برام استوکر پایبند باشد. او ابتدا بار دیگر نام دراکولا را برای کنت خونآشام برگزیده است و حتی دستیار معروف دراکولا را نیز با نام خودش، رنفیلد، به مخاطب معرفی میکند. اما در پیشبرد روایت و شخصیتپردازیها تا جایی که ممکن است به روایت مورنائو چشم دارد؛ بهخصوص در چهرهپردازی و شخصیت و خط روایی دراکولا. آقای هرتزوگ در این روایت امضای خودش را نیز کاملاً مشخص به رخ مخاطب میکشد.
داستان فیلم نوسفراتو: خونآشام آقای هرتزوگ بدون راوی پنهان آقای مورنائو آغاز میشود و مخاطب در افتتاحیه با کابوسهای کاراکتر لوسی به داستان ورود میکند. لوسی و جاناتان هارکر زوج جوانی هستند که در ویسمار اقامت دارند.
مانند روایت قبلی جاناتان در یک دفتر املاک مشغول به کار است و وینفیلد بهعنوان مدیر او مأموریتی بهسوی ترانسیلوانیا میدهد تا کنت معروفی را که قصد دارد در این منطقه خانهای بخرد مجاب به این کار کند. اما وینفیلد این روایت برعکس ناک آقای مورنائو با نامهی رمزنگاریشدهی ارباباش به مخاطب معرفی نمیشود و در عوض از طریق نماهای بسته و خندههای آزاردهندهاش قرار است در این داستان رنگ بگیرد.
فیلم نوسفراتو: خونآشام نیز همانند همتای اکسپرسیونیستیاش دو بخش دارد. در بخش اول گویی آقای هرتزوگ در نقاط مشخص جا پای جای مورنائو گذاشته است؛ از لحظهی عزیمت جاناتان تا هنگامی که به محفل کولیها در کنار مسافرخانهای کوهستانی وارد میشود. اما آقای هرتزوگ روایت خود را از دقیقهی ۲۱ تا ۲۵ تبدیل به امضای پررنگ سینماییاش میکند؛ لحظاتی که با موسیقی متن ماندگار این اثر همراه جاناتان از کنار رودخانهای خروشان و در میان کوهستان عازم قصری میشویم که گویی به چشم هر کسی پدیدار نمیشود.
در این سفر زیبای آقای هرتزوگ میان طبیعت وحشی روایت از نفس نمیافتد، بلکه مخاطب را همچون جاناتان وارد خلسهای زیبا میکند. آنچه در ادامهی بخش اول رخ میدهد همان است که آقای مورنائو تصویر کرده و آقای هرتزوگ آنها را بازسازی کرده است. اما تفاوت در اینجاست که آقای هرتزوگ کمال بهره را از سینمای رنگی میبرد و با پالتهای رنگی گرم و سرد خود مخاطب را در پیدا کردن فضاهای مختلف در روایت راهنمایی میکند. اما روایت او خوابگردیهای لوسی را فاکتور میگیرد و در عوض مخاطب را درگیر قابهای عریضی میکند که آقای هرتزوگ لوسی را کنار ساحل و روی نیمکت آن به تصویر میکشد.
اما رخدادهای بخش دوم روایت با حضور ون هلسینگ رنگی دیگر به خود میگیرند. مالیخولیای آقای هرتزوگ در این روایت بر عهدهی موشهاست. او از طریق صدها موش مخاطب را درگیر شهر طاعونزده میکند، اما این طاعونزدگی را از طریق پرفورمنس بازیگران در میدان شهر و درگیری جاناتان با فرآیند دگردیسی همراه میکند.
او تمرکز خود را روی کاراکتر لوسی قرار میدهد و سعی دارد از طریق این کاراکتر پایانبندی روایت را تبدیل به تسلسلی از جنس روایتهای دلهره کند. توجه داشته باشید که در سال ۱۹۷۹ سینمای دلهره دیگر یک ژانر سینمایی محسوب میشود و روایت آقای هرتزوگ نیز پایانبندیای متناسب با آن دارد.
از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۷۹ دراکولا دیگر تبدیل به کلیشهای با ساختاری مشخص در سینما شده بود. بهنوعی دیگر خبری از دراکولای اکسپرسیونیستی آقای مورنائو نبود و در عوض این کاراکتر شخصیت محبوب جشنهای هالووین با دندانهای نیش بزرگ بود. اما روایت آقای هرتزوگ در میان این کلیشهها ادای دینی هنرمندانه به مورنائو دارد، داستان را متناسب با ساختار ژانری دلهره پیش میبرد و در نهایت اثری با موتیفهای بصری سینمای خودش را ارائه میدهد. به همین سبب است که هنوز قابهای هرتزوگ در نوسفراتوی سال ۱۹۷۹ قدرت و تازگی یک اثر نو را دارند.