نقد فیلم گراند تور : «میگل گومش» را در کانال از طریق فیلم «خاطرات تسوگو» میشناسیم. در آن فیلم شاهد بودیم که او و خانم «مورن فازندیرو» چگونه از طریق گذر زمان به گذشته مخاطب را درگیر خلق اثر هنری و خلق زمان کردند. حال او در اثری که خودش کارگردانی آن را بر عهده دارد، طی ۲ ساعت مخاطب را از طریق دو کاراکتر «ادوارد» و «مالی» به درون روایتی میبرد که گویی مرگ را همگام با ناتورالیسم شرقی بخشی از طبیعت میانگارد.
نام اصلی: فیلم Grand Tour
نام فارسی: سفر بزرگ ( فیلم گراند تور )
محصول: ۲۰۲۴ – پرتغال، ایتالیا، فرانسه
ردهی سنی: ۱۳+
امتیاز: ۳.۵ از ۴
پلات فیلم گراند تور بسیار ساده است؛ ادوارد از طرق دولت بریتانیا در برمه مشغول به کار است. نامزد هفتسالهی او، مالی، از لندن عازم شده تا بالاخره شاهد جشن عروسی بین خود و ادوارد باشد. اما ادوارد گویی بهیکباره لرزهای بر تناش میافتد و تصمیم میگیرد از دست مالی فرار کند. اینگونه سفر بیبازگشت او از برمه تا چین آغاز میشود و بهنوعی ماجراجویی او در قالب زندگی در نهایت به مرگ ختم میشود.
آقای گومش، همانطور که از او انتظار میرود، روایت خود را صرفاً داستانی که قرار باشد از طریق پیچشهای روایی دچار هیجان و افتوخیز شود ارائه نمیدهد. او در عوض بار دیگر زمان را نیز به چالش میکشد.
در بخش اول فیلم گراند تور که به فرار ادوارد مربوط است تلفیق کمدی از جنس سینمای صامت، مستندهای بدون راوی، راویان چندزبانه در باب بخش داستانی و در نهایت مونتاژهایی از زمان حال کشورهای جنوب شرق آسیا را مشاهده میکنیم. در طول این رنگ باختن زمان است که مخاطب غم و هیجان نشأتگرفته از ترک آسیا توسط بریتانیا را شاهد هستیم. گویی در سال ۱۹۱۸ شوری در میان مردمان این کشورها صورت گرفته و ما نتیجهی آن شور را در قابهای سیاهوسفید و بعضاً رنگی این روزهای این کشورها شاهد هستیم.
آقای گومش در بخش دوم فیلم گراند تور یکبار دیگر به برمه باز میگردد و اینبار از زاویهدید مالی همهچیز را قرار است مرور کند. اما تفاوت این بخش با بخش اول در این است که قابهای داستانی پررنگتر از مستندها هستند و بههمین سبب است که تکرار دوبارهی این فرار و تعقیب بین ادوارد و مالی نهتنها دچار رخوت تکرار نمیشود، بلکه مخاطب اینبار با سفر ادیسهگونهی مالی همراه میشود که گویی قرار است همچون ادوارد در نهایت از طریق مرگ به بلوغ برسد.
داستان آقای گومش آنقدر بهلحاظ بصری قدرتمند است که مخاطب برای لحظهای در آن گم نمیشود. او در این روایت عشق را از طریق نوستالژی، حسادت، رقابت، تلاش برای اثبات خود و در نهایت از طریق مرگ میسازد. تراژدی او گویی آمیختهای از کمدی سیاه و ابزورد است که همچون تعالیم بودیستی، نه در نور، بلکه در تاریکی روشنایی را مییابد. مالی و ادوارد دو روی این سکه هستند که در نهایت بخشی از طبیعت میشوند. آقای گومش داستان عاشقانهی خود را به تجربیترین شکل ممکن و از طریق وحدت فرمی به مخاطب ارائه میدهد.
شاید برخی اینگونه بگویند که این آثار تجربی دچار فقر روایت بهشیوهی کلاسیک هستند؛ درست همان چیزی که سینما احتیاج دارد. اما باید گفت که روایت صرفاً از طریق دیالوگها و نقاط عطف و جاگذاری دوربین در میزانسنی از قبل طراحیشده به دست نمیآید. آقای گومش در این فیلم بار دیگر نشان میدهد که سینماگران تجربی هم ژانر را میشناسند و هم میدانند که تکنیکهای سینمایی چگونه مخاطب را درگیر فرم بصری و روایی میکنند.
بهطور مثال در این اثر شاهد هستیم که ترکیب فستموشنهای سینمای صامت در بستری که بهعمد مخاطب را بهیاد استودیوهای سینمای کلاسیک میاندازند چگونه باعث نزدیکی مخاطب به زمان روایت میشود. از سویی دیگر کارگردان در اثر خود، بدون هیچ رودهدرازی تکنیکی، زمان را دچار نوعی وحدت میکند و بهنوعی حال و گذشته را در طول اثر خود به فراموشی میسپارد؛ گویی ادوارد و مالی در همین زمان سفر خود را از میان مردمان امروزی این کشورها پی میگیرند.