نقد فیلم بالا (up)
“پیت داکتر” دوستداشتنی یکبار دیگه موفق میشه تنها در یکسوم ابتدایی (از آغاز تا بلند شدن خونه و رفتن به آسمون تا قبل از فرود آمدن نزدیک آبشار)، اثری فوقالعاده و بینظیر بسازه که همین حدود ۳۰ دقیقه برای جا افتادن مضمون “بالا” و برازندگیش برای عنوان این اثر کافیه. از معرفی عالی کارل و الی در دوران کودکی، رویای مشترک ماجراجویی و سفر به آبشار بهشت؛ تا امتداد یافتن این خیالها و رویاها به زندگی مشترکشون و انتقالش به خونه رویاییشون و خاطرات مشترکی که باهم در این خونه ساختن (مثل ماجرای قلک و شکستن چندین بارش برای امورات مهم زندگی و …)؛ تا اون خلاصه زندگیِ ۴، ۵ دقیقهای بینظیر، ناب و استادانه که خودش مستقلا یک فیلم کوتاه درجه یک و شاهکاره.
نقد انیمیشن up : تا لحظه بلند شدن خونه پر از خاطره و عشق این زوج در بین اون همه ساختمون بلند و در حال ساخت که آدمها رو محاصره کردن و عبورش از کنار آدمهای گیر افتاده در روزمرگی کسالتبار زندگی مدرن شهری و اون دست تکون دادنها (که نقطه اوج فانتزی و خیال و قرار گرفتنش در مقابلِ زندگی یکنواخت و بیروح دنیای مدرنه)؛ و حتی ورود راسل بامزه و همراهی ناخواستش با کارل و … .
در ادامه فیلم در پرداخت قصه و شخصیتها افت میکنه و با اینکه همچنان قابلقبول و دیدنیه اما از اون شاهکارِ یکسوم ابتدایی فاصله میگیره. مثلا از رسیدنِ ناگهانیش به مقصد که کمی زود بنظر میومد تا نوع ورود و معارفه کوین و داگ که بخاطر نقش محوریشون در پیشبرد قصه، نیاز به پرداخت بهتری داشت.
مثلا کوین متشخص و باهویت ساخته نشد و رابطش با راسل به واسطه شکلات هم کمی سادهانگارانه بود بخصوص وقتی قراره بپذیریم که اون ماجراجوی پیر تمام عمرش رو دنبال پیدا کردن این پرنده بوده و موفق نشده. یا حتی رابطه راسل با داگ هم به اندازه کافی عمیق و خوب پرداخت نشد. با اینکه بازیگوشی و معصومیت و متفاوت بودن داگ نسبت به بقیه سگها در اومده بود، اما تغییر آلفای یک سگ و فرمانبریش از یک صاحب جدید نیاز به جزئیات بیشتری داشت که فیلم براحتی از کنارش رد شد.
بَدمن قصه هم بخاطر حضورش در کودکی کارل و الی، به شخصیت تبدیل میشه و این وجه منفی شخصیتش که با تصور کارل نمیخونه، بخوبی در صحنه دیدار با کارل، تعلیق هم ایجاد میکنه.
اما حضور اینهمه سالش (از بچگی کارل تا پیریش) در این منطقه و پیدا نکردن اون پرنده باورپذیری کمی داشت. ضمنا، حضور کارل در مراسم اهدای جایزه راسل و اون سکانس دونفره شمارش ماشین، با اینکه زیبا بود اما بخاطر عدم پرداخت مناسب و اندازهی خانواده راسل و مشکلاتشون، کمی حس تحمیل شدن به اثر رو منتقل کرد.
یکی از سکانسهای فوقالعاده فیلم، سکانسیه که کارل به هدفش رسیده و خونه رو کنار آبشار مستقر کرده و میره توی خونه سراغ اون کتاب ماجراجوییِ الی و در قسمت مربوط به عکسهای آبشار بهشت، میبینه که الی عکسهایی از برهههای مختلف زندگی مشترکشون رو قرار داده.
کارل که رویای همیشگی و به حسرت بدل شدهی خودش و الی رو حالا بعد از مرگ الی تحققیافته میبینه با دیدن این عکسها مروری میکنه بر زندگی پر از عشق خودشون تا اینکه میرسه به عکس آخر که الی رو در حال تماشای بیرون پنجره نشون میده.
عکسی که الی رو در هالهای از نور و با لبخندی بر لب نشون داده گویی که الی به رضایت و خرسندی کامل از زندگی مشترکشون و حالا از تحقق رویای مشترکشون، رسیده.
تماشای این عکسها و بخصوص عکس آخر، کارل رو به نقطه رضایت و پایان حسرت و غم میرسونه و حالا دیگه تصمیم میگیره که برای نجات راسل و کوین اقدام کنه. این تغییر موضع کارل از خانه بسمت نجات راسل و کوین، برای باورپذیری پرداخت بیشتری رو نیاز داشت که این یکی از کمبودهای دیگه فیلمه.
نکته فوقالعاده جذاب این اثر، حضور مداوم الی در فیلمه که با اینکه حضور فیزیکی بسیار محدودی داره اما انگار در آسمان یا همون “بالا” حضور پررنگی داره و “خانه” هم که به نماد و نشانهای از حضور الی و عشق این زوج بدل شده.
در فیلم UP اثر حضور داره تا لحظهای که کارل دیگه بعد از تماشای اون آلبوم عکس، از قید خونه رها میشه و در نمایی فوقالعاده تماشایی، این خونه پر از خاطره و رویا در میان ابرهای آسمان محو میشه گویی که این عشق مشترک و الی به جاودانگی میرسن و این یک خداحافظی باشکوه و ماندگاره با کارل و ما به زبان تصویر و فرم و به هنرمندانهترین شکل ممکن.
از اینکه نقد انیمیشن UP را دنبال کردید سپاس گذاریم.