فهرست مطالب
مقدمه
وقتی صحبت از بازیهای مستقل یا همون Indie به میان میاد، کمتر کسی هست که اسم بازی اندرتیل (Undertale) رو نشنیده باشه. این بازی که توسط توبی فاکس، یه توسعهدهنده مستقل آمریکایی ساخته شده، تونسته در مدت کوتاهی به یکی از محبوبترین عناوین دنیای گیم تبدیل بشه.
از زمان انتشارش در سال ۲۰۱۵، بازی اندرتیل با داستان عمیق، گیمپلی خلاقانه و موسیقی بینظیرش دل خیلیها رو برده و حتی امروز که سال ۲۰۲۵ رو داریم سپری میکنیم، هنوز هم تازگی خودش رو حفظ کرده.
من بهعنوان یه کارشناس محتوا که پنج سال تو این حوزه کار کردم و عاشق دنیای گیمم، تصمیم گرفتم یه بررسی جامع و تخصصی از این شاهکار بنویسم. تو این مقاله قراره با هم سفری به دنیای زیرزمینی اندرتیل داشته باشیم، از داستان و شخصیتهاش بگیم، گیمپلیش رو زیر ذرهبین بذاریم و ببینیم چرا این بازی انقدر خاصه. پس اگه آمادهاید که با یه بازی متفاوت آشنا بشید، تا آخر این مطلب همراه من باشید!
معرفی بازی اندرتیل
بازی اندرتیل یه عنوان نقشآفرینی (RPG) هست که توش شما کنترل یه بچه رو به دست میگیرید که بهطور اتفاقی توی یه دنیای زیرزمینی پر از هیولاها سقوط میکنه.
این دنیا که به اسم “آندرگراوند” شناخته میشه، با یه سد جادویی از دنیای انسانها جدا شده و شما باید راهتون رو برای برگشتن به سطح زمین پیدا کنید. چیزی که بازی اندرتیل رو از بقیه RPGها متمایز میکنه، اینه که به شما اجازه میده انتخاب کنید با هیولاها بجنگید یا باهاشون دوست بشید.
این بازی اولین بار برای ویندوز و مک در سپتامبر ۲۰۱۵ منتشر شد و بعداً برای پلتفرمهایی مثل پلیاستیشن ۴، نینتندو سوییچ و حتی لینوکس هم اومد. توبی فاکس تقریباً بهتنهایی این بازی رو ساخت، از نوشتن داستان و طراحی شخصیتها گرفته تا آهنگسازی. این موضوع خودش نشون میده که بازی اندرتیل چقدر با عشق و خلاقیت ساخته شده. حالا بیاید بریم سراغ بخشهای اصلی این بررسی و ببینیم چرا این بازی هنوز هم حرف برای گفتن داره.
بخش اول: داستان و جهان بازی اندرتیل
داستان بازی اندرتیل با یه شروع ساده اما پر رمز و راز آغاز میشه. شما بهعنوان یه انسان توی دنیایی میافتید که هیولاها بعد از یه جنگ قدیمی با انسانها به اونجا تبعید شدن.
این زیرزمین پر از شهرها، غارها و مکانهای عجیب و غریبه که هر کدوم یه حس خاص بهتون میدن. از همون لحظه اول که با فلاوی (Flowey)، یه گل شیطانی و مرموز روبهرو میشید، میفهمید که این بازی قراره شما رو غافلگیر کنه.
چیزی که داستان اندرتیل رو خاص میکنه، اینه که هر انتخاب شما روی پایان بازی تأثیر میذاره. سه مسیر اصلی توی بازی وجود داره: مسیر صلحآمیز (Pacifist) که توش هیچکس رو نمیکشید، مسیر خنثی (Neutral) که یه جورایی بینابینه، و مسیر قتلعام (Genocide) که همه رو نابود میکنید.
این انتخابها فقط یه تغییر ساده نیستن؛ بلکه کل حس و حال بازی رو عوض میکنن. مثلاً توی مسیر صلحآمیز، رابطههاتون با شخصیتها عمیقتر میشه و داستان به یه پایان شاد و احساسی میرسه.
اما توی مسیر قتلعام، بازی اندرتیل یه جورایی شما رو مجازات میکنه و حس عذاب وجدان رو بهتون منتقل میکنه. دنیای بازی هم با جزئیاتش، مثل رودخونههای نورانی یا جنگلهای تاریک، حس زنده بودن رو بهتون میده. به نظر من، این عمق داستانی یه شاهکار واقعیه که تو کمتر بازیای میبینید.
بخش دوم: گیمپلی و مکانیکهای خلاقانه
اگه بخوام از گیمپلی بازی اندرتیل بگم، باید بگم که اینجا جاییه که این بازی واقعاً میدرخشه. سیستم مبارزه اندرتیل ترکیبی از RPG کلاسیک و مینیگیمهای بولت هل (Bullet Hell) هست. وقتی با یه هیولا روبهرو میشید، میتونید انتخاب کنید که باهاش بجنگید یا با حرف زدن و کارهای دیگه مثل نوازش کردن یا شوخی کردن، اون رو راضی کنید که دست از مبارزه بکشه.
مثلاً توی مبارزه با یه سگ نگهبان، اگه اون رو نوازش کنید، دیگه بهتون حمله نمیکنه و حتی خوشحال میشه! این سیستم به شما آزادی عمل زیادی میده و باعث میشه هر برخورد توی بازی اندرتیل یه تجربه منحصربهفرد باشه.
یه بخش جالب دیگه، معماهای بازیه که گاهی سادهان و گاهی حسابی مغزتون رو به چالش میکشن. چیزی که من خیلی دوست دارم، اینه که بازی اندرتیل به انتخابهای شما واکنش نشون میده. مثلاً اگه یه هیولا رو بکشید، بعداً توی داستان حس میکنید که یه جای کار میلنگه. این خلاقیت تو طراحی گیمپلی باعث شده که اندرتیل یه حس تازگی داشته باشه، حتی اگه بارها بازیاش کنید.
بخش سوم: موسیقی و جلوههای بصری
یکی از نقاط قوت بزرگ بازی اندرتیل، موسیقی اونه. توبی فاکس خودش آهنگساز بازی بوده و باید بگم کارش حرف نداره. از آهنگ آروم “Home” که حس خونه و آرامش رو بهتون میده، تا آهنگ حماسی “Megalovania” که توی مبارزه با سانس پخش میشه و آدرنالینتون رو بالا میبره، هر ترک موسیقی با حس و حال اون لحظه از بازی جور درمیاد.
این آهنگها انقدر خوبن که حتی خارج از بازی هم طرفدار دارن و خیلیها تو پلیلیستشون ازشون استفاده میکنن. از نظر بصری، بازی اندرتیل خیلی ساده به نظر میاد. گرافیک پیکسلی و دوبعدیه، ولی این سادگی یه جورایی بهش جذابیت میده. رنگها و طراحیها با دقت انتخاب شدن تا حس دنیای زیرزمینی رو منتقل کنن.
مثلاً نور مهتاب توی یه صحنه یا بارون پیکسلی توی یه غار، همه اینا به بازی عمق میدن. به نظرم این ترکیب موسیقی و گرافیک، اندرتیل رو به یه تجربه هنری تبدیل کرده که فراتر از یه بازی معمولیه.
بخش چهارم: شخصیتها و تأثیرات احساسی
شخصیتهای بازی اندرتیل واقعاً قلب این بازین. از توربیل، یه هیولای مهربون که مثل یه مادر از شما مراقبت میکنه، تا پاپیروس، یه اسکلت بامزه که آرزوی نگهبان شدن داره، هر کدوم از این شخصیتها یه جای خاص تو دلتون باز میکنن. سانس هم که دیگه یه افسانهست؛ یه اسکلت تنبل اما باهوش که هم میتونه دوستتون باشه و هم دشمنتون.
چیزی که من رو تحت تأثیر قرار داد، این بود که این شخصیتها انقدر زنده و واقعی به نظر میرسن که انگار واقعاً باهاشون ارتباط برقرار میکنید. بازی اندرتیل با طنز، احساسات و حتی ترسهایی که از انتخابهاتون بهتون میده، حسابی شما رو درگیر میکنه. مثلاً اگه مسیر قتلعام رو برید، سانس یه دیالوگ سنگین بهتون میگه که تا مدتها تو ذهنتون میمونه. این تأثیر احساسی باعث میشه که اندرتیل چیزی بیشتر از یه بازی باشه؛ یه تجربه شخصیه که هر بازیکن به یه شکل باهاش ارتباط برقرار میکنه.
نقد کوتاه بازی اندرتیل
بازی اندرتیل یه اثر بینظیره، ولی بینقص نیست. از نقاط قوتش میشه به داستان عمیق، شخصیتهای بهیادموندنی و موسیقی فوقالعادهاش اشاره کرد. گیمپلی خلاقانهاش هم یه تجربه متفاوت بهتون میده که تو کمتر بازیای پیدا میشه.
اما از نظر من، معماهای بازی گاهی زیادی سادهان و ممکنه برای بعضیها چالش کافی نداشته باشن. گرافیک پیکسلی هم شاید برای کسایی که دنبال جلوههای بصری مدرنن، جذاب نباشه. با این حال، این ضعفها جلوی درخشش بازی رو نمیگیرن و اندرتیل همچنان یه شاهکاره که ارزش تجربه کردن رو داره.
جمعبندی
خب، حالا که تا اینجا با هم درباره بازی اندرتیل حرف زدیم، میتونم بگم این بازی یه تجربه خاص و فراموشنشدنیه. از داستان پراحساسش گرفته تا گیمپلی خلاقانه و موسیقی دلانگیزش، همه چیز دست به دست هم داده تا اندرتیل یه اثر ماندگار بشه. فرقی نمیکنه که عاشق RPG باشید یا فقط دنبال یه بازی متفاوت بگردید، این عنوان قطعاً ارزش وقتتون رو داره.
من بهعنوان یه گیمر و نویسنده، ازتون دعوت میکنم که نظرتون رو درباره اندرتیل تو بخش کامنتها بگید. شما این بازی رو تجربه کردید؟ کدوم شخصیتش رو بیشتر دوست داشتید؟ یا شاید یه سوال درباره بازی دارید که تو ذهنتون مونده؟ بیاید با هم گپ بزنیم و ببینیم این دنیای زیرزمینی چه تأثیری روتون گذاشته!
سوالات متداول درباره بازی اندرتیل
۱. بازی اندرتیل روی چه پلتفرمهایی قابل بازی است؟
اندرتیل برای ویندوز، مک، لینوکس، پلیاستیشن ۴، ویتا، نینتندو سوییچ و ایکسباکس منتشر شده.
۲. آیا بازی اندرتیل چند پایان داره؟
بله، بازی سه مسیر اصلی داره: صلحآمیز، خنثی و قتلعام که هر کدوم پایان متفاوتی دارن.
۳. مدت زمان بازی اندرتیل چقدره؟
بستگی به سبک بازیتون داره، ولی معمولاً بین ۶ تا ۱۲ ساعت طول میکشه.
۴. آیا اندرتیل برای بچهها مناسبه؟
با توجه به بعضی موضوعات سنگین و خشونت انتخابی، بهتره برای بچههای بالای ۱۲ سال باشه.
۵. موسیقی بازی اندرتیل رو کی ساخته؟
توبی فاکس، سازنده بازی، خودش آهنگها رو ساخته.
۶. آیا اندرتیل دنباله داره؟
نه دقیقاً، ولی بازی Deltarune که توسط توبی فاکس ساخته شده، بهنوعی مرتبط با اندرتیله.
۷. چرا اندرتیل انقدر معروفه؟
به خاطر داستان عمیق، گیمپلی خلاقانه و شخصیتهای دوستداشتنیاش.
۸. میشه اندرتیل رو بدون کشتن کسی تموم کرد؟
بله، مسیر صلحآمیز بهتون اجازه میده بدون کشتن هیچ هیولایی بازی رو تموم کنید.
۹. سختترین مبارزه توی اندرتیل کدومه؟
خیلیها میگن مبارزه با سانس توی مسیر قتلعام سختترینه.
۱۰. اندرتیل چه پیامی داره؟
بازی روی انتخاب، بخشش و عواقب کارهاتون تأکید داره و شما رو به فکر فرو میبره.
لیست بازیهای مشابه بازی اندرتیل
- Deltarune – ساخته توبی فاکس با حس و حال مشابه اندرتیل
- EarthBound – یه RPG کلاسیک با طنز و داستان عمیق
- LISA: The Painful – بازیای با انتخابهای سنگین و احساسی
- OneShot – یه RPG با پازلهای خلاقانه و داستان تأثیرگذار
- Celeste – پلتفرمر با داستان احساسی و موسیقی عالی