نام انگلیسی: Caught Stealing
نام فارسی: فیلم مچگیری
محصول: ۲۰۲۵ – ایالات متحده
ژانر: اکشن، کمدی، هیجانانگیزن
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۳ از ۴
مصطفی ملکی
شاید تکرار این مطلب که هر چه از سینما داریم در ایالات متحده خلاصه میشود پربیراه نباشد. هنگامی که یک فیلمساز در دنیای سینمایی خود بهیکباره اثری متفاوت از دنیای سینمایی خود را روی پرده میبرد.
برخی از مخاطبان شروع به دفع آن اثر میکنند و جملاتی تکراری مانند «فلانی هم دیگه تموم شد» یا «میگفتم که سینما از فلان سال به بعد دیگه مرده» و مهملاتی از این دست ورد زبانشان میشوند.
اما حقیقت سینما آنقدر گسترده است که یاوهها در آن همچون کلوخهایی میمانند که با چند قطره آب تبدیل به خاک میشوند. آقای «درن آرنوفسکی» دقیقاً روی نقطهای ایستاده که چنین مخاطبی را در برزخ نگاه میدارد.
بیوگرافی آستین باتلر
دو سال بیشتر از فیلم نهنگ آقای آرنوفسکی نگذشته است و طی این دو سال بسیاری با سینمای او آشتی کرده بودند و انتظار روایتی جدید با همان ضربآهنگ پر از تعلیق دنیای آرنوفسکی را از او داشتند.
بهیکباره با روی پرده رفتن فیلم مچگیری همه متعجب شدند و دائم در ذهن خود این را مرور میکردند که حال دنیای اکشن-ابزورد آرنوفسکی را در دل نیویورک چگونه هضم کنیم.
روایت جدید آقای آرنوفسکی اثری ساده و در عین حال جذاب است که مخاطب را از همان شاتهای ابتدایی درون خود نگاه میدارد. داستان در باب متصدی یک میکده در شهر نیویورک است. روایت در ابتدا همچون یک کمدی-عاشقانه وارد زندگی این جوان میشود.
مردی که برخی او را هنک، برخی دیگر هنری و گاهی هری صدا میکنند. آقای آرنوفسکی از همین تعدد نامها نهایت بهره را میبرد تا کاراکتر را در دنیای تروماها، دنیای عاشقانه و در نهایت دنیای لحظهای مصیبتهای ناگهانی همراهی کند. این مرد جوان دوستدختری با نام «ایوون» دارد که پرستار است و در محلهی چینیها زندگی میکند.
در سکانسهای قابل تأمل، صبورانه و در عین حال برشخورده و منظم ابتدایی بهگونهای با رابطهی عاشقانهی این دو مواجه میشویم که گویی از مدتها پیش همراه آنها بودهایم. خصلت یک شخصیتپردازی خوب همین است که مخاطب در همان ۱۰ دقیقهی ابتدایی بتواند کاراکترها را بهراحتی بپذیرد و زندگیهایشان را در آغوش بگیرد.
آقای آرنوفسکی در طول همین شخصیتپردازی و تعریف دنیای هنک و ایوون و کاراکترهای پیرامون آنهاست که موتیفهایی مانند گربهی همسایهی هنک، پنیکاتکهای هنک از کابوسی که در باب تصادف گذشتهاش میبیند.
صدای مادری که هیچگاه تصویرش را نمیبینیم و در نهایت دیالوگهایی همچون «بعدأ زنگ بزنم؟ – شمارهام رو که داری.» سبب میشوند که داستان آقای آرنوفسکی خیلی قدرتمند و ساختارمند در همان ابتدا شخصیتهای درگیر در داستان را به مخاطب ارائه دهد.
اما داستان آقای آرنوفسکی یک شگفتی دیگر دارد و آن هم این است که از همان ابتدا به مقولهی تصادف و شانس همچون دو اصل مهم در زیست همهی کاراکترها وابسته است.
بهنوعی حضور ناگهانی راس درون قاب، سفر ناگهانیاش به لندن، سپردن کلید آپارتمان و گربه به دست هنک و در نهایت صبحی عادی در زندگی هنک که در بدترین زمان ممکن مشغول باز کردن در آپارتمان راس است سبب میشوند که داستان از آن ضربآهنگ ابتدایی خیلی ناگهانی و تصادفی بهدرون دنیای مملو از ترس.
مت اسمیت: از دکتر هو تا تخت آهنین | داستان زندگی و نقشها
کمدیهای موقعیت، شکنجه، دلهرهی جسمی و در نهایت اکشنی برآمده از زاویهدید هنک وارد شود. خاصیت داستان جدید آقای آرنوفسکی در همین رخدادهای لحظهای است که بدون دستکاری کلیشهای کارگردان روی خطی که باید پیش میرود.
درن آرنوفسکی در فیلم مچگیری قصدی برای شگفتزده کردن مخاطب ندارد. کاراکترهای او در فیلم مچگیری بههمان میزان که نو هستند، کاملاً کلیشهای هم رفتار میکنند. بهنوعی او در اثر اقتباسی خود سعی دارد دنیای «چارلی هیوستون» را از طرق فرمی نو در دل کلیشهها در سینما خلق کند.
بدعت آقای آرنوفسکی در فیلم مچگیری ترکیب موتیفها و مکگافینهایی است که وظیفهاشان نه کاربرد هیچکاکی، بلکه ایجاد تعلیق کلیشه در ذهن مخاطب است.
بهطور مثال چوب بیسبال در فیلم مچگیری باتوجه به گذشته و استعداد هنک در این ورزش تبدیل به همان مکگافینی میشود که تا آخرین تقابل اکشن مخاطب انتظار تعیینکنندگی آن در ضربهی نهایی را دارد. اما آرنوفسکی این چوب را میشکند و زمانی از آن بهره میبرد که مخاطب را وادار به اینهمانی با اصطلاح مچگیری در بیسبال کند.
مشکل اصلی من با فیلم مچگیری درست در همین وابستگی کامل آن به عنوان اثر است که باعث میشود بسیاری از مخاطبان شیرینی این رابطه را درک نکنند؛ بهنوعی این رابطه برای مخاطبی زیبا تصویر میشود که ورزش سخت بیسبال را پیگیری کند. در هر حال این نقص برآمده از جغرافیا و فرهنگ چیزی از زیبایی فیلم مچگیری نمیکاهد.