نام انگلیسی: Huesera: The Bone Woman
نام فارسی: فیلم هوئِسرا:زن استخوانی
محصول: ۲۰۲۳ – مکزیک
ژانر: دلهره، رازآلود، درام
امتیاز: ۳ از ۴ – 〇⬤⬤⬤
عنوان فیلم از یکی از افسانههای فولکلور مکزیک گرفته شده است. در این افسانه زنی که در اسپانیایی او را «هوئسرا» خطاب میکنند و ترجمهی آن «زن استخوانی» میشود، در بیابان استخوان هر موجودی، بهخصوص گرگ، را جمعآوری میکند.
زمانی که او بهاندازهی یک اسکلت کامل استخوانها را جمعآوری کرد، آنقدر آواز میخواند تا از این اسکلت گرگی پدید آید. موجودی که از دل این استخوانها زنده میشود در نهایت فرار میکند و در افق محو میشود. اگر بخواهیم این مراحل را تکبهتک در همگامی با زندگی روزمره معنا کنیم باید گفت که استخوانها را میتوان اجبار و جبر زندگی بر دوش انسان تعبیر کرد.
آواز زن استخوانی را میتوان دمیدهشدن قدرت و آزادی به انسان تفسیر کرد و در نهایت از دل این هویتبخشی به قدرت درونی انسان است که فرار نهایی پدید میآید. زن استخوانی درون هر کدام از انسانها حضور دارد و بنا بر شرایط ممکن است بیدار شود(هر چند در دنیای امروزی برای بسیاری از مردمان این آواز برای همیشه خاموش میماند).
داستان فیلم خانم «میشل گارزا سرورا» در باب زن جوانی با نام «والریا» است که همراه همسر خود،«رائول»، در حال زندگی کردن است. شروع فیلم هوئِسرا:زن استخوانی با حضور والریا در یک معبد پلکانی در میان جنگل آغاز میشود که طی آن والریا برای بچهدار شدن به آنجا رفته است. پس از این افتتاحیه آتش گرفتن زنی که چادری سفید بر سر دارد مقابل چشم مخاطب قرار میگیرد و روایت فیلم هوئِسرا:زن استخوانی وارد مسیر اصلی خود میشود.
والریا و رائول در حال تلاش برای بچهدار شدن هستند و طی سکانسهای ابتدایی این موضوع بهوضوح کل روایت فیلم هوئِسرا:زن استخوانی را در بر گرفته است. اما کارگردان برای بسط دادن روایت سعی دارد خانوادهی والریا را نیز وارد ماجرا کند.
چرا که یکی از محرکهای اصلی برای فروپاشی روانی کاراکتر اصلی در ادامهی داستان را باید از طریق رابطهی والریا و خانواده درک کرد؛ خواهری حسود و تنبل، مادری که دائم همراه خواهر بابت بیتوجه بودن والریا در زمان نوجوانی نسبت به نگهداری از فرزند همسایه او را تمسخر میکنند، و در نهایت پدری که صرفاً نظارهگر است.
در این میان خالهی والریا همان کاراکتری است که هیچگاه اسیر تعهد نشده و هماکنون نیز زندگیاش را در کمال رهایی از سر میگذارند و اتفاقاً اوست که در میان این هجمههای کلامی آغوش خود را برای والریا باز میکند.
خانم سرورا در فیلم هوئِسرا:زن استخوانی سعی دارد والریا را وارد آزمایشی طاقتفرسا کند که طی آن کاراکتر در نهایت به این نتیجه برسد که نه میتواند نسبت به اکتاویا، معشوقهی دوران دانشگاه، پایبند بماند و نه حتی میتواند همسر و مادری مناسب برای رائول و نوزادشان شود.
کارگردان از طریق بیدار کردن هوئسرا والریا را وارد دنیایی کاملاً انتزاعی میکند تا مخاطب از دو سو با درک والریا از ناتوانیاش در پذیرش تعهد مواجه شود. در همین دنیای انتزاعی است که کارگردان از طریق جلوههای صوتی و بصری مخاطب را به درون ژانر دلهره میبرد.
اما در همهی نماها مراقب افراط و تفریط است. خانم سرورا در لابهلای گذر خود به ژانر دلهره مخاطب را با دلهرهی جسمی نیز مواجه میکند تا افسانهی فولکلور مکزیکی را بیشتر و بهتر پرداخت کند.
برای لذت بردن بیشتر از فیلم هوئِسرا:زن استخوانی باید همراه کارگردان تکههای زندگی والریا را گاه در فلشبکها، گاه در رویارویی با خانواده، گاه در تمام تلاش او برای تعهد در زندگی و گاه در فرارهای لحظهای کنار هم قرار داد تا بتوان این کالبد رنجور را درک کرد. زن در فیلم هوئِسرا:زن استخوانی در آزمون و خطایی قرار میگیرد تا به ناتوانی خود در پذیرش نقشهای مختلف اعم از معشوقه، همسر و مادر برسد و نه رستگاری.



