فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند
بچه ها در مرز مشغول مردن هستند: نقد فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند
ای کاش همه کسانی که درباره جنگ عراق نظری دارند ” فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند ” را ببینند. این به معنای همه افراد در کاخ سفید و کنگره ، و نویسندگان روزنامه ، کارشناسان تلویزیونی ، و گویندگان رادیو و شما – به ویژه شما است ، زیرا شما این را می خوانید و آنها نمی خوانند.
شما تصور می کنید فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند حمله لیبرالی به سیاست های جورج دبلیو بوش است. اصلا. این اقدام درست قبل از شروع حمله آمریکا اتفاق می افتد و شخصیت های آن منتظر حمله و سقوط صدام حسین هستند. همچنین بعداً فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند به این طریقه یا نظری درباره جنگ خیانت نمی کند. این در مورد زندگی واقعی پناهندگان است ، که فاقد تجمل نظرات هستند زیرا آنها درگیر زنده ماندن در جهانی هستند که جایی برای آنها ندارد.
فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند در یک اردوگاه پناهجویان کرد در جایی در مرز بین ترکیه و عراق اتفاق می افتد. این بدان معناست که از نظر تئوری ، در “کردستان” اتفاق می افتد ، سرزمینی که در ذهن کردها وجود دارد ، حتی اگر هر دولت دیگری در این منطقه اصرار دارد که کردها بدون تابعیت هستند.
شخصیت های فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند کودک و نوجوان هستند که همه یتیم هستند. بزرگسالانی در اردوگاه هستند ، اما بچه ها زندگی خود را اداره می کنند – به ویژه یک فروشنده چرخدار روشن به نام ماهواره (سوران ابراهیم) ، که باندهای کاری کودکان دیگر را سازمان می دهد.
نقد فیلم چه کسی لیبرتی والانس را کشت
کار آنها چیست؟ آنها مین های زمینی را خلع سلاح می کنند ، بنابراین می توان آنها را دوباره به فروشندگان اسلحه در شهر نزدیک فروخت. مین های زمینی “آمریکایی” نامیده می شوند ، اما این بازتاب ارزش آنها است و انتقادی از ایالات متحده نیست.
آنها توسط صدام حسین ، در یكی از درگیری های او با كردها و تركان ، در این منطقه كاشته شد. در اوایل فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند ، شخصیتی به نام هاینکوف (هیرش فیصل) را می بینیم که همه او را با نام پسر بدون اسلحه می شناسند که با برداشتن سوزن با لب های خود مین را به آرامی خلع سلاح می کند.
ماهواره توجه ویژه ای به دختری به نام آگرین (آواز لطیف) دارد که خواهر هاینکوف است. آنها یک برادر کوچک به نام ریسا دارند که او را با دستان دور گردن برادر بدون بازوی خود می برند.
ما فکر می کنیم که او برادر آنها است ، یعنی تا زمانی که متوجه شویم او فرزند آگرین است ، پس از آن که توسط سربازان عراقی مورد تجاوز قرار گرفت در حالی که هنوز تقریباً خود کودک بود ، به دنیا آمد. پسر بی باز عاشق Risa است. خواهرش از او متنفر است ، به خاطر خاطراتش.
آیا این دنیا در ذهن شما شکل می گیرد؟ پناهندگان در چادرها و کلبه ها زندگی می کنند. آنها با شستشو پول جمع می کنند. ماهواره باهوش ترین فرد در اردوگاه است ، با اعلان ، جلسات فراخوانی ، تعیین کار و سفر تشریفاتی با دوچرخه ای که با روبان و مدالیون های براق تزئین شده است.
او همیشه بالای سرش صحبت می کند ، فریاد می کشد ، به شدت احساس می کند: او خیلی شلوغ است که نمی تواند در مورد بدبختی زندگی اش تأمل کند.
این روستا برای دریافت اطلاعات در مورد حمله آمریكا ناامید است. صحنه ای از کمدی انسانی وجود دارد که در آن هر خانوار عضوی را در یک تپه با آنتن موقت تلویزیون دارد. کسانی که در زیر هستند فریاد می زنند: “به سمت چپ! کمی به راست!” اما هیچ سیگنالی دریافت نمی شود. ماهواره اعلام می کند که او برای تهیه یک بشقاب ماهواره به شهر می رود و مبادله می کند.
وقتی او با یکی برمی گردد احساساتی ایجاد می شود. وقتی او سعی می کند سیگنالی را وارد کند بزرگترها دور هم جمع می شوند. کانال های موسیقی ویدیو سکسی ممنوع است ، اما بزرگان صبورانه منتظر می مانند تا ماهواره گناهان را طی کند تا وقتی که CNN را پیدا کند ، و آنها می توانند کلمات انگلیسی را که می فهمند گوش دهند. آنها از صدام متنفر هستند و مشتاقانه در انتظار آمریکایی ها هستند.
اما آمریکایی ها برای آنها چه خواهند کرد؟ وضعیت اسف بار مردم کرد این است که به نظر می رسد هیچ کس نمی خواهد کار زیادی برای آنها انجام دهد.
حتی اگر یک کرد به تازگی به مقام عالی در عراق انتخاب شده است ، ما احساس می کنیم که وی یک کاندیدای سازش بوده است – دقیقاً به دلیل ناتوانی مردمش انتخاب شده است. کردها سالها علیه ترکیه ، عراق و دیگر ملتهای منطقه برای تعیین مرزهای سرزمینی که کشورهای دیگر از تصدیق آن خودداری می کنند ، مبارزه کرده اند.
هر از گاهی اهداف کردها با اهداف دیگران گام برمی دارد. وقتی آنها با صدام می جنگیدند ، اولین دولت بوش از آنها حمایت کرد. وقتی آنها با ترکیه ، متحد ما می جنگیدند ، ما با آنها مخالفت کردیم.
مجله نیویورک تایمز اخیراً داستانی راجع به ابراهیم پارلاک ، که به مدت 10 سال با آرامش یک رستوران کردی را در هاربرت ، میشیچ اداره می کرد ، ارائه داد اما در سال 2004 توسط دولت فدرال دستگیر شد ، که امیدوار است او را به دلیل فعالیت های ملی گرایانه کرد تبعید کند. در یک مرحله تصویب کردیم از آنجا که من از پرونده ابراهیم حمایت می کنم ، می توانم عناوینی را در سایتهای راست مانند “راجر ابرت به انگشت نگذاشت تا تروریسم” بخوانم.
امیدوارم دبی شلوسل ، نویسنده آن ستون ، ” فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند ” را ببیند. فیلم با سیاست او یا سیاست من موافق نیست. این به سادگی چهره هایی را برای افرادی فراهم می کند که فکر می کنیم انتزاع هستند. نویسندگی و کارگردانی آن را بهمن قبادی بر عهده داشت که “زمانی برای اسبهای مست” (2000) نیز درباره کردهایی بود که برای زنده ماندن بین خطوط تلاش می کردند. ماهواره سیاست ندارد. نه پسر بدون اسلحه ، نه خواهرش یا فرزندش که از تجاوز متولد شده است. آنها در خارج از تاریخ گیر افتاده اند.
هفته گذشته من در یک میزگرد در دانشگاه کلرادو بودم که در آن یکی از مخاطبان فیلم ها را به دلیل کاهش عظیم هولوکاست به داستان های کوچکتر انتقاد کرد. اما راهی برای بیان یک داستان به اندازه کافی بزرگ وجود ندارد که بتواند همه قربانیان هولوکاست ، یا تمام زندگی هایی را که برای خیر و بیماری در خاور میانه آسیب دیده است ، در بر گیرد. ذهن ما نمی تواند این همه داستان را پردازش کند.
آنچه ما می توانیم درک کنیم پسر بدون اسلحه است که با خلع سلاح مین های زمینی مانند منفجر کننده بازوهای خود امرار معاش می کند. و ماهواره ، که به مرد در شهر می گوید با او 15 رادیو و مقداری پول نقد با یک ظرف ماهواره عوض خواهد کرد. ماهواره 15 رادیو از کجا آورده است؟ چرا؟ به چند رادیو احتیاج دارید؟
نقد فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند به قلم راجر ایبرت