نام انگلیسی: Homunculus
نام فارسی: فیلم هومونکولوس
محصول: ۲۰۲۱
امتیاز: ۲ از ۴ – 〇〇⬤⬤
مصطفی ملکی
نام «تاکاشی شیمیزو» برای تمامی دنبالکنندگان ژانر دلهره بسیار آشناست. فرنچایز «کینه»ی او تقریباً در لیست ده فیلم اول هر علاقهمند به ژانر دلهره است. هرچند او با ادامه دادن این مجموعه بهمرور از آن دهشتناکی آمیخته با اثر کاست اما چند اثر اول هنوز هم در ذهن بسیاری مرور میشوند. حال او با همکاری نتفلیکس دنیای خود را کمی بهسوی آثار روانشناسی برده است و قصد دارد با انتزاعی ذهنی که برخاسته از بیولوژی مغز انسان است به درون این داستان برود.
در قشر مغز انسان دو آدمک وجود دارد! این آدمکهای عجیبوغریب «هومونکولوس» نام دارند و نمودی از بازنمایی حســی و حرکتی بدن انســان در مغز هستند. هومونکولوس از یک واژهی لاتین با نام انســان کوچک (آدمک) گرفته شــده است.
هومونکولوسها در واقع نوعی نقشــهی حسی و حرکتی در مغزمان هستند. هومونکولوس نشان میدهد که اگــر اعضــای بــدن ما به انــدازهای که حسشــان میکنیم یا آنها را به حرکت وادار میکنیم رشــد میکردند چه شــکلی میشــدیم. در واقــع هومونکولوس مینیاتوری از بدن ما اســت که درون مغزمان قرار دارد؛ مینیاتوری که درک ما را از بدن خودمان نشان میدهد.
«آن چان» بیخانمانیست که خود انتخاب کرده این باشد. یک شب شخصیتی با نام «ایتو» که انترن پزشکی است مقابل او ظاهر میشود و او را دعوت میکند تا بهعنوان مدل آزمایشیاش قرار گیرد. این آزمایش سوراخ کردن لوب پیشانی است که باعث تحریک هومونکولوس مغز میشود. همانطور که در بالا اشاره شد حال میدانید که کارکرد هومونکلوس چیست.
شیمیزو در فیلم هومونکولوس سعی دارد با تلفیق دنیای دهشتناکی که دیگر در خلق آن دچار جهانبینی خاص خودش شده است و روانشناسی و فیزیولوژی ترومای بعد از یک حادثهی دلخراش را تصویر کند. مارتین اسکورسیزی نیز در فیلم «جزیرهی شاتر» درونمایهی اثر را روی همین تروما گذاشته بود و سعی داشت مقاومت ذهن در برابر یک آسیب شدید روحی را نشان دهد.
ذهن در این موارد تمام سعی خود را میکند تا دنیایی دیگر برای فرد آسیبدیده بسازد و بهنوعی او را در توهمی خودخواسته فرو برد. فرد در این دنیا دچار فراموشی میشود اما ذهن همچنان آن حادثهی دلخراش را در جایی مخفی کرده است.
آن چن نیز دچار چنین ترومایی است. اما شیمیزو کاراکتر خود را در یک فراموشی قرار داده که بر اساس آن این کاراکتر فقط همان لحظه و همان خاطرات خاص را از ذهن برده است. اینکه شیمیزو سعی دارد چنین چیزی را به ما القا کند کمی غیر قابل باور است و ما بهعنوان مخاطب باز هم به او فرصت میدهیم تا روایت خود را پیش ببرد.
اما در نهایت میبینیم که این شیمیزو همان کارگردان بیپروای ژاپنی نیست. او در نیمهی دوم فیلم هومونکولوس اثر را بهسوی یک ملودرام عاشقانه سوق میدهد و به ما میفهماند که ساختار کلی فیلم همین است و بس.
اما این را از نظر دور نداشته باشیم که تقاطع این کاراکتر با کاراکترهای دیگر در فیلم هومونکولوس آن خود پنهان هر کدام از ما را نشان میدهد. شاید بهترین سکانس فیلم سرگردانی آن چن در میان خیابان باشد که مردمان را با نمادهایی که این چهرهی ظاهری را پوشاندهاند مینگرد.
اینجاست که ای کاش روی زبان میآید و از شیمیزو خواهش میکنیم به سویی دیگر نرود و خود را در همین سرگشتگی آن چن رها کند. اما اینگونه نمیشود و شیمیزو ما را به سویی دیگر پرتاب میکند.
بد نیست در پایان و به بهانهی فیلم هومونکولوس این را مرور کنیم که هر کدام از ما روی تلی از آن نیمهخودآگاه قرار داریم که بارقهای از آن روی روتین زندگی ما تأثیر میگذارد و بهنوعی این «من» ما از همان تل ساخته شده است و شاید شخصی چون آن چن ما را غرق شده در آن تماشا کند؛ شاید همچون ماهی طلایی کوچکی که مابین عشق یک پدر و فرزند قرار داشته است، شاید در چهرهی بیرخی که خود را در فقدان عزیزی بیچهره کرده است.