فیلم حس ششم محصول سال 1999 نایت شیامالان یکی از آن فیلم هایی است که هرگز فراموش نمی شود. بروس ویلیس و هالی جوئل اوسمنت بازیگران این فیلم هستند. فیلم حس ششم داستان یک روانشناس کودک را روایت می کند که سعی می کند وضعیت کودکی را که مردم آن را “عجیب” توصیف می کنند، بهبود بخشد. دکتر. مالکوم کرو روانپزشکی است که شهردار به او احترام می گذارد و در ابتدای فیلم توسط یکی از بیمارانش تیراندازی می شود. سپس سعی می کند به پسری به نام کول سیرز که ارواح را می بیند کمک کند.
فصل ششم نامزد شش جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم سال و بهترین کارگردانی سال شد. همچنین یکی از 250 فیلم برتر در وب سایت IMDb است. فیلم حس ششم با بودجه 40 میلیون دلاری ساخته شده و بالغ بر 672 میلیون دلار فروش داشته است.
فیلم حس ششم با گفتن همسر مالکوم شروع می شود: “هوا داره سرد میشه”. جشن کوچک و گرم مالکوم و همسرش برای دریافت لوح تقدیر به زودی با حضور وینسنت وحشت زده قطع می شود. پس از صحنه تیراندازی، به پاییز آینده، در فیلادلفیا می رویم. کول 9 ساله در اولین حضور خود در این فیلم با قدم های سریع مردی هراسان از خانه خارج می شود. مالکوم (که خیلی دیر متوجه می شود که عامل وحشت کول یعنی ارواح است) او را تعقیب می کند. همه این صحنه ها تا پایان فیلم با ریتمی آرام اما جالب جلو می روند.
بیشتر بخوانید:
نقد فیلم خارجی حیوانات شبگرد
کول در خانه با مادرش زندگی می کند، مادرش دائما با این واقعیت که او یک فرزند با استعداد دارد مبارزه می کند. شیامالان به جای استفاده از جلوههای ویژه سینمایی پرهزینه و پر زرق و برق، از ترفندهای سادهای برای ظاهر شدن او در صحنههایی مانند باز کردن درب کشوی آشپزخانه یا نور آبی در عکس کول استفاده کرد که قدرت ذهنی فوقالعادهای را نشان میدهد. کول پباشو برای ورود به مدرسه می ایستد زیرا هیچ کس واقعاً از قدم زدن در یک کشتارگاه بزرگ پر از افراد مرده لذت نمی برد.
در عکس زیبای بالا کول را می بینیم که از بین برگ های ریخته شده در خیابان به سمت مدرسه دیوار قرمزش می رود و البته پرچم آمریکا را بالای سر کول می بینیم. کول نه تنها با دانش آموزان مدرسه، بلکه با معلمان، کلاس ها و حتی خود مدرسه نیز رابطه خوبی ندارد.
در یک کلاس تاریخ، معلم در مورد فیلادلفیا، پایتخت سابق ایالات متحده (جایی که شیامالان در آن بزرگ شد) صحبت می کند و تصاویر روسای جمهور سابق ایالات متحده روی تابلو ظاهر می شود. فیلادلفیا یکی از قدیمی ترین شهرهای کشور است. نسل های زیادی در اینجا زندگی کردند و مردند. تقریباً هر مکان در این شهر داستان و تاریخ خاص خود را دارد. همچنین این مدرسه و زمینی که در آن بنا شده است.
اما کول بیشتر در مورد تاریخ مدرسه خود می داند: “از آن برای حلق آویز کردن استفاده می شود … آنها مردم را در حالی که گریه می کردند و بستگان خود را می بوسیدند به اینجا می کشیدند. مردم به آنها نگاه می کردند ، به آنها نگاه می کردند. تف کردند …” معلم برای همه اینها به آنها نگاه کرد. پاسخ می دهد: “هر کس این را گفت، من فقط می خواستم شما را بترسانم!”
کول در طی گفتگو با مالکوم از او می خواهد که دیگر نترسد. شیامالان فقط در طول فیلم حس ششم اطلاعات زیادی به ما می دهد، بنابراین در پایان از تکمیل آن اطلاعات و اطلاع از مرگ مالکوم متعجب می شویم.
این افشای همه اطلاعات بی تفاوتی دلپذیری را در فیلم ایجاد می کند و همچنین تنهایی عمیق کول را به عنوان تنها فردی که کول امیدوار به کمکش است نشان می دهد و شاهد موفقیت او در کمک به کول هستیم.او از آب بی مصرف و مرده بیرون می آید. کول هر بار که در خیابان با این مشاور آموزش دیده و زیبا راه می رفت یا با او صحبت می کرد، کنار خودش راه می رفت یا با خودش صحبت می کرد.
فیلم حس ششم به خصوص در نیمه اول بسیار غنی است. به نظر می رسد هر صحنه در جای خود قرار دارد و ما هیچ صحنه اضافی یا خسته کننده ای را نمی بینیم. یکی از تکان دهنده ترین صحنه ها صحنه جشن تولد است: بالون سواری کول را از پله ها بالا می برد، جایی که یکی از ارواح از داخل اتاق قسم می خورد “این نبود که اسب اربابش را برده بود!” وقتی تامی و دیک می رسند، کول آهی می کشد و با صدای ترسناکی کریسمس را به دیک تبریک می گوید. اجرای Holly Joel Ciment شگفت انگیز است.
ریتم پر تنش فیلم حس ششم در نیمه دوم کمی کند می شود، اما همچنان شیامالان تماشاگر را قوی نگه می دارد. پس از اینکه مالکوم تصمیم گرفت از کول جدا شود، طبیعتاً وینسنت را به یاد آورد زیرا از تکرار اتفاقات قبلی می ترسید. او نوار ضبط شده وینسنت را مرور می کند و صدایی شبح مانند را روی نوار می شنود. به جای اینکه از شنوندگان بپرسید: “چگونه صدای یک روح را روی یک ضبط صوت ضبط می کنید؟” جواب آمد در سورپرایز نهایی فیلم، به طور خودکار داده می شود: مالکوم، ضبط صوت و نوار همه بخشی از دنیای فانتوم هستند! “
نقد انیمیشن Minions | مینیون ها
به سخنان مرده گوش کن.» این تنها راه حلی است که مالکوم پیدا می کند و روز بعد، کول و مالکوم به مراسم خاکسپاری می روند تا درخواست دختر مرده را برآورده کنند. جالب اینجاست که در همان مسیر، در حالی که کول به تماشای مناظر اطراف می پردازد، تصاویر مقبره ها و ساختمان قرمز دیگری را می بیند.
فیلم حس ششم از آن دسته فیلم هایی است که بینندگان پس از تماشای آن تمایل بیشتری به تماشای آن دارند و به آن توجه بیشتری می کنند و جزئیات فیلمنامه شیامالان آنقدر درخشان است که ارزش دیدن دوباره را دارد. دیالوگ های فیلم یکی از نقاط قوت آن محسوب می شود که در مواردی بسیار تاثیرگذار و گیرا هستند.
اما آیا هدف فیلم فقط دو ساعت نشستن روی صندلی و غرق شدن در موسیقی زیبا و هیجان انگیز و صحنه های تکان دهنده ای است که حاصل بازی «بروس ویلیس» و «هیلی جوئل اسمیت» با ترس است؟ و ترس؟ لذت بردن از چه چیزی برای ما در کودکی دردناک بود؟
یکی از منتقدان می گوید: «وقتی برای اولین بار فیلم حس ششم را دیدم، نمی دانستم چه انتظاری داشته باشم. فکر میکردم بعد از یک روز سخت دیدن یک فیلم ترسناک خوب ضرری ندارد (از آنجایی که خیلی در مورد آن شنیدهام). اما خیلی زود پس از شروع فیلم متوجه شدم که هدف این فیلم بیشتر از ترساندن تماشاگران و سرگرم کردن آنها برای مدتی است.
اگرچه فیلم حس ششم در این زمینه منتشر نشده است، اما به نوعی سعی می کند توجه بیننده را به این نکته جلب کند که چگونه با ترس هایی که در زندگی با آن مواجه هستیم، برخورد کنیم. کارگردان نوآ شیامالان می گوید: «حس ششم» بر اساس ترس از افراد واقعی، کودکان واقعی و بزرگسالان واقعی ساخته شده است.
ترس از گم شدن، ترس از ناشناخته ها، ترس از نداشتن توانایی و قدرت کمک به رویارویی با آنچه در پشت پرده است و در نهایت ترس از ندانستن احساسات درونی و حقیقت. واضح است که تمرکز اصلی کارگردان برقراری ارتباط است. ما تنها راه فرار مالکوم از ترسی که کول با آن روبه رو است، برقراری ارتباط با ارواح سر راه پسر است.
ام نایت شیامالان از صحنه های نمادین زیادی در فیلم حس ششم استفاده کرده است که باید از دریچه این هنرمند دید. یکی از این صحنه های نمادین استفاده از در و پنجره است. او معتقد است که ارتباط نادرست مانند در و پنجره ای عمل می کند که ما را از ارتباط محبت آمیز و صمیمی که می خواهیم جدا می کند. داستان این فیلم به نوعی در زندگی همه ما جریان دارد. چه دوباره این فیلم را تماشا کنید یا برای اولین بار، از خود بپرسید چه چیزهایی در زندگی من باعث ترس و اضطراب شده است. و آیا امیدی دارم؟
در یکی از صحنه های فیلم حس ششم ، کول (قهرمان فیلم) را می بینیم که به دنبال مکانی امن برای از بین بردن ارواح مرده است و متوجه می شود که تنها در یک کلیسا می تواند احساس امنیت کند. کارگردان فیلم هم ناخواسته درس دیگری به ما می دهد. ما نمی توانیم به تنهایی با ترس های خود وارد جنگ شویم. ما به یک دوست نیاز داریم، کسی که به ما ایمان داشته باشد و آماده باشد تا آخرین لحظه در کنار ما بایستد.
بازیگران فیلم فیلم حس ششم :
بروس ویلیس: در نقش دکتر. مالکوم کرو، روانشناس کودک اولین نقش متفاوت دوران حرفه ای خود را در این فیلم بر عهده گرفت. در این فیلم او برخلاف دیگر فیلم هایش قابل احترام، از خود راضی، حساس، تنها، آرام و دوست داشتنی است.بازی بروس ویلیس در فیلمهای اکشنی چون «زندگی سخت»، «عنصر پنجم» و «آرماگدون» همواره مهارتهای خود را در ایفای نقشهای دراماتیک مانند نقاب پذیرفته است.
هیلی جوئل اوسمنت شخصیت کول سیرز، پسری که ارواح را می بیند و می شنود، با ارائه ای منحصر به فرد به تصویر می کشد. سایمون با نگاه و عمل موفق می شود رویاها، ترس ها و تردیدهای ذهنی را به شکلی عمیقا باورپذیر به مخاطب منتقل کند و در واقع بار اصلی فیلم بر دوش این بازیگر 10 ساله است. او به عنوان بهترین بازیگر جوان انتخاب شد و همه از جمله معروف او می دانند: “من مردگان را می بینم”.
تونی کولت: به عنوان لین سیرز، مادر کول، عملکردی قابل باور و روانی ارائه می دهد. مادری هست که چندین شغل دارد و به تنهایی زندگی خود و پسرش را اداره می کند. او پسرش را با تمام وجود دوست دارد و از اینکه نمی تواند او را درک کند رنج می برد.
اولیویا ویلیامز: در نقش آنا کرو، همسر دکتر. مالکوم قبل از حادثه تیراندازی، آنا و ملک به شدت عاشق یکدیگر بودند، چند ماه پس از این حادثه دلخراش، آنها از یکدیگر دور شدند و رابطه آنها سرد شد. ملک از این موضوع بسیار ناراحت است و می خواهد روابط دوستانه را با همسرش بازگرداند، اما نمی داند چگونه.