نام انگلیسی: Oldboy
نام فارسی: فیلم پیرپسر
محصول: ۲۰۰۳ – کرهی جنوبی
ژانر: هیجانانگیز، اکشن
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۴ از ۴
مصطفی ملکی
فرزند دوم از سهگانهی انتقام آقای «پارک چان ووک» فیلم پیرپسر دنیای جدا نسبت به دو گانهی دیگر دارد. در فیلم پیرپسر با داستانی مواجه هستیم که آقای پارک از طریق آن ابتدا رئالیسم اجتماعی را به درون قاب تلویزیون اتاق اسارت کاراکتر «دائه-سو» میبرد و سپس دالانی را باز میکند که در آن ضربآهنگ بالا در تلفیق با «زمستان» «ویوالدی» و منتخبی گزینششده از دنیای موسیقی به درون ترکیبی از اکشن و انتزاع میبرد.
داستان فیلم پیرپسر از لحظهای در سال ۲۰۰۳ آغاز میشود که کاراکتر دائه-سو در بالای یک برج رو به شخصیتی که در حال خودکشی است داستان زندگی خود را بیان میکند. پس از این افتتاحیه به سال ۱۹۸۸ میرویم؛ لحظهای که دائه-سو بهسبب مصرف زیاد مشروبات الکلی به زنی متأهل تعرض کرده است.
این شب تولد دختربچهی او، یون-هه، است و آخرین مکالمهی این مرد و فرزندش در باجهی تلفنی شکل میگیرد که بیرون از آن برای همیشه با دنیای بیرونی که میشناخت بدرود میگوید.
درست در طی همین اسارت ۱۵ ساله است که آقای پارک با همان ظرافتی که در برشها و مچکات دارد مخاطب را سالبهسال در معرض تغییر شخصیتی کاراکتر دائه-سو قرار میدهد؛ مردی که طی این ۱۵ سال هیچ همدمی جز زنی که او را هیپنوتیزم میکند ندارد و دائم در حال پیدا کردن ردی در ذهن خود است که بتواند شخص انتقامجو را بیابد. بهنوعی در طی این ۱۵ سال گویی آمادهی انتقامی میشود که القایی در ذهن اوست.
فیلم پیرپسر با ضربآهنگی بالا مخاطب را در معرض این ۱۵ سال قرار میدهد و سپس دائه-سو را همچون کاراکتر اصلی یک بازی کامپیوتری بار دیگر به درون شهر میفرستد. داستان آقای پارک از همین لحظه کمکم مخاطب و دائه-سو را که همعرض با یکدیگر به این نقطه رسیدهاند در معرض نادانستههای بسیاری قرار میدهد. این تکنیک روایی به خودیخود رازآلودگی را به نهایت میرساند.
زیبایی روایت آقای پارک نه در فشرده کردن رخدادها و هیجان ذاتی اثرش است، بلکه درون مجهولات پیچیدهی ذهن دائه-سو و مخاطب جوانه میزند. آقای پارک در اثر قبلی هم نشان داد که هیچ مسیر مستقیمی در حس انتقام کاراکترهایاش وجود ندارد و در عوض این انتقام همچون محرکی کور همهی آنها را به جنون میرساند.
شاید هر زمانی که از «پیرپسر» سخن میگوییم ناخودآگاه سه سکانس هر مخاطبی را در برمیگیرد؛ دو سکانس در باب انتزاع ذهنی میدو از مورچهها و حضور مورچه در واگن مترو است.
در این بازنمایی انتزاع ذهنی میدو گویی آقای پارک هم سعی دارد کاراکتر اصلی را درگیر انتزاع مشترک خود طی ۱۵ سال اسارت کند و هم تلاش میکند نشانههایی را در اختیار مخاطب قرار دهد تا بتواند خطوط مختلف روایت را به یکدیگر وصل کند. مورچههای بیرونآمده از زیر پوست دائه-سو گویی همان محرک لازم برای انتقام کوری است که باید او را آمادهی نبرد نهایی کند.
اما در انتزاع میدو با انزوایی در دنیایی خیالی و سوررئال مواجه هستیم که میدو خود منزویاش را در کالبد مورچهای بزرگ شاهد است. اما سکانس سوم تقابل دائه-سو در راهروی یک ساختمان با نوچههای فردی است که او را اسیر کرده بود. در این تقابل آقای پارک یکی از مقطعهای هندسی را در محیط برمیدارد تا مخاطب حس کند روی صندلیهای سالن تئاتر در حال پرفورمنسی خشن است.
او در این فیلم پیرپسر سکانس حتی برای لحظهای اسیر وسوسهی سکانسهای اکشن کلیشه در دنیای رزمیهای هنگکنگی نمیشود و در عوض این سکانس را تبدیل به صحنهی کارزار نفسزدنها میکند.
اما فیلم پیرپسر آقای پارک روی دیگری نیز دارد. او در درستترین نقطهی ممکن و بدون حتی لحظهای پیچش روایی مخاطب را در برابر «وو-جین» خندان میکند. وو-جین از همان ابتدا نیز قرار نیست تبدیل به چهرهی رازآلود داستان شود. در عوض او سمبل انتحار انتقام است.
فیلم پیرپسر آقای پارک آنقدر فشرده و مملو از رخدادهاست که گویی فلشبکهای مربوط به سال ۱۹۷۹ داستان دیگریست؛ داستانی که ناخواسته مخاطب را وارد دنیای اساطیر یونانی میکند؛ از آنتیگونه و آفرودیت.
هنرمندی آقای پارک آنجایی خود را بروز میدهد که شخصیت ادیپ شهریار در دو کاراکتر جین-وو و ادیپ حلول پیدا میکند؛ از یکسو با ادیپی مواجه هستیم که آنتیگونهی خود را سالها پیش از دست داده و خود در قامت خدایگانی یونانی از دائه-سو ادیپی جدیی خلق میکند تا در ادامهی مثال «شن و سنگ» بهجای چشم از زبان خود بگذرد.
زیبایی فیلم پیرپسر آقای پارک در این است که تراژدی یونانی را پایان نمیدهد و در عوض از درون آن چرخهی تراژدی را برای همیشه خلق میکند؛ آن هم از طریق کاراکتر زنی که همچون الههی عشق دائه-سوی هیولا را در آنسوی پنجره فرسوده کند.