فیلم همه ی آنچه نور میپنداریم : سینمای مستقل هند، هر چند روی خطی باریک، اما در حال نفسکشیدن است. شاید اگر آن بهایی که به سینمای شترگاوپلنگی بالیوود و چهار بخش دیگر سینمای تجاری این کشور پرجمعیت داده میشد به سینمای مستقل این کشور میدادند، جامعهی جهانی بهخوبی میتوانست با عریانی این جامعه مواجه شود.
نام انگلیسی: All We Imagine as Light
نام فارسی: فیلم همه ی آنچه نور میپنداریم
محصول: ۲۰۲۴ – هند
ژانر: درام
ردهی سنی: ۱۵+
امتیاز: ۳.۵ از ۴
مصطفی ملکی
طی چند سال اخیر با نمونههای مختلفی از آزمونوخطاهای فیلمسازان جوان در گوشهوکنار هند مواجه بودیم و در هر کدام از آنها بخشی از دغدغههای مردمان این کشور بازنمایی میشد. آنچه حقیقت است نشئگی مخاطب هندی در برابر سینمای تجاریای است که خود این سینما درون حبابی جدای از سینمای تجاری جهان قرار گرفته است.
حال خانم «پایال کاپادی» در اولین تجربهی سینمایی خود سعی دارد مخاطب را به درون زندگی سه زن از سه نسل مختلف در میان جمعیت انبوه بمبئی ببرد؛ «پرابها» و «آنون» هر دو از یک منطقهی روستایی به این شهر آمدهاند و پرستار بیمارستانی در بمبئی شدهاند. زن سوم نیز «پارواتی» نام دارد که آشپز همان بیمارستان است. روایت از متروی شلوغ بمبئی و همهمهی مردمان این شهر آغاز میشود و در این میان دیالوگهایی را از افرادی که نمیبینیم در باب اینکه چرا به این شهر مهاجرت کردهاند میشنویم. از دل این جمعیت و لولیدن آنها در هم کمکم وارد زندگی پرابها میشویم که گویی قرار است این سه خط روایی را در کنار خود نگاه دارد.
او بهلحاظ سنی هم میان پارواتی و آنو قرار دارد. آنو برای او همچون خواهر کوچکتری است که در خانهاش سکنی گزیده و سعی دارد مراقب او باشد. از سوی دیگر آنو همچون هر دختر جوانی زندگی شخصی دیگری در کنار کار بیمارستان دارد و با پسری با نام «شیازن» در ارتباط است. پارواتی نیز در بیغولهای زیست میکند که سند ندارد و یک گروه برجساز در حال بیرون کردن او و دیگران از آلونکهایاشان هستند. خود کاراکتر پاربها نیز بازماندهی ازدواجی کور و سنتی است. تنها حضور همسر در زندگی او همان گردنبند و حلقه است. همسر او یکی از آن هزاران مهاجر هندی است که برای کار به اروپا – آلمان – رفته و دیگر بازنگشته است.
خانم کاپادی در فیلم همه ی آنچه نور میپنداریم خود سعی دارد از دل رئالیسم عریان و رنگپریدهی جامعهی هندوستانی در باب زن بگوید. پرابها درگیر و متعهد گذشتهای است که بر او تحمیل شده. آنو از آیندهای در حال فرار است که پاربها آن را زیسته است. پارواتی در حال ترسیم آیندهای است که گذشته و آیندهی پاربها و آنو را همچون تجربهای زیسته توشهی راه خود کرده است. این سه زندگی از طریق دوربین خانم کاپادی در یکدیگر میپیچند و ماجراجویی نرم و عاشقانهای از جنس استقلال را ترسیم میکنند. پرابها و آنو مستقل نیستند، بلکه در تکتک لحظاتی که زیست میکنند گویی چشمی پنهان در حال نگریستن به آنهاست.
اما خانم کاپادی برای رهایی این سه از آن شلوغی و بندهایی که تکتکاشان را اسیر کرده از طریق هجرت پارواتی به کلبهای ساحلی گویی دنیایی رویایی را مقابلاشان قرار میدهد که قرار است تا ابد در آن زیست کنند. در بخش سوم روایت عملاً با سه زن مواجه هستیم که از ویرانهای شلوغ وارد بهشتی موعود شدهاند؛ همان بهشتی که سالها از آن میگفتند. اما توجه ویژهی کارگردان به پرابهاست. این زن گویی نیاز به مشاهداتی قابل لمس دارد تا بند گذشته را از پای خود باز کند.
او برای لمس همسر در کنار خود – همان همسری که سالهاست دیگر نیست – گاهی وادار به تخیلی توهمزا میشود و عملاً این قصه را در ذهن میپروراند و حتی بخشی از آن را تبدیل به واقعیتی محض کرده است. بخش سوم روایت عملاً تمرینی برای پاربهاست تا از این رویاگونهی توهمزا رها شود و زندگی را همچون آنو و پارواتی به دور از هر بندی مشاهده کند؛ همچون نشستن بدون ترس از قضاوت شدن در کافهای حصیری و نورانی در دل شب که نسیم ساحل مستقیم چهره را نوازش میکند.