نام انگلیسی: The Fly
نام فارسی: فیلم مگس
محصول: ۱۹۸۶ – ایالات متحده
ژانر: دلهره، علمی – تخیلی
ردهی سنی: ۱۷+
امتیاز: ۳.۵ از ۴
مصطفی ملکی
فیلم جدید آقای «دیوید کروننبرگ» با نام «کفنها» منتشر شده است. طی چند هفتهی اخیر منتظر این بودیم که ابتدا وارد دو فیلم از میان آثار این کارگردان کانادایی شویم و سپس به فیلم جدید او بپردازیم. نام کروننبرگ را طی چند سال اخیر بارها در مرورها مشاهده کردهاید؛ چه از طریق مرور فیلمهای فرزندان او و چه از طریق آثاری که در سینمای دلهرهی جسمی گام برداشته بودند و مهمتر از همه مرور تاریخ سینمای دلهره در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰.
کروننبرگ طی این دههها چنان جای پای محکمی در سینمای ژانری برداشته است که مسیر سینمایی او تبدیل به امضاء و الگوی بسیاری از فیلمسازان در زیرژانر دلهرهی جسمی شده است. حال بهعنوان اولین گام در سینمای او وارد فیلم «مگس» میشویم.
فیلم مگس غیر از اینکه اثری بیپروا در ترکیب دلهره و دنیای علمی-تخیلی محسوب میشود، یکی از فیلمهایی است که فرزند زمانهی خود است. آقای کروننبرگ در فیلم خود مخاطب را در برابر ضربآهنگی بالا قرار میدهد تا سیر اتفاقات در مسیری خطی او را از هرگونه پیشبینی و حدسی دور کند.
فیلم مگس از همان ابتدا و بدون هیچ مقدمهای به درون یک محفل علمی میرود و مخاطب را در برابر مکالمهی دو کاراکتر اصلی داستان، سث براندل و ورونیکا، قرار میدهد. دیالوگها آنقدر کوتاه و خطی هستند که کارگردان حتی اجازه نمیدهد مخاطب درگیر فضای رئالیستی شود. شاید باید گفت خاصیت سینمای کروننبرگ همین است که نقاط روایی خود را بهگونهای روی صفحهی داستان قرار میدهد که مخاطب را همچون یک گرداب به درون دنیای خود میکشد.
شاید باید بهجسارت این را گفت که روایتهای کروننبرگ از همان پلان ابتدایی خیلی مستقیم و بدون پرده دنیای خود را میان المانهای رئالیستی پیرامون خلق میکنند. در فیلم مگس نیز وضع بههمین گونه است. کارگردان ما را در برابر اختراعی از سوی یک دانشمند مرموز قرار میدهد و نمایندهی دنیای رئالیستی در کالبد خبرنگاری با نام ورونیکا وارد این دنیا میشود.
آنچه سث براندل اختراع کرده است نوعی دستگاه برای انجام تلهپورت است. او با انجام آزمایشی مقابل چشمان ورونیکا عملاً این زن و مخاطب را دچار شگفتی میکند.
خاصیت داستانهای آقای کروننبرگ در این است که حتی مخاطب نوجوان دههی ۲۰۱۰ نیز وقتی در برابر این اثر قرار میگیرد آن را همچون آثار علمی-تخیلی رنگ و رو رفتهی آن دوران به تمسخر نمیگیرد و در عوض آنقدر تحت تأثیر جلوههای ویژه و شخصیتپردازی و روند رخدادها قرار میگیرد که شاید بیصبرانه بهدنبال اثر دیگری از فیلمساز خواهد بود.
اگر در دنیای فیلم مگس و در حین دگردیسی کاراکتر سث براندل به نشانههایی از بیماریهایی چون ایدز برخورد کردید بهطور حتم دنیای اثر را بهطور کامل درک کردهاید. هر چند آقای کروننبرگ بههیچعنوان بهطور مستقیم وارد این بیماری و اثرات آن نمیشود اما در کاراکتر و چهرهی در حال تغییر او این نشانهها را بهوضوح مشاهده میکنید.
از سوی دیگر فیلم مگس در دههای روی پرده رفته است که اوج خودنمایی ایدز است (در قسمت هشتم تاریخ سینمای دلهره بهوضوح در این باب گفتهایم). آقای کروننبرگ در فیلم مگس گویی کابوس یک عشق را در ترکیبی موزون با روانکاوی شخصیت مقابل چشم مخاطب قرار میدهد.
کاراکتر چندلایهی ورونیکا که از یکسو بهدنبال شهرت و رسیدن به جایگاهی قابل اعتنا در روزنامهنگاری است و از سوی دیگر دل در عشق سث براندل بسته است در برابر دانشمندی منزوی قرار میگیرد که همهی تلاش خود را برای برونرفت از این تنهایی میان دیوارهای آزمایشگاه شخصیاش میکند.
تقابل این دو نگاه در میان حصارهای روایی مخصوص آقای کروننبرگ اثری را بهتصویر میکشد که هم دنیای اکستریم یک دلهرهی جسمی را در خود دارد و هم تنهبهتنهی روایتهای سینمای تجاری میزند؛ ترکیبی موزون از هنر و صنعت سینما!