صفحه اصلی > نقد فیلم : نقد فیلم لنگ‌دراز | Longlegs 2024
ads

نقد فیلم لنگ‌دراز | Longlegs 2024

فیلم لنگ‌دراز

نام انگلیسی: Longlegs

نام فارسی: فیلم لنگ‌دراز

محصول: ۲۰۲۴ – ایالات متحده

ژانر: دلهره، جنایی، هیجان‌انگیز

رده‌ی سنی: ۱۶+

امتیاز: ۳ از ۴

مصطفی ملکی

اگر قسمت ششم تاریخ سینمای دلهره را مشاهده کرده باشید، در آن بخش به این نکته اشاره کردیم که کارگردان‌های بزرگ آن زمان کم‌و‌بیش با سینمای دلهره غریب بودند و این ژانر را در رده‌ی سینمای گروه ب می‌شناختند. اما استفاده از برخی المان‌های دلهره توسط فیلمسازانی چون هیچکاک در ابتدای این دهه باعث شد تا این ژانر بار دیگر همچون دهه‌ی ۱۹۳۰ خود را در مسیر سینمای جریان اصلی مشاهده کند.

فیلم لنگ‌دراز

اما چرا «روانی» هیچکاک را مثال زدیم؟ نقش «نورمن بیتس» را در این فیلم «آنتونی پرکینز» بازی می‌کرد و حال فرزند آقای پرکینز یعنی «آز پرکینز» به‌عنوان کارگردانی نو در سینمای دلهره به‌سبک تلفیق ژانری در دهه‌ی اخیر پشت دوربین رفته است.

از آقای پرکینز در کانال فیلم «هنسل و گرتل» را مرور کرده بودیم. او پیش از این هم با فیلم «من زیباترین چیز در این خانه هستم» نشان داده بود که هدفی همچون «تای وست» را در ذهن می‌پروراند تا از این طریق فرم ایده‌آل ژانری‌اش را به‌دست آورد. باید گفت که او در فیلم «لنگ‌دراز» به این ایده‌آل نزدیک و نزدیک‌تر شده است.

برای لذت بیشتر از فیلم لنگ‌دراز باید ابتدا به قرارداد نانوشته‌ی آقای پرکینز با مخاطب خود احترام بگذاریم. او در این قرارداد مخاطب را درگیر اختلاط بین ژانر جنایی و دلهره‌ی ماورایی می‌کند و از همان ابتدا انتهای اثر را مقابل چشم مخاطب قرار می‌دهد.

آقای پرکینز کلیشه‌ای از جنایی‌های مرتبط با قتل‌های سریالی در دهه‌هایی خاص از ایالات متحده را که درگیری یک نیروی پلیس با قاتل مرموز را در خود دارند ارائه می‌دهد و از دل همین کلیشه وارد کلیشه‌ی معروف تقابل انسان و شیطان در آثار دلهره‌ی ماورایی می‌شود.

اما در سینما همیشه «چگونه» به تصویر کشیدن روایت‌ها مهم بوده است. آقای پرکینز در فیلم لنگ‌دراز به چگونگی این روایت‌ها می‌پردازد و مخاطب را با ذهن آشفته‌ی «لی هارکر» مواجه می‌کند که به‌عنوان یک مأمور تازه‌کار اف‌بی‌آی مشغول به کار است.

آقای پرکینز در اثر خود همان افتتاحیه را به بازی با کانتراست بالای رنگی در میان پالت رنگی خنثی ارائه می‌دهد؛ جایی که لی هارکر ۱۰ ساله در مواجهه با عروسک‌ساز معروف و عجیب‌و‌غریب که دیل کابل نام دارد مخاطب را وارد مسیر اصلی روایت می‌کند. آنچه در این اثر خود را به مخاطب غالب می‌کند زاویه‌دید خرده‌روایت‌هاست که گویی مخاطب را به درون خاطرات در هم ذهن لی هارکر می‌برد.

نقد فیلم چیزهای کوچک این‌چنینی | فیلم Small Things like These 2024
بیشتر بخوانید

گویی کل ساختار فیلم لنگ‌دراز روی این پاره‌پاره‌های ذهنی است و قرار نیست همچون یک اثر جنایی وارد بازی موش‌و‌گربه‌ی مأمور پلیس و قاتل باهوش شویم. کارگردان در فیلم لنگ‌دراز خود سعی دارد همه‌چیز را در پیچی ملایم از ژانری به ژانر دیگر انتقال دهد؛ یعنی از آن وسواس فکری در باب یک قاتل سریالی به درون روایتی برویم که در آن شاهد بازی شیطان به‌عنوان فرشته‌ای هبوط‌کرده با انسان شویم. به‌همین دلیل است که موتیف‌های کلامی همچون «دوست دوست من» یا «زنده باد شیطان» کاراکتر کابل در این روایت پررنگ‌تر می‌شوند.

آقای پرکینز در فیلم لنگ‌دراز خود برخی از المان‌های زمانی را به میزانسن منتقل کرده است و نیاز نمی‌بیند مخاطب از طریق پانوشت‌های تصویری در فاصله‌های زمانی بین دهه‌ی ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ قرار بگیرد.

این نشانه‌ها را می‌توان قاب عکس‌های روسای جمهور ایالات متحده همانند نیکسون و بیل کلینتون و تغییر قاب‌های تصویر در نظر گفت که گاه با فیلتر قرمز و نورپردازی نئونی مخاطب را اسیر مالیخولیا می‌کنند. از سویی دیگر برخی سکانس‌ها در این اثر همچون امضایی فرمی قاب را دچار نوعی عمق بیش از حد می‌کنند.

فیلم لنگ‌دراز

به‌طور مثال در فیلم لنگ‌دراز به سکانس کشتار در خانه‌ی روستایی «کری آن» دقت بفرمایید؛‌ اتفاقات از زاویه‌دید کری آنی که در گوشه‌ی یک اتاق قرار دارد در حال تصویر شدن هستند و مخاطب کشتار کشیش و مادر توسط پدر را از همین زاویه‌دید بدون تغییر نما شاهد است و چارچوب در اتاق، راهروی ورودی خانه و در انتهای سالن اصلی خانه تبدیل به خط‌های افقی در این قاب می‌شوند که گویی بی‌انتهاست.

آقای پرکینز در فیلم لنگ‌دراز خود از موارد انحرافی در آثار چندبخشی که هر بخشی نامی برای خود دارد نیز استفاده کرده است و در این اثر مخاطب را وادار به حضور در این قاعده می‌کند.

از بخش نامه‌های‌اش که به‌راحتی و بدون اینکه مخاطب انتظار داشته باشد حل می‌شوند تا بخش دوم و سوم که هر کدام توجه مخاطب را به انحراف ذهنی خاصی در کاراکتر لی هارکر جلب می‌کنند. در پایان نیز باید از بازی به‌شدت زیبای «مایکا مونرو» و «نیکلاس کیج» تقدیر کرد که چگونه مخاطب را در برابر اضطراب، آشفتگی و نوعی جنون قرار دادند.

دیدگاهتان را بنویسید

دو × سه =