نقد فیلم قاتل تقویمی : وضعیت کنونی برخی از کمپانیهای ورشکستهی هالیوودی بهگونهای شده که با هر اثری که خارج از محدودهی کلیشههایشان است روبهرو میشوند با ذوق و هیجان به تزیین آن میپردازند. همکاری کمپانی مترو گلدوین مایر تحت نظارت آمازون با کارگردان فیلماولی آلمانی، آدولفو کولمرر، قرار است مخاطب را با نمونهی دیگری از قربانیان خشونتهای خانگی مواجه کند.
نام انگلیسی: The Calendar Killer
نام فارسی: فیلم قاتل تقویمی
محصول: ۲۰۲۴ – آلمان
ژانر: جنایی، دلهره
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۱ از ۴
مصطفی ملکی
کارگردان روایت فیلم قاتل تقویمی را با سرتیتر خبرهای آلمان در باب قاتل تقویمی آغاز میکند که مدتیست جامعه را هراسان کرده است. کارگردان در همین افتتاحیه سعی دارد رمزآلودگی این قاتل سریالی را در نظر مخاطب بیشتر کند تا بتواند در ادامه بهرهی هیجانی و تعلیقی مد نظرش را از آن بگیرد.
پس از این افتتاحیه با کاراکتری با نام «جولز» آشنا میشویم که کارشناس تلفنی برای مردمانی است که در موقعیتی خطرناک گرفتار آمدهاند و باید به خانه بازگردند. از آنسو «کلارا» همچون زنی سرگردان در جادهای برفی از طریق تلفن با جولز ارتباط برقرار میکند. همین ارتباط تلفنی تبدیل به مسیر اصلی روایت میشود تا کارگردان از طریق عمق دادن به دیالوگهای بین این دو کاراکتر مخاطب را با درونمایهی اثر مواجه کند.
مشکل اصلی آقای کولمرر در داستان خود این است که سعی دارد در انتزاعیترین شکل ممکن مقولهی خشونت خانگی را به ترومای قاتل سریالی متصل کند. او در این کار موفق نیست. داستان زندگی کلارا همانقدر انتزاعی است که داستان زندگی جولز. کارگردان همهی تلاش خود را میکند تا در بالاترین ضربآهنگ ممکن این دو رنج را در هم آمیزد و در انتهای روایت آنها را به یکدیگر متصل کند.
اما او فراموش کرده که داستان خود را با یک قاتل سریالی آغاز کرده است. قاتل سریالی آقای کولمرر نه در طول روایت پرداخت میشود و نه حتی مخاطب در برابر نشانههای مشترکی بین قربانیان او قرار میگیرد.
او از همان ابتدا دائم در حال تکرار این موضوع است که قاتل تقویمی خشن در سطح شهر روی دیوار یا شیشهی پنجرهی قربانیان خود تاریخ و ساعت قتل را حک میکند. در یک روایت حداقل متوسط این نشانه باید تبدیل به همان منفذی میشد که مخاطب برخی از خصوصیات این قاتل و قربانیاناش را کشف کند.
داستان خشونت خانگی علیه زنان در سرتاسر دنیا موضوع جدیدی نیست و در سینما هم در ژانرهای مختلف در برابر این درونمایه از نگاه فیلمسازان زن و مرد با ملیتهای گوناگون قرار گرفتهایم. اما داستان آقای کولمرر در دنیای چندژانری خود گم شده است. در بهترین حالت هر کدام از این دو کاراکتر میتوانستند شخصیتهای اصلی دو فیلم باشند تا کارگردان با آسودگی به دو درونمایهی ترومای جولز و رنج خشونت خانگی تحمیل شده به کلارا بپردازد.
داستان زندگی کلارا و همسرش در فیلم قاتل تقویمی آنقدر باسمهای و ذهنی تصویر شده که مخاطب حتی برای لحظاتی با این کاراکتر و رنجی که میکشد همدردی نمیکند. از آنسو داستان زندگی جولز خود حدیث مفصلی است که از طریق فلشبکهای بریدهی کارگردان تبدیل به نماهایی بی سر و ته در طول فیلم میشود.
از آنسو کاراکتر پدر جولز که در میان هیاهوی زندگی جولز و کلارا همچون شخصیت گولزنندهی مد نظر کارگردان میان خیابانهای شهر سرگردان است همچون قطعهای کارآمد به روایت نمیچسبد. کاراکتر پدر صرفاً حربهی کارگردان برای به پایان رساندن داستانی است که شاید خود کارگردان نیز هنگام نگارش فیلمنامه در آن گمشده است.