صفحه اصلی > نقد فیلم : نقد فیلم طناب 1984 | ریسمانی از نبوغ و تباهی در شاهکار هیچکاک

نقد فیلم طناب 1984 | ریسمانی از نبوغ و تباهی در شاهکار هیچکاک

فیلم طناب

فهرست مطالب

بخش اول: پرده‌برداری از یک جنایت بی‌نقص – معرفی و زمینه “فیلم طناب”

آلفرد هیچکاک، آن استاد بی‌بدیل تعلیق که گویی با خود شیطان پیمان بسته بود تا رازهای تاریک روان آدمی را بر پرده نقره‌ای فاش کند، در “فیلم  طناب” (۱۹۴۸) ما را به ضیافتی دعوت می‌کند که بوی مرگ از آن به مشام می‌رسد. این فیلم، بیش از آنکه یک اثر سینمایی باشد، یک آزمایشگاه روانشناسی است؛ اتاقی دربسته که در آن، غرور، فلسفه‌های کج‌فهمیده شده و میل به سرکشی، در هم می‌آمیزند تا یکی از سردترین و در عین حال، جسورانه‌ترین آثار کارنامه هیچکاک را رقم بزنند.

“فیلم طناب” نه با خونریزی عریان، که با فشار روانی فزاینده و بازی‌های ذهنی شخصیت‌هایش، تماشاگر را در منگنه قرار می‌دهد. گویی ما نیز، همراه با مهمانان بی‌خبر، بر لبه پرتگاهی از جنون و تباهی قدم می‌زنیم، بی‌آنکه بدانیم زیر پایمان، چه رازی هولناک نهفته است.

هیچکاک در “فیلم طناب”، دوربینش را به مثابه چشمی کنجکاو و بی‌قرار، در آپارتمانی در نیویورک می‌چرخاند، جایی که دو جوان، براندون شاو و فیلیپ مورگان، در یک غروب تابستانی، همکلاسی سابق خود، دیوید کنتلی را با طنابی خفه کرده‌اند. اما این تازه آغاز ماجراست. آن‌ها، در یک اقدام جنون‌آمیز و برای اثبات برتری فکری خود، جسد را در یک صندوقچه چوبی قدیمی پنهان کرده و بر روی همان صندوقچه، مهمانی شامی ترتیب می‌دهند.

مهمانان، از جمله پدر و نامزد مقتول، و از همه مهم‌تر، استاد سابقشان، روپرت کَدِل، که ایده‌های رادیکالش الهام‌بخش این جنایت بوده، یکی پس از دیگری از راه می‌رسند، بی‌خبر از آنکه در چند قدمی‌شان، نتیجه‌ی هولناک یک بازی روشنفکرانه آرمیده است. فیلم، در زمان واقعی، و با ترفند برداشت‌های بلند و پیوسته، این مهمانی مرگبار را به تصویر می‌کشد، و ما را در تعلیقی نفس‌گیر، شریک جرم این دو جوان می‌کند.

مشخصات فیلم: عنوان، سال انتشار، ژانر، و امتیاز IMDb

عنوان اصلی: فیلم Rope

عنوان فارسی: فیلم طناب

سال انتشار: ۱۹۴۸

ژانر: تریلر روانشناختی، جنایی، درام

امتیاز IMDb: ۷.۹/۱۰ (بر اساس بیش از ۱۶۰ هزار رأی تا تاریخ مه ۲۰۲۵)

کارگردان و بازیگران اصلی: استاد تعلیق و بازیگرانش

سکان‌دار این تجربه‌ی سینمایی منحصربه‌فرد، کسی نیست جز آلفرد هیچکاک، که “فیلم طناب” اولین فیلم رنگی او و همچنین اولین تجربه‌ی تولیدی‌اش با کمپانی مستقل Transatlantic Pictures (که با سیدنی برنستاین تأسیس کرده بود) محسوب می‌شود. فیلمنامه، اقتباسی است از نمایشنامه‌ای به همین نام نوشته‌ی پاتریک همیلتون (۱۹۲۹)، که خود از پرونده‌ی جنایی واقعی و جنجالی لئوپولد و لوب در شیکاگوی ۱۹۲۴ الهام گرفته بود. آرتور لورنتس فیلمنامه را برای پرده سینما آماده کرد و هیوم کرونین نیز در پرداخت آن نقش داشت.

در نقش براندون شاو، آن جوان مغرور و سرد که قتل را همچون یک اثر هنری می‌بیند، جان دال اجرایی خیره‌کننده و به‌یادماندنی ارائه می‌دهد. نگاه‌های نافذ و لبخندهای مرموز او، تجسمی از یک خودشیفتگی خطرناک است. در مقابل، فارلی گرنجر در نقش فیلیپ مورگان، همدست ضعیف‌تر و آسیب‌پذیرتر، به زیبایی عذاب وجدان و فروپاشی روانی تدریجی شخصیتش را به تصویر می‌کشد.

و اما ستاره‌ی فیلم، جیمز استوارت، در نقش روپرت کَدِل، استاد سابق این دو و کسی که به تدریج به حقیقت ماجرا پی می‌برد، حضوری متفاوت و قدرتمند دارد. استوارت، که معمولاً در نقش‌های مثبت و مردمی ظاهر می‌شد، اینجا در قامت یک روشنفکر بذله‌گو اما باهوش ظاهر می‌شود که در نهایت، با پیامدهای هولناک ایده‌های خود روبرو می‌شود. بازیگران مکمل، از جمله سدریک هاردویک (پدر دیوید)، کانستنس کالیر (خانم آتواتر، عمه دیوید) و جوآن چندلر (جنت واکر، نامزد دیوید)، نیز به خوبی فضای پرتنش مهمانی را تکمیل می‌کنند.

جدول خلاصه اطلاعات “فیلم طناب”

عنوان فیلم ژانر سال انتشار امتیاز IMDb کارگردان نویسنده (نمایشنامه) نویسنده (فیلمنامه)
قیلم طناب (Rope) تریلر روانشناختی، جنایی، درام ۱۹۴۸ ۷.۹/۱۰ آلفرد هیچکاک پاتریک همیلتون آرتور لورنتس

خلاصه داستان: مهمانی مرگبار بر فراز یک راز

دو دانشجوی جوان و ثروتمند، براندون شاو و فیلیپ مورگان، با الهام از بحث‌های فلسفی استاد سابقشان، روپرت کَدِل، درباره برتری افراد استثنایی بر قوانین اخلاقی رایج، همکلاسی خود، دیوید کنتلی را به قتل می‌رسانند. آن‌ها جسد او را در یک صندوقچه در آپارتمان مجللشان پنهان کرده و سپس، برای به چالش کشیدن هوش خود و لذت بردن از “هنر” جنایتشان، مهمانی شامی با حضور نزدیکان دیوید، از جمله پدر و نامزدش، و خود روپرت، برپا می‌کنند، در حالی که غذا و نوشیدنی روی همان صندوقچه سرو می‌شود.

نقد فیلم همدردی با آقای انتقام | Sympathy for Mr. Vengeance 2002
بیشتر بخوانید

زمینه تاریخی و فرهنگی: سایه‌های جنگ و فلسفه‌های خطرناک

دهه ۱۹۴۰، و به ویژه سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، دورانی پر از اضطراب، بازاندیشی و تردید بود. جهان شاهد پیامدهای ویرانگر ایدئولوژی‌های تمامیت‌خواه و سوءاستفاده از قدرت بود. در این بستر، پرونده‌ی لئوپولد و لوب (۱۹۲۴) – دو دانشجوی باهوش و ثروتمند دانشگاه شیکاگو که برای اثبات “برتری” خود و انجام “جنایت بی‌نقص” یک نوجوان ۱۴ ساله را به قتل رسانده بودند – همچنان در حافظه جمعی زنده بود.

این پرونده، که کلارنس دارو، وکیل مشهور، دفاع از آن‌ها را بر عهده داشت، بحث‌های گسترده‌ای را درباره‌ی مسئولیت کیفری، تأثیر محیط و تربیت، و خطرات نیهیلیسم و برداشت‌های نادرست از فلسفه‌ی فردریش نیچه و مفهوم “ابر انسان” (Übermensch) برانگیخت. نیچه معتقد بود که افراد استثنایی می‌توانند فراتر از اخلاقیات بردگان (اخلاق رایج) عمل کنند، اما این ایده، در دستان افراد ناپخته یا خودشیفته، به راحتی می‌توانست به توجیهی برای جنایت و بی‌اخلاقی تبدیل شود.

“فیلم طناب” هیچکاک، با هوشمندی، این دغدغه‌های فلسفی و اجتماعی را در قالب یک تریلر روانشناختی فشرده و نفس‌گیر به تصویر می‌کشد. فیلم نه تنها به بررسی روانشناسی قاتلان می‌پردازد، بلکه به طور ضمنی، مسئولیت روشنفکران و آموزگاران را در قبال ایده‌هایی که ترویج می‌کنند، زیر سوال می‌برد.

آیا کلمات می‌توانند به اندازه‌ی یک طناب، مرگبار باشند؟ این پرسشی است که فیلم به شکلی آزاردهنده و تأمل‌برانگیز پیش روی ما قرار می‌دهد و ما را وامی‌دارد تا به سایه‌های پنهان در ایده‌های به ظاهر روشنگرانه بیندیشیم. این فیلم، در زمان خود، با توجه به اشاره‌های ضمنی به همجنس‌گرایی (که به دلیل کد هیز به شدت سانسور می‌شد) و موضوع صریح قتل بی‌رحمانه، اثری جسورانه و بحث‌برانگیز تلقی می‌شد. به نظر شما، آیا جامعه امروز در برابر چنین ایده‌هایی آسیب‌پذیرتر شده یا مقاوم‌تر؟ لطفاً دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

بخش دوم: گره‌گشایی از “فیلم طناب” – تحلیل مضامین، سبک نوآورانه و روانشناسی شخصیت‌ها

“فیلم طناب” تنها یک بازسازی سینمایی از یک پرونده جنایی واقعی یا یک نمایش تکنیکی صرف نیست؛ این فیلم، همچون بسیاری از آثار برتر هیچکاک، لایه‌های عمیق‌تری از معنا و تحلیل را در خود پنهان دارد. ورود به دنیای تنگ و تاریک آپارتمان براندون و فیلیپ، ورود به ذهن‌های پیچیده و گاه بیمار شخصیت‌هایی است که هر یک به نوعی در این تراژدی نقش دارند. در این بخش، تلاش خواهیم کرد تا با نگاهی دقیق‌تر، گره‌های مضمونی، سبکی و روانشناختی این اثر را باز کنیم و به درک عمیق‌تری از نبوغ هیچکاک و پیام‌های پنهان در “فیلم طناب” دست یابیم.

مضامین فلسفی و اخلاقی: بازی خطرناک با جان انسان و مفهوم “ابر انسان”

غرور روشنفکرانه و وسوسه‌ی “ابر انسان”: هسته‌ی اصلی “فیلم طناب”، نقدی است بر نوعی غرور روشنفکرانه که خود را مجاز به زیر پا گذاشتن تمامی مرزهای اخلاقی می‌داند. براندون شاو، با آن اعتماد به نفس پولادین و نگاه تحقیرآمیزش به “انسان‌های معمولی”، تجسم این غرور است. او و فیلیپ، تحت تأثیر آموزه‌های کژفهمیده شده از استادشان روپرت کَدِل – که به شکلی نظری و بازیگوشانه درباره‌ی حق افراد برتر برای کشتن افراد پست‌تر سخن گفته – دست به جنایت می‌زنند.

آن‌ها قتل دیوید را نه یک عمل شیطانی، که یک “اثر هنری”، یک تجربه‌ی هیجان‌انگیز برای اثبات برتری خود و فراروی از اخلاقیات عوامانه می‌پندارند. فیلم به طرز هولناکی نشان می‌دهد که چگونه ایده‌های فلسفی، به ویژه برداشت‌های سطحی و خطرناک از مفهوم “ابر انسان” نیچه‌ای، می‌توانند در ذهن‌های مستعد، به توجیهی برای اعمال غیرانسانی تبدیل شوند. هیچکاک با ظرافت، این فرآیند تباهی را به تصویر می‌کشد و هشدار می‌دهد که مرز میان نبوغ و جنون، گاه به باریکی یک طناب است.

روپرت کَدِل: “براندون، امشب حرف‌های زیادی درباره‌ی کشتن زدی. اما هیچ‌کدوم از ما، حتی تو، واقعاً به این چیزها اعتقاد نداریم… ما درباره‌ی قتل حرف می‌زنیم، اما انجامش نمی‌دیم.”

براندون شاو: “اوه، مطمئنی؟ شاید بعضی از ما فراتر از حرف عمل می‌کنیم، روپرت. شاید بعضی از ما جرئت داریم ایده‌آل‌هامون رو زندگی کنیم.”

(برداشتی از دیالوگ‌های کلیدی فیلم که نشان‌دهنده تقابل دیدگاه‌ها و فاش شدن تدریجی حقیقت است)

مسئولیت کلام و نقش روشنفکر: “فیلم طناب” تنها به نقد قاتلان نمی‌پردازد، بلکه انگشت اتهام را به سوی کسی نشانه می‌رود که بذر این افکار مسموم را در ذهن آن‌ها کاشته است: روپرت کَدِل. او که با بازی‌های فکری و نظریه‌پردازی‌های رادیکال خود، به نوعی به این جنایت دامن زده، در پایان فیلم با پیامدهای هولناک کلماتش روبرو می‌شود.

مواجهه‌ی او با جنازه‌ی دیوید و اعتراف شاگردانش، لحظه‌ی فروپاشی تمام آن ژست‌های روشنفکرانه و بیدار شدن وجدان خفته‌ی اوست. فیلم این پرسش بنیادین را مطرح می‌کند که روشنفکران و آموزگاران تا چه حد در قبال تأثیر کلام و اندیشه‌هایشان بر دیگران مسئول هستند؟ آیا بازی با ایده‌های خطرناک، حتی به قصد تفنن، می‌تواند بی‌خطر باشد؟

اخلاق، گناه و مکافات: در حالی که براندون از جنایت خود لذت می‌برد و آن را نشانه‌ی قدرت و آزادی خود می‌داند، فیلیپ اسیر عذاب وجدان و ترس فزاینده است. تضاد میان این دو شخصیت، نمایانگر دو رویکرد متفاوت به گناه و اخلاق است. فیلیپ، با وجود ضعف و همدستی‌اش، هنوز بارقه‌ای از انسانیت و وجدان را در خود دارد، در حالی که براندون گویی از هرگونه احساس گناه تهی شده است.

نقد فیلم باشکوه | Glorious 2022
بیشتر بخوانید

در نهایت، این قانون و اخلاق اجتماعی است که از طریق روپرت، بر این نمایش مرگبار نقطه پایان می‌گذارد و مفهوم مکافات را، هرچند دیرهنگام، یادآور می‌شود. فیلم به ما نشان می‌دهد که هیچ جنایتی، هرچقدر هم که “بی‌نقص” طراحی شده باشد، نمی‌تواند از داوری نهایی وجدان و جامعه بگریزد.

اشارات پنهان و تابوهای اجتماعی: “فیلم طناب” به دلیل محدودیت‌های کد تولید فیلم (هیز کد) در آن زمان، نمی‌توانست به صراحت به برخی جنبه‌های داستان، از جمله رابطه‌ی همجنس‌گرایانه‌ی میان براندون و فیلیپ (که در نمایشنامه‌ی اصلی و پرونده‌ی لئوپولد و لوب وجود داشت) بپردازد. با این حال، هیچکاک با ظرافت و از طریق بازی‌ها، دیالوگ‌های دوپهلو و فضاسازی، این زیرمتن را به تماشاگر منتقل می‌کند. این رابطه‌ی پنهان، به پیچیدگی شخصیت‌ها و انگیزه‌هایشان می‌افزاید و نشان‌دهنده‌ی تلاش هیچکاک برای به چالش کشیدن تابوهای اجتماعی در چارچوب محدودیت‌های موجود است.

نوآوری تکنیکی هیچکاک: سمفونی تک‌برداشتی و تعلیق در فضای بسته

جادوی برداشت‌های بلند (Long Takes): یکی از مشهورترین ویژگی‌های “فیلم طناب”، استفاده‌ی نوآورانه از برداشت‌های بلند و پیوسته است که توهم یک فیلم تک‌برداشتی را ایجاد می‌کند. فیلم در واقع از حدود ده برداشت ۸ تا ۱۰ دقیقه‌ای (حداکثر زمان فیلم در یک حلقه فیلمبرداری در آن دوران) تشکیل شده که هیچکاک با مهارت و با استفاده از ترفندهایی مانند عبور دوربین از پشت یک کت تیره یا یک ستون، آن‌ها را به هم متصل کرده است. این تکنیک، که در آن زمان یک چالش فنی عظیم محسوب می‌شد، چندین کارکرد مهم دارد:

  • ایجاد حس زمان واقعی و تداوم: تماشاگر احساس می‌کند که وقایع فیلم دقیقاً در همان ۸۰ دقیقه زمانی که بر پرده می‌بیند، در حال رخ دادن هستند. این همزمانی، فشار روانی و تعلیق را به شدت افزایش می‌دهد.
  • افزایش حس کلاستروفوبیا و محدودیت: تمام وقایع فیلم در یک آپارتمان اتفاق می‌افتد. حرکت سیال و بی‌وقفه دوربین در این فضای محدود، حس خفقان، به دام افتادن و عدم امکان فرار را تشدید می‌کند. دیوارها و اثاثیه آپارتمان، خود به بخشی از بازی تعلیق تبدیل می‌شوند.
  • همراهی بی‌واسطه با شخصیت‌ها: دوربین تقریباً همیشه با شخصیت‌ها همراه است و ما را در مرکز رویدادها و تنش‌های دراماتیک قرار می‌دهد. ما گویی یکی از مهمانان آن ضیافت شوم هستیم و همزمان با روپرت، به تدریج به حقیقت هولناک ماجرا پی می‌بریم.

کارگردانی صحنه (Mise-en-scène) و حرکت دوربین: هیچکاک در “فیلم طناب” استادانه از تمام عناصر صحنه، از جمله دکور، نورپردازی، رنگ و حرکت بازیگران، برای ایجاد تعلیق و انتقال مفاهیم استفاده می‌کند. صندوقچه‌ای که جسد دیوید در آن پنهان شده، همواره در مرکز توجه دوربین و کانون تنش دراماتیک فیلم است.

حرکات پیچیده و دقیق دوربین، که باید با حرکات بازیگران و حتی جابجایی دیوارهای متحرک دکور (برای امکان‌پذیر ساختن حرکت دوربین) هماهنگ می‌شد، نیازمند برنامه‌ریزی و تمرین فوق‌العاده‌ای بود. غروب تدریجی خورشید که از پنجره‌ی بزرگ آپارتمان دیده می‌شود و تغییر رنگ آسمان از آبی روشن به نارنجی آتشین و سپس به تاریکی شب با نور نئون‌های شهر، نه تنها گذر زمان را نشان می‌دهد، بلکه به صورت نمادین، فضای روانی فیلم را نیز تاریک‌تر و شوم‌تر می‌کند.

نقش صدا و موسیقی (یا فقدان آن): برخلاف بسیاری از فیلم‌های هیچکاک که موسیقی متن در آن‌ها نقش برجسته‌ای در ایجاد تعلیق دارد، “فیلم طناب” موسیقی متن بسیار کمی دارد. موسیقی اصلی که شنیده می‌شود، قطعه‌ی “Mouvements perpétuels No. 1” اثر فرانسیس پولنک است که فیلیپ آن را بر روی پیانو می‌نوازد و به نوعی با وضعیت روانی او و تنش موجود در صحنه هماهنگ است.

این انتخاب آگاهانه باعث می‌شود که دیالوگ‌ها، سکوت‌ها و صداهای محیطی (مانند صدای زنگ در، صدای باز و بسته شدن درها، یا صدای نفس‌نفس زدن فیلیپ) اهمیت بیشتری پیدا کنند و تنش به شکلی طبیعی‌تر و روانشناختی‌تر ایجاد شود. سکوت در “فیلم طناب” گاهی از هر صدایی گویاتر است.

روانشناسی قاتلان و ناجی: تحلیل شخصیت‌های براندون، فیلیپ و روپرت

براندون شاو؛ و سادیسم پنهان: از منظر روانکاوی فرویدی، براندون تجسمی از “نهاد” (Id) افسارگسیخته است که تحت سلطه‌ی اصل لذت و میل به قدرت عمل می‌کند. او فاقد “فراخود” (Superego) یا وجدان اخلاقی قوی است و جنایت را وسیله‌ای برای ارضای نیازهای خودشیفته‌وار خود و اثبات برتری‌اش می‌بیند. رابطه‌ی او با فیلیپ، یک رابطه‌ی سلطه‌گرانه و کنترل‌گرانه است که در آن، براندون از آزار روانی و تحقیر فیلیپ لذت می‌برد (عناصر سادیستی). او با خونسردی و اعتماد به نفس، بازی مرگبار خود را پیش می‌برد و از هیجان ناشی از لو رفتن احتمالی، لذت می‌برد.

فیلیپ مورگان؛ اضطراب، گناه و وابستگی: فیلیپ، در مقابل براندون، شخصیتی به مراتب پیچیده‌تر و آسیب‌پذیرتر است. او تحت تأثیر شخصیت کاریزماتیک و سلطه‌گر براندون قرار دارد و با وجود مشارکت در جنایت، از اضطراب، ترس و عذاب وجدان شدید رنج می‌برد. “فراخود” او، هرچند ضعیف و سرکوب‌شده، اما هنوز فعال است و او را به سمت فروپاشی روانی و اعتراف سوق می‌دهد. از نگاه روانشناسی یونگی، فیلیپ با “سایه” (Shadow) خود – جنبه‌های تاریک و سرکوب‌شده‌ی شخصیتش که در جنایت تجلی یافته – در جدال است. وابستگی او به براندون و ترسش از طرد شدن، می‌تواند ریشه در نیازهای عمیق‌تر روانی و عدم اعتماد به نفس او داشته باشد.

نقد فیلم مرا بترسان | Scare Me 2020
بیشتر بخوانید

روپرت کَدِل؛ از نظریه‌پردازی تا مواجهه با واقعیت: روپرت کَدِل، نماینده‌ی روشنفکری است که با پیامدهای هولناک ایده‌های خود روبرو می‌شود. او در ابتدا با نوعی بازیگوشی و شاید بی‌مسئولیتی، ایده‌های رادیکال خود را مطرح کرده، اما هرگز تصور نمی‌کرده که شاگردانش این ایده‌ها را به معنای واقعی کلمه عملی کنند.

از منظر روانشناسی شناختی، روپرت با یک “ناهماهنگی شناختی” (Cognitive Dissonance) شدید مواجه می‌شود: تضاد میان باورهای نظری او و واقعیت وحشتناک جنایتی که رخ داده است. او مجبور می‌شود با مسئولیت اخلاقی خود در این ماجرا روبرو شود و در نهایت، نقش “ناجی” یا بازگرداننده‌ی نظم اخلاقی را ایفا کند. تحول او از یک نظریه‌پرداز بذله‌گو به یک قاضی اخلاقی و انسانی که از کرده‌ی خود (در ترویج چنان افکاری) پشیمان است، هسته‌ی اصلی پیام اخلاقی فیلم است.

این تحلیل‌های روانشناختی نشان می‌دهند که “فیلم طناب” چیزی فراتر از یک تریلر جنایی یا یک تجربه‌ی تکنیکی است؛ این فیلم یک درام روانشناختی عمیق درباره‌ی تاریک‌ترین انگیزه‌های انسانی، وسوسه‌های قدرت، شکنندگی اخلاق و مسئولیت فردی و اجتماعی ما در برابر افکار و اعمالمان است. به نظر شما، کدام یک از این شخصیت‌ها پیچیدگی روانشناختی بیشتری دارد؟ آیا روپرت کَدِل به اندازه‌ی قاتلان، در این جنایت مقصر است؟ مشتاقانه منتظر شنیدن نظرات شما هستیم.

بخش سوم: میراث “فیلم طناب” – تأثیرات بر سینما و بازتاب‌های فرهنگی

“فیلم طناب” آلفرد هیچکاک، با وجود آنکه در زمان اکرانش با واکنش‌های متفاوتی روبرو شد و شاید به اندازه‌ی برخی دیگر از شاهکارهای استاد تعلیق، در گیشه موفق نبود، اما به مرور زمان جایگاه ویژه‌ای در تاریخ سینما و در میان منتقدان، فیلم‌سازان و علاقه‌مندان جدی سینما پیدا کرد. این فیلم، نه تنها به عنوان یک تجربه‌ی تکنیکی جسورانه و نوآورانه، بلکه به خاطر مضامین فلسفی، اخلاقی و روانشناختی عمیق و چالش‌برانگیزش، همچنان مورد بحث، بررسی و تحسین قرار می‌گیرد. در این بخش پایانی، به میراث ماندگار “طناب”، تأثیرات آن بر هنر هفتم و بازتاب‌های فرهنگی و اجتماعی آن در گذر زمان خواهیم پرداخت.

“فیلم طناب” در تاریخ سینما: نوآوری جسورانه یا تجربه‌ای محدود؟

پیشگام در تکنیک “وان شات” (One-Shot Illusion): شکی نیست که برجسته‌ترین و ماندگارترین تأثیر “فیلم طناب”، در زمینه‌ی نوآوری‌های تکنیکی و به چالش کشیدن قواعد مرسوم فیلم‌سازی، به ویژه تدوین، بود. ایده‌ی ایجاد توهم یک برداشت ممتد و پیوسته، هرچند پیش از هیچکاک نیز به شکل‌های محدودتری توسط فیلم‌سازانی چون ماکس افولس تجربه شده بود، اما در “فیلم طناب” با چنان وسواس و مهارتی به کار گرفته شد که به امضای فیلم تبدیل گشت.

این تکنیک، که نیازمند برنامه‌ریزی دقیق، تمرینات طولانی با بازیگران و گروه فنی، و طراحی دکور خاص با دیوارهای متحرک بود، الهام‌بخش بسیاری از فیلم‌سازان نسل‌های بعدی شد. آثاری چون “کشتی روسی” (۲۰۰۲) اثر الکساندر سوکوروف که واقعاً در یک برداشت ۹۶ دقیقه‌ای فیلمبرداری شده، یا فیلم‌های تحسین‌شده‌ای مانند “فیلم بردمن” (۲۰۱۴) اثر آلخاندرو گونسالس اینیاریتو و “۱۹۱۷” (۲۰۱۹) اثر سم مندس که از تکنیک برداشت‌های بلند و پیوسته برای ایجاد حس غوطه‌وری و تداوم بهره می‌برند، به نوعی وام‌دار جسارت و نوآوری هیچکاک در “فیلم طناب” هستند.

با این حال، برخی منتقدان در زمان اکران و حتی بعدها، این تکنیک را بیش از حد نمایشی و محدودکننده دانستند و معتقد بودند که فرم بر محتوا غلبه کرده و فیلم را از لحاظ ریتم و پویایی دچار مشکل کرده است. اما تاریخ سینما نشان داده که “فیلم طناب” به عنوان یک نقطه‌ی عطف در استفاده از برداشت بلند و تأثیر آن بر تجربه‌ی تماشاگر، جایگاه خود را تثبیت کرده است.

قدرت سینمای تک‌لوکیشنی و زمان واقعی: “فیلم طناب” نمونه‌ی درخشانی از سینمای تک‌لوکیشنی (Single-Location Cinema) است که نشان می‌دهد چگونه می‌توان با محدود کردن فضای فیزیکی داستان، تنش، تمرکز دراماتیک و حس کلاستروفوبیا را به شدت افزایش داد.

این رویکرد، که بعدها در فیلم‌های کلاسیک دیگری مانند “فیلم ۱۲ مرد خشمگین” (۱۹۵۷) اثر سیدنی لومت یا آثار مدرن‌تری چون “مدفون” (۲۰۱۰) اثر رودریگو کورتس و حتی برخی آثار سینمای ایران مورد استفاده قرار گرفت، ثابت می‌کند که برای خلق یک اثر سینمایی قدرتمند و پرتعلیق، لزوماً نیازی به لوکیشن‌های متعدد و پر زرق و برق نیست. همچنین، روایت داستان در زمان واقعی (Real-Time Narrative) یا نزدیک به آن، به تشدید این حس اضطرار و همراهی تماشاگر با شخصیت‌ها کمک شایانی کرده است.

جایگاه “فیلم طناب” در کارنامه‌ی پربار هیچکاک: “فیلم طناب” شاید به اندازه‌ی غول‌هایی چون “فیلم روانی” (۱۹۶۰)، “فیلم سرگیجه” (۱۹۵۸) یا “فیلم پنجره پشتی” (۱۹۵۴) در میان عموم مردم شناخته‌شده و محبوب نباشد، اما بدون شک یکی از شخصی‌ترین، تجربی‌ترین و از لحاظ فکری، تحریک‌آمیزترین آثار هیچکاک است.

این فیلم نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی وافر او به کاوش در مرزهای زبان سینما، بازی با انتظارات تماشاگر و همچنین دغدغه‌های عمیق فلسفی، اخلاقی و روانشناختی اوست. “فیلم طناب” به خوبی نشان می‌دهد که هیچکاک تنها یک استاد بی‌رقیب در خلق تعلیق و سرگرمی نبود، بلکه یک متفکر، یک روانشناس بالفطره و یک نوآور جسور سینمایی نیز بود که همواره در پی یافتن راه‌های جدیدی برای بیان ایده‌های خود بود.

بازتاب‌های فلسفی و اخلاقی در گذر زمان: از نیچه تا پست‌ مدرنیسم

مضامین بنیادین “فیلم طناب”، به ویژه نقد ایده‌ی خطرناک “ابر انسان” و تأکید بر مسئولیت اخلاقی فردی و اجتماعی، در طول دهه‌ها و در فرهنگ‌های مختلف، همچنان موضوعیت و اهمیت خود را حفظ کرده‌اند. در دنیایی که بارها شاهد ظهور و سقوط ایدئولوژی‌های افراطی، سوءاستفاده از قدرت و نسبی‌گرایی اخلاقی بوده، هشدار فیلم درباره‌ی خطرات تفکرات رادیکال، خودبرتربینی روشنفکرانه و پیامدهای ویرانگر آن، همچنان تازه، تکان‌دهنده و قابل تأمل است.

نقد فیلم همسایه من آدولف | My Neighbor Adolf
بیشتر بخوانید

از نیچه تا اگزیستانسیالیسم و بحران‌های اخلاقی معاصر: فیلم، هرچند به طور مستقیم به نام فردریش نیچه اشاره نمی‌کند، اما به وضوح با سوءتفسیرهای رایج و خطرناک از فلسفه‌ی او، به ویژه مفهوم “ابر انسان” و “اخلاق فرادستان”، در ارتباط است. این موضوع، بحث‌هایی را درباره‌ی رابطه‌ی میان فلسفه و عمل، و مسئولیت فیلسوفان و روشنفکران در قبال تأثیر بالقوه‌ی ایده‌هایشان بر جامعه به راه انداخته و همچنان ادامه دارد.

در دوران پس از جنگ جهانی دوم و با ظهور و گسترش مکاتب فلسفی مانند اگزیستانسیالیسم، پرسش‌هایی درباره‌ی آزادی، انتخاب، مسئولیت فردی، پوچی و معنای زندگی اهمیت بیشتری یافتند و “فیلم طناب” از این منظر نیز قابل تحلیل و بررسی است. حتی در دوران پست‌مدرن، که با مفاهیمی چون نسبی‌گرایی اخلاقی، بازی‌های زبانی و به چالش کشیدن روایت‌های کلان شناخته می‌شود، “فیلم طناب” می‌تواند به عنوان نقدی بر افراط در این نسبی‌گرایی و یادآوری ضرورت وجود نوعی پایبندی به اصول بنیادین اخلاقی و انسانی تفسیر شود.

مقایسه با ادبیات و دیگر آثار هنری: مضمون “جنایت روشنفکرانه” یا شخصیت‌هایی که با انگیزه‌های فلسفی یا برای اثبات برتری خود دست به اعمال غیراخلاقی می‌زنند، در ادبیات و هنر جهان نمونه‌های متعددی دارد. از راسکولنیکف در “کتاب جنایت و مکافات” داستایفسکی که با نظریه‌ی “انسان‌های خارق‌العاده” جنایت خود را توجیه می‌کند، تا شخصیت‌های نمایشنامه‌های شاو یا ایبسن که با قراردادهای اجتماعی و اخلاقی به چالش برمی‌خیزند.

“فیلم طناب” در این سنت غنی از آثار هنری قرار می‌گیرد که به کاوش در انگیزه‌های پیچیده‌ی انسانی و مرزهای اخلاق می‌پردازند. در ادبیات معاصر ایران نیز می‌توان به شخصیت‌هایی در آثار نویسندگانی چون صادق هدایت یا غلامحسین ساعدی اشاره کرد که با نوعی پوچ‌گرایی، خودویرانگری یا طغیان علیه ارزش‌های مسلط دست و پنجه نرم می‌کنند. هرچند بستر فرهنگی و تاریخی متفاوت است، اما دغدغه‌های انسانی مشترکی در این آثار دیده می‌شود که می‌تواند زمینه‌ای برای تحلیل تطبیقی فراهم آورد.

نگاه مخاطبان امروز به “فیلم طناب”: از تحسین تکنیک تا نقد مضامین

امروزه، پس از گذشت بیش از هفت دهه از اکران اولیه، “فیلم طناب” همچنان مخاطبان خاص خود را دارد و در میان نسل‌های جدید تماشاگران نیز واکنش‌های متفاوتی را برمی‌انگیزد. بسیاری از علاقه‌مندان جدی سینما، دانشجویان و منتقدان، از جسارت تکنیکی هیچکاک، مهارت او در فضاسازی و ایجاد تعلیق در یک لوکیشن محدود، و اجرای قدرتمند بازیگران، به ویژه جیمز استوارت در نقشی متفاوت و جان دال در نقش یک شرور کاریزماتیک، شگفت‌زده می‌شوند.

بحث درباره‌ی چگونگی اجرای برداشت‌های بلند، پنهان کردن کات‌ها و تأثیر این تکنیک بر تجربه‌ی تماشاگر، یکی از موضوعات همیشگی در کلاس‌های درس سینما و محافل سینه‌فیلی است.

با این حال، برخی از تماشاگران امروزی ممکن است ریتم فیلم را در مقایسه با تریلرهای مدرن، کمی کند یا فضای تئاتری و پردیالوگ آن را با سلیقه‌ی خود چندان همسو نیابند. همچنین، مضامین فلسفی و اخلاقی فیلم، به ویژه بحث درباره‌ی حق کشتن و برتری افراد خاص، ممکن است برای برخی حساسیت‌برانگیز یا حتی آزاردهنده باشد، هرچند که فیلم به وضوح این تفکرات را نقد و محکوم می‌کند. نظرات کاربران در پلتفرم‌های سینمایی مانند IMDb، Letterboxd یا شبکه‌های اجتماعی نشان‌دهنده‌ی این طیف متنوع از واکنش‌هاست:

“یک شاهکار تکنیکی از هیچکاک که هنوز هم تازه و نفس‌گیر است! بازی با برداشت بلند در اون زمان واقعاً باورنکردنیه.” – نمونه‌ای از نظرات مثبت در شبکه‌های اجتماعی.

“داستانش خیلی تاریک و تکان‌دهنده است، اما آدم رو به فکر فرو می‌بره. جیمز استوارت در نقش روپرت عالیه و تحول شخصیتش دیدنیه.” – نمونه‌ای از نظراتی که به مضامین و بازیگری فیلم اشاره دارد.

“به نظرم تکنیک فیلم گاهی اوقات داستان رو تحت‌الشعاع قرار داده، ولی در کل فیلم مهم و قابل تاملیه.” – نمونه‌ای از نگاهی انتقادی‌تر.

“فیلم طناب” فیلمی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت یا آن را تنها با یک بار تماشا به طور کامل درک کرد. این اثر، تماشاگر را به چالش می‌کشد، او را ناراحت می‌کند، و وادارش می‌کند تا درباره‌ی مفاهیمی بنیادین و گاه ترسناک بیندیشد. میراث “فیلم طناب” در همین توانایی آن برای برانگیختن تفکر، بحث و حتی مخالفت نهفته است؛ ریسمانی که آلفرد هیچکاک با نبوغ و جسارت بافته، همچنان در تاریخ سینما گره خورده و ذهن‌های کنجکاو و جستجوگر را به سوی خود می‌کشد، و به ما یادآوری می‌کند که خطرناک‌ترین زندان‌ها، گاهی دیوارهای ذهن خود ما هستند.

امیدوارم این تحلیل جامع و چندوجهی از فیلم “طناب” توانسته باشد ابعاد مختلف این اثر مهم و چالش‌برانگیز آلفرد هیچکاک را برای شما روشن کند و شما را به تماشای دوباره یا دقیق‌تر این شاهکار سینمایی ترغیب نماید. شما چه نظری درباره‌ی این فیلم، تکنیک‌های به کار رفته در آن و پیام‌های فلسفی و اخلاقی‌اش دارید؟ آیا “فیلم طناب” را یک نوآوری موفق می‌دانید یا یک تجربه‌ی محدود؟ مشتاقانه منتظر شنیدن دیدگاه‌های ارزشمند شما در بخش نظرات هستیم.

با احترام،

یک منتقد سینما، به یاد راجر ایبرت

بازگشت به بالای صفحه

دیدگاهتان را بنویسید

پنج × یک =