نام انگلیسی: Montana Story
نام فارسی: فیلم داستان مونتانا
محصول: ۲۰۲۲ – ایالات متحده
ژانر: درام
امتیاز: ۲ از ۴ – 〇〇⬤⬤
مصطفی ملکی
در برخی روایتهای درام با وجود کاراکترهای مرکزی باز هم شخصیتی وجود دارد که با نبودناش همهی رخدادهای دراماتیک روایت را رقم میزند. این کاراکتر مرکزی گاه یک مرده است که اطرافیان را پس از مدتها دور هم جمع کرده است یا فردی مفقودشده است و یا شخصیتی در حال احتضار است.
فیلم جدید دو کارگردان سینمای مستقل ایالات متحده، «دیوید سیگل» و «اسکات مکگیهی» فیلم داستان مونتانا، همچون روایتهای گذشتهاشان درامی با ضربآهنگ کاملاً ملایم است و قصد دارد زندگی یک خانواده را پس از هفت سال روایت کند.
پردهی ابتدایی فیلم داستان مونتانا آنقدر هماهنگ با بادهای موسمی مونتانا است که مخاطب در طول این ۳۰ دقیقه وزش این بادها را روی صورت خود حس میکند. افتتاحیهی فیلم داستان مونتانا را با افتتاحیهی «این گروه خشن» مقایسه کنید. در فیلم «این گروه خشن» عدهای کودک در حال آتش زدن یک عقرب هستند.
اما در فیلم داستان مونتانا تعدادی مرغ در محوطهی خانهی روستایی در حال نوک زدن روی زمین دیده میشوند. در آن فیلم بهوضوح طبیعت خشن روایت و انسانهای درون آن را میتوان شاهد بود.
اما در این فیلم با همین افتتاحیه چشمانتظار روایتی نرم هستیم که قرار است کاراکترهای انسانی کمکم به جمع این طبیعت و پرندگان اضافه شوند. پدری در کماست و بهسبب هزینههای سنگین نگهداری در منزل از پسر او خواسته شده برای فروش مزرعه و پرداخت قرضها بازگردد. فیلم با ورود «کل» به خانهی پدری کمکم وارد مسیر اصلی روایت خود میشود.
اما تا ورود «ارین»، دختر خانواده، پیچش روایی وجود ندارد و مخاطب همچنان در حال تماشای گذر روزها در کنار کاراکترهاست. با ورود دختر خانواده روایت بهیکباره دچار تنش میشود و ضربآهنگ فیلم برای لحظهای اوج میگیرد.
برشها بیشتر نمیشوند، بلکه این اضطراب درونی کارکترهاست که در روایت هویدا میشود. مخاطب در اولین گمان خود بهسراغ روایتهایی از قبیل آزار جنسی پدر در کودکی میرود، اما کارگردانها با تقابل کاراکترها و مرور قطرهای گذشته به خشونتی از نوع دیگر اشاره میکنند.
یکی از نقاط قوت فیلم داستان مونتانا آن است که کاراکتر پدر در همهجای روایت حضور دارد و دختر و پسر حتی با لمس یکی از وسایل خانه بخشی دیگر از گذشته را مرور میکنند؛ گذشتهای که برای هر دوی آنها در جایی مشترک بوده و در جایی غریب.
در فیلم داستان مونتانا بهخوبی سلطهی گذشته را روی زمان حال کاراکترها میبینیم. دختر نمایندهی گذشتهی دور پدر و گویی آینهی حسرت او بوده و پسر گذشتهی نزدیکتر و فرزند زنی که هیچگاه نتوانسته بود عشق اول را در ذهن پدر بیدار کند. پردهی دوم فیلم بهطور کامل این دو گذشته را مقابل یکدیگر قرار میدهد.
اما مشکل آنجاست که این روایت روی خط ممتد سانتیمانتالیسم در حرکت است. کارگردانها بههیچ عنوان سعی ندارند کاراکترهای فرعی فیلم را وارد این گذشتهبازی کنند.
شاید از یک منظر خوب بهنظر برسد، اما این کاراکترها نقشی اساسی در آن گذشته دارند، بهخصوص شخصیت «والنتینا». ترکیبهای نژادی در این فیلم فقط با حضور کاراکترهای رنگینپوست زیباست، اما وقتی انفعال آنها را در متن اصلی روایت شاهد هستیم، این زیبایی در همان چند قاب اول باقی میماند.
این فیلم روایتی آرام از مرور گذشتهی یک خانواده است، اما همچنان در سطح این مرور باقی میمانیم. گذشتهی این خانواده در مرورهای کلامی و تنشهای بین خواهر و برادر و اسب پیری که گویی نماد گذشته است، باقی میماند و روح زنگزدهی آن خشونت و حسرت نمایان نمیشود.