آقای «رادولف لوگا» در جدیدترین اثر خود فیلم تا پای جان بهیکباره گویی در میان ستارههای بازیگری سینمای فرانسه مانند «گیوم کنه»، «نسیم لیز» و «استفانی کاییار» قرار گرفته و از هیجان در پوست خود نمیگنجد. روایت او قرار بوده اکشنی جذاب درون ساختار هیجانانگیز باشد. اما آن چیزی که در کل روایت شاهد هستیم داستانی نیمهکاره است که گویی کارگردان نمیداند در پیشبرد آن از کدام کلیشههای اکشن بهره ببرد.
نام اصلی: Ad Vitam
نام فارسی: فیلم تا پای جان
محصول: ۲۰۲۵ – فرانسه
ژانر: اکشن، هیجانانگیز
ردهی سنی: ۱۴+
امتیاز: ۱ از ۴
مصطفی ملکی
داستان فیلم تا پای جان با گوشههایی از روتین زندگی فرانک و لئو در سال ۲۰۲۴ آغاز میشود و در ادامه شاهد حفرههایی هستیم که با تعدد آنها بهیکباره به ۱۰ سال قبل و گروه نیروهایویژهی پلیس فرانسه میرویم. فرانک و لئو در قامت افسران نیروهای ویژه و شیوهی آشنایی آنها با یکدیگر و در ادامه ورود کاراکتر بنجامین به زندگی آنها و در نهایت اتفاقات یک سال قبل از حوادث اکنون مخاطب را در برابر روایتی قرار میدهند که همهی معیارهای یک اکشن تراز را در خود دارد.
تا قبل از شروع پردهی سوم فیلم تا پای جان همهی فاکتورها در تعادل هستند و حتی در برخی از نقاط روایت مخاطب را تحت تأثیر نیز قرار میدهند. اما مرگ روایت از آغاز پردهی سوم و تعقیبوگریزها آغاز میشود. آقای لوگا در این پرده نشان میدهد که قصد ورود به یک اکشن انتقامی را ندارد و در نتیجه مخاطب قرار است در برابر داستانی قرار بگیرد که کاراکتر اصلی با استفاده از تواناییهای خود مقابل عمل انجامشده قرار میگیرد. قبل از این آشفتگی اکشن در پردهی سوم باید به محرک آن نیز در داستان رجوع کرد.
آقای لوگا یا اکشن ندیده یا اگر هم دیده اکشنهای درخوری نبودهاند و در بدترین حالت اگر دیده سعی کرده در جریانی مخالف کلیشهها عمل کند. اینکه بیاعتنایی فرزند یک همکار از دست رفته قرار است فرانک را وارد این کارزار کند شاید پذیرفتنی باشد و با منطق روایی هیچ منافاتی نداشته باشد.
اما این محرک زمانی احمقانه به نظر میرسد که کاراکتر فرانک با آن پیشینهای که در برابر ما قرار گرفته دست به حماقتهایی میزند که در نهایت قرار است حوادث پردهی سوم را رقم بزند. آقای لوگا حتی در اتاق تدوین و هنگام برشزدنها هم اعتماد کاملی به این تصمیم خود داشته و این همان خطریست که ذهن این کارگردان را تهدید میکند؛ اطمینان از بر هم زدنی مضحک در ساختار کلیشههای اکشن.
پردهی سوم فیلم تا پای جان همانند دملی میماند که سر باز کرده و دو پردهی قبلی را نیز تحتالشعاع قرار میدهد. پس از تماشای پردهی سوم است که رخدادهای فیلم در فلشبک سال۲۰۱۴ کمی عجولانه و حتی مضحک بهنظر میرسند. پلات این فیلم آنقدری جذاب است که مخاطب را با تماشای ستارگان فیلم ترغیب به تماشای آن کند، اما داستانی که کارگردان درون قابهای خود عرضه میکند چیزی جز بازی کودکانهی تعقیبوگریز نیست.
آقای لوگا گویی هیچ طرح اولیهای برای سکانسهای اکشن و تعقیبوگریز خود ندارد. به همین سبب است که مخاطب در آشفتگی عریان پردهی سوم گم میشود. این آشفتگی عریان در نتیجهی بیبرنامه بودن کارگردان برای درگیر کردن مخاطب است. به تلاقی نیروهای پلیس و فرانک موتورسوار در آن دشت توجه کنید. آقای لوگا در این سکانس فقط سعی کرده از همهطرف این کاراکتر را اسیر کند تا در نهایت از طریق پیدا کردن کورهراهی جنگلی او را به پاراگلایدر معروف این اثر برساند؛ پاراگلایدری که حکم مرگ اثر را هنگام حمل فرانک امضاء میکند. در هر حال برای مخاطب اکشن تماشای یکبارهی فیلم در یک عصر روز تعطیل خالی از لطف نیست.