نقد فیلم اتاق کناری : نام «پدرو آلمودوار» برای هر علاقهمندی به سینما مملو از خاطرات رنگی از زنانی است که در میانهی زندگی برای زیستن تقلا میکنند. مرگ، عشق و سکس اجزای جداییناپذیر آلمودوار در طی سه دهه فعالیت در سینما بودهاند. حال او در گامی بلند سعی دارد جیمز جویس و آخرین داستان کتاب «دوبلینیها» با نام «مردگان» را به درون اقتباساش از رمان خانم «سیگرید نونز» دعوت کند.
نام انگلیسی: The Room Next Door
نام فارسی: فیلم اتاق کناری
محصول: ۲۰۲۴ – اسپانیا
ژانر: درام
ردهی سنی: ۱۳+
امتیاز: ۱.۵ از ۴
مصطفی ملکی
در فیلم اتاق کناری نیز قرار است از درون زندگی کنونی کاراکترها به گذشتهای سفر کنیم که نه حسرت، بلکه لذت زیستن و مرگ خوشایند را به رخ بکشد. داستان از جشن امضای کتاب «اینگرید» با نام «در باب مرگهای ناگهانی» آغاز میشود.
گزارهی کارگردان از طریق اولین دیالوگ بین اینگرید و یکی از طرفداران در باب مرگ ارائه میشود؛ جایی که اینگرید در پاسخ به این سوال که «شما در مقدمه نوشته بودید که برای درک و پذیرش مرگ این کتاب رو نوشتید» چنین میگوید: «آره. واسم غیرطبیعیه. نمیتونم بپذیرم موجودی که زندهست باید بمیره.» آقای آلمودوار بدون فوت وقت یکی از دوستان قدیمی اینگرید با نام استلا را وارد قاب میکند و او نیز پیامرسان بیماری لاعلاج دوست مشترک این دو با نام «مارتا» میشود. پس از این مقدمه روایت فیلم اتاق کناری حول دو کاراکتر اینگرید و مارتا در باب مرگ و پذیرش آن میگذرد.
آقای آلمودوار سعی دارد در میان اقتباس از رمان جدید خانم نونز هویت داستان مردگان جویس را در اثر قرار دهد. اما اینگرید آنقدر خوب شخصیتپردازی نشده تا جای گابریل را بگیرد و از سویی دیگر مارتا نیز آنچنان در باب عشق درگذشتهی خود اشکی مقدس از چشماناش جاری نمیشود تا اینگرید را وادار به خیرگی در باب برفی کند که روی زندگان و مردگان ایرلند میبارد.
آقای آلمودوار در این روایت دو مرگ دیگر را نیز به روایت اضافه کرده است؛ مرگ زمین از طریق دیمین و دیالوگهایاش با اینگرید و مرگ اصلی داستان که خود مارتاست. در اصل داستان آقای جویس بیشتر شبیه افزودنی دهانپرکنی است تا روایت آقای آلمودوار شیکی خود را حفظ کند.
آنچه در فیلم اتاق کناری از آلمودوار صاحب امضاء در سینما مشاهده میکنیم چیزی جز رنگ قرمز، تلاقی رنگهای دیگر با این رنگ و در نهایت درونمایهی مرگ و انتزاعی از رابطهی جنسی و کمی هم متنآمیختگی نیست. گویی بارقهای از سینمای آلمودوار در داستانی متوسط و شیک جریان دارد که مرگ آن نیز گرانتر از میلیاردها مرگ در سرتاسر دنیاست.
آقای آلمادوار ضیافت مرگ مارتا را تبدیل به مهمانی چند ده هزار دلاری شیک خبرنگاری کرده است که بههمراه دوست دور خود قرار است برگزار شود. آنچه در فیلم اتاق کناری میبینیم گویی تلاش کارگردان برای برگزاری فشنشویی با حضور «جولین مور» و «تیلدا سوینتون» است. در میان این صحنههای به رخ کشیدن البسه و رنگهای متناسب با دنیای آقای آلمدوار کمی هم قصه و روخوانی و تکرار دو بند آخر داستان مردگان و پایانبندی فیلم اقتباسی آقای جان هیوستون از داستان کوتاه جویس را شاهد هستیم.
اما نقطهقوت فیلم اتاق کناری شاید تمام نشدن رویایی و سانتیمانتال فیلم با مرگ خودخواستهی مارتاست. حداقل در اینجا کمی آلمودوار دارای جسارت را شاهد هستیم که اجازه میدهد داستان از طریق اینگرید ادامه پیدا کند. همین دلخوشی نیز کوتاه است و گویی قرار نیست آقای آلمودوار در این فیلم بالاخره چند سکانس متوالی خودی نشان دهد. در ادامهی این تمامنشدن با شاهکار تغییر غلوشدهی چهرهی سوینتون به دخترش و پلیس مذهبی و متعصب هستیم.
اینکه چه نیازی به حضور سوینتون در نقش میشل بود شاید به این باز میگردد که آقای آلمودوار دوست نداشته واگویهی انتهایی اینگرید را خراب کند و بهنوعی دوست داشته مخاطب را وارد تناسخی انتزاعی و ژنتیکی بین این مادر و دختر کند. آقای آلمودوار در اثر جدید خود با کولهباری از رنگ و بدون هویت روایی سینمایاش به میزبانی مخاطبان سینما نشسته است.