نام انگلیسی: Across the River and Into the Trees
نام فارسی: فیلم آن سوی رودخانه بهسمت درختان
محصول: ۲۰۲۴ – بریتانیا
ژانر: درام، جنگی
ردهی سنی: ۱۳+
امتیاز: ۲.۵ از ۴
سارا
در فیلم آن سوی رودخانه بهسمت درختان ما شاهد سرهنگ «ریچارد کانتول»، ۵۱ساله، بر قایقی روی رودخانه نشسته و به افق خیره شده است. چشماندازی که گذشتههای دور و نزدیک را به یادش میآورد؛ زمانی که تصمیم میگیرد برای شکار اردک به ونیز سفر کند و در این سفر با دختری جوان با نام «رناتا» آشنا میشود. اما آیا ریچارد فقط برای شکار اردک به ونیز سفر کرده است؟
خانم «پائولا اُرتیز آلوارز» در سومین تجربهی فیلمسازی خود، بعد از اختلاف هفت ساله با فیلم دوماش، به سراغ آقای «پیتر فلانری» و اقتباس آزاد او از کتاب «آن سوی رودخانه بهسمت درختان» آقای «ارنست همینگوی» رفته است. اقتباسی زیبا که با تصاویری زیباتر درهمآمیخته و توانسته روایتی قابل تأمل را در برابر مخاطبان خود قرار دهد.
خانم ارتیز فیلم آن سوی رودخانه بهسمت درختان را درست مانند داستان آقای همینگوی آغاز میکند. ریچارد بر قایقی روی رودخانه نشسته و با یک فلشبک به گذشته میرود. او دچار عارضهی قلبی بسیار بدی است که باید بهسرعت درمان شود، اما ریچارد که بهقول خودش از دو جنگ جهانی جان سالم به دربرده در حسرت آرامشی درونی دیگر امیدی به زندگی ندارد.
او تصمیم خود را گرفته و میخواهد آنطور که میخواهد در آرامش بمیرد. آرامشی که البته میخواهد در کنار یکی از عزیزاناش رخ دهد. او وارد ونیز میشود و دختری جوان با نام رناتا عاشق او و نگاه و احساساتاش میشود. مردی که در این شهر کوچک همه او را میشناسند و او را قهرمانی بهیادماندنی در قلب همگان میدانند.
خانم ارتیز با آرامش در ابتدا ریچارد را در برابر جوانی خام اما بهنوعی پرامید و حتی خداشناس قرار میدهد و با ایجاد دیالوگهایی هر چند کوتاه هویت درونی ریچارد و جکسون را برای مخاطب هویدا میکند. همین امر است که وقتی رناتا با ریچارد وارد مکالمه میشود باعث شده مخاطب هم با احساس رناتا در ستایش ریچارد همراه شود. رناتا ریچارد، شجاعت و حتی احساس آزادیاش برای رفتن از این جهان را ستایش میکند و عاشقاش میشود.
عشقی که خانم ارتیز اگرچه ورودش را به قلب رناتا بهخوبی شرح نمیدهد، اما تداوم و انسجاماش را در ادامه معنادار شکل میدهد. در این میان بازی آقای «لیو شرایبر» فیلم آن سوی رودخانه بهسمت درختان خانم ارتیز را از آنچه که هست بهتر هم میکند، زیرا این بازیگر با تواناییهای عالی خود و بازی رواناش توانسته بهخوبی نقش سرهنگ ناامید و ناتوان برای ادامهی زندگی را بازی کند.
بازیگری که حتی میتوان گفت تاکنون دستکم گرفته شده و آنچنان که باید دیده نشده است. در سوی دیگر دوربین خانم ارتیز بهترین استفاده را از ونیز، خورشید روزها و آسمان شبهای آن و آرامش ظاهری همراه با طوفان درونی تکتک مردماناش برده و توانسته با کوچک و تنگ کردن قاباش در انتهای روایت انزوا، خفقان و تنگنایی که ریچارد در آن گرفتار است را تصویر کند. ریچاردی که با حضور آقای شرایبر قابهای بستهی چهرهاش نیز انزوای درونی کاراکتر را بهتر هم نشان داده است.