نام انگلیسی: Sew Torn
نام فارسی: فیلم دوکهای پاره
محصول: ۲۰۲۵ – ایالات متحده، سوئیس
ژانر: درام، هیجانانگیز
ردهی سنی: ۱۴+
امتیاز: ۳ از ۴
مصطفی ملکی
برخی آثار آنقدر ساده هستند و در این سادگی مخاطب را دچار تسلط روی داستان میکنند که گاه برخی مخاطبان منطق اصلی روایت را فراموش میکنند. فیلم اول آقای «فردی مکدانلد» فیلم دوکهای پاره در سینمای بلند داستانی در چنین فضایی در برابر مخاطب قرار میگیرد.
او ابتدا از طریق نماهایی که نشانه هستند مخاطب را درگیر کاراکتر اصلی فیلم دوکهای پاره ، باربارا، میکند؛ دختری تنها که مادرش خودکشی کرده، کسبوکار خانوادگیاشان به مرز ورشکستگی رسیده و خود او نیز گویی قرار است مسیر مادر را دنبال کند.
آقای مکدانلد اما روایت را با انتهای هر کدام از ۴ انتخاب آغاز میکند و سپس وارد داستان میشود. باربارا با همهی نماهای نشانهای که ما را در برابر روح از بین رفته و بیاعتمادبهنفس و حتی بیعزتنفسش قرار میدهند با تماسی از سوی تنها مشتری این ماه با سرعت بهسوی منزل «گریس» حرکت میکند.
او فقط قرار است دکمهی پشت پیراهن عروسی این زن سالخورده را دوک بزند. اما دکمه در میان تحقیرهای پیدرپی کاراکتر گریس از دستان بارابارا روی زمین میافتد.
برداشتن یا انداختن دکمه در چاه همان تأخیر زمانی مد نظر رخدادهای پیش رو را ترسیم میکند.؛ سه رخداد در پی اقدام بارابارا به انداختن دکمه درون چاه و بازگشت به مغازه و مواجهشدن با صحنهی تصادف و یک انتخاب برداشتن دکمه و دوک زدن دوبارهی آن به پیراهن گریس کل فیلم دوکهای پاره را پیش روی ما قرار میدهد.
روایت آقای مکدانلد در فضای بسیار سبز و تقریباً شیک و خلوت مخاطب را درگیر قابهایی پستمدرن میکند. در ابتدا گویی در فضای دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ قرار داریم و سپس با آشکار شدن برخی جلوههای تکنولوژی تعادل روایی در دنیای باربارا ایجاد میشود. در هیچکدام از چهار قصه کارگردان سعی ندارد از باربارا یک به انتهای خط رسیده ترسیم کند.
او در عوض باربارا را در موقعیتهایی قرار میدهد که صرفاً از طریق وسواس متقارناش نسبت به لوازم خیاطی خود را از مهلکههای موقت رهایی میبخشد. اما کارگردان به همان تعریف ابتداییاش از این دختر پایبند است؛ باربارا عزتنفسی برای خرج کردن ندارد.
بههمین دلیل است که تحقیرهای گریس و پدر جاش در هیچکدام از این انتخابها او را درگیر نوعی خشم از جنس آثار اکستریم و ابزورد نمیکند. او در عوض برای رهایی از نفرین تکرارشوندهی مادر و انزوایی که حاصل از ورشکستگی شغل مادر بوده سعی دارد وارد مسیری جدید در زندگی شود.
باربارا مرز اخلاقی پیرامون دنیای خود را در هر کدام از داستانها صرفاً از طریق تلاش برای رسیدن به لذت زیستن ترسیم میکند. به همین دلیل قانعکننده است که آقای مکدانلد در هیچکدام از روایتها باربارا را بهطور مستقیم درگیر روایتی خونآلود نمیکند و در عوض دنیای متفاوت کارکترهای دیگر و انتخابهایاشان است که باعث ریختهشدن خونی میشود.
آقای مکدانلد روایت انتزاعی خود را بهسادگی از طریق تعریف وسواسگونهاش در باب شغل خانوادگی خانوادهی باربارا تصویر میکند. او پالت رنگی را همگام با طبیعت بکری که پیرامون این روستا را گرفته درون قاب قرار میدهد. از سوی دیگر سکون موجود در این فضای روستایی-کوهستانی گویی خشونتهای دیده و نادیده در چهار روایت حاصل از انتخابهای باربارا را در خود میبلعد.
آقای مکدانلد روح کمدی را نه از طریق دیالوگها و نه حتی اکتهای کاراکتر اصلی، بلکه از طریق تقابل کاراکترهای فرعی و پیرامون زندگی باربارا به درون اثر میدمد. بهنوعی او این فضا را بهگونهای ترسیم میکند که گویی مردمان این دنیا تحمل رنج فقدان یا حس نوستالژی را همچون یکدیگر از سر میگذرانند.
در نتیجه کاراکتر باربارا در هیچ نقطهای از روایت قرار نیست خود را درمان کند و در عوض در نتیجهی فقدان اعتمادبهنفس است که بطن روایتهای انتخاب او شکل میگیرد.
آنچه فیلم دوکهای پاره را همچون داستانی جذاب و نیمهکاره نشان میدهد، کمرنگ بودن خطوطی است که بخشهای روایت را به یکدیگر وصل میکند. در برخی آثار مخاطب ابتدا در برابر روزمرگیهای ذهن خستهی کاراکتر اصلی قرار میگیرد.
این بخش فیلم دوکهای پاره تبدیل به مقدمهی رخدادهای بعدی میشود. در این داستان اما چنین مقدمهای را نداریم. آقای مکدانلد با کمرنگکردن این خطوط کمی روایت خود را بهلحاظ منطقی و فرمی از توان میاندازد. با این وجود در برابر داستانی خوشفرم و معتدل قرار داریم که خیلی راحت مخاطب را درگیر ضربآهنگ بالا در میان سکون طبیعی خود میکند.