نام انگلیسی: Lesson in Murder
نام فارسی: فیلم درس قتل
محصول: ۲۰۲۲ – ژاپن
ژانر: جنایی، هیجانانگیز
ردهی سنی: ۱۷+
امتیاز: ۲.۵ از ۴
مصطفی ملکی
در مرور فیلمهای «۱۱ شورشی» و «آخرین گرگها» در باب سینمای آقای «کازویا شیرایشی» نوشتیم و از این گفتیم که او تا چه حد برای گریز از مرکز سکون روایتهای خود تلاش میکند تا به حد موردنظرش از آشوب برسد.
در این مرور به اثری از این کارگردان در سال ۲۰۲۲ رجوع میکنیم که ساختاری بین سینمای اکستریم و سینمای جنایی دارد. داستان با مراسم ختم مادربزرگ «ماسیا» آغاز میشود. از همان شاتهای ابتدایی مشخص میشود که ماسیا و مادرش تا چه حد نسبت به پدر احساس ترس و در عین حال دوری دارند.
ماسیا در یک دانشگاه بهوقل خودش ردهپایین در حال تحصیل رشتهی حقوق است. آقای شیرایشی گویی از همین ابتدا دائم در حال بازی کردن با مخاطبی است که تا پیش از این آثار او را مشاهده نکرده و هر آن انتظار آشوبی ناگهانی را میکشد. اما او در این اثر روی دیگری از ساختارهای روایی خود را ارائه میدهد.
داستان از لحظهای رنگوبوی دنیای آقای شیرایشی را به خود میگیرد که ماسیا نامهای از فردی با نام «یاماتا هایمورا» دریافت میکند؛ قاتلی سریالی که دختران و پسران نوجوان ۱۷ یا هجده ساله را ابتدا به بدترین شکل ممکن شکنجه میداد و سپس جسدشان را تبدیل به خاکستر میکرد. او نانوای شهر دوران کودکی ماسیا بوده است. اما ورود آقای شیرایشی به این بخش از فیلم درس قتل نیز زیباست.
او بهمحض دریافت نامه از سوی ماسیا با یک داچانگل مخاطب را به درون دنیای وحشیانهی یاماتا میبرد. تونل بعدی فیلم درس قتل در لحظهای است که ماسیا به ملاقات یاماتا میرود و شیشهی بین این دو در اتاق ملاقات تبدیل به ابژهی پرتکرار و امضای آقای شیرایشی در این فیلم میشود.
انعکاس هر دو کاراکتر روی این شیشه نقاط عطف، گرههای روایی و در نهایت گرهگشایی داستان را در خود دارد. آقای شیرایشی از همین ابژه نهایت بهره را برای ایجاد تعلیقها در فیلم درس قتل میبرد.
اما مشکل داستان آنجاست که این دنیا مانند بسیاری دیگر از روایتهایی از این دست در یک تونل بدون راه خروج پیش میرود. کاراکترهای فرعی، رابطهای که بین ماسیا و دختر همرشتهای ایجاد میشود و در نهایت ماسیا و گذشتهی مادر تیتروار از مقابل چشم مخاطب میگذرند. بهنوعی مخاطب فرصت این را پیدا نمیکند تا با هر کدام از این کاراکترها و تعلیق حاصل از حضورشان در زندگی ماسیا ارتباط برقرار کند.
مشکل بعدی داستان آقای شیرایشی به خود روایت و اتفاقات درون آن بازنمیگردد، بلکه شامل خست او در پرداخت به گذشته میشود. این پرداخت با گذشته صرفاً با چهرهپردازی کاراکترهای یاماتا و مادر ماسیا صورت میگیرد و عملاً بهلحاظ بصری فیلم درس قتل را خفه میکند.
آقای شیرایشی بهراحتی میتوانست با انتخاب دو بازیگر جوان که گذشتهی این دو را تصویر میکنند فیلم درس قتل را در ذهن مخاطب ماندگار کند. اما این اتفاق رخ نمیدهد و بازی مرگ یاماتا هایمورا تبدیل به جادهای لغزنده در روایتگری میشود.
این فیلم را باید تماشا کرد، چرا که کارگردان در آزمونوخطای سینمایی خود نشان میدهد که چگونه یک ابژهی بیجان همانند یک شیشهی حائل بین دو کاراکتر میتواند از طریق جذب انعکاس چهرههایاشان مخاطب را بهصورت کاملاً موازی در دنیایی انتزاعی در زیرمتن فیلم درس قتل قرار دهد.
جایی که وقتی تصویر این دو بر هم منطبق میشود گویی ماسیا دچار نوعی تحول بیرحمانه در زندگی پر از تنش خود میشود و زمانی که این دو تصویر از این مرز انطباق جدا میشوند وارد دو دنیا با دو دیدگاه متفاوت نسبت به ظلم.
رنج و انتقام میشویم. در این دنیاهای متفاوت یاماتا تبدیل به قاتلی سریالی میشود که هر آنچه را که میتوانست در نوجوانی باشد اما نشد تبدیل به عقدهای دهشتناک و محرک برای قتل نوجوانهایی میکند که در مسیری جز مسیر او نوجوانی میکنند.
در مقابل ماسیا در فیلم درس قتل تبدیل به خمیر وجودی یاماتا میشود که قرار است از طریق ضداطلاعات او را در آستانهی اعدام خود تبدیل به یاماتای جدید کند.