نام انگلیسی: Murder at Yellowstone City
نام فارسی: فیلم قتل در شهر یلواستون
محصول: ۲۰۲۲ – ایالات متحده
ژانر: جنایی، وسترن
امتیاز: ۲ از ۴ – 〇〇⬤⬤
مصطفی ملکی
یکی از پرریسکترین ژانرهای سینمایی وسترن است. کارگردانهای بسیاری سعی کردهاند وسترن را در قالب هزارهی سومی روی پرده ببرند، اما فقط آنهایی موفق بودهاند که درک درستی از ماهیت وسترن داشتهاند. فاکتورهای وسترن کلاسیک را تقریباً همهی مخاطبان و علاقهمندان این گونهی سینمایی میشناسند.
زمانی که یک کارگردان بتواند کاراکترهای غرب وحشی و جغرافیای پیرامون این کاراکترها را همانند نمونههای کلاسیک خلق کند، باید گفت که با یک وسترن متوسط روبهرو هستیم. حال بماند که فیلمسازانی چون «اندرو دومینیک» از وسترن شاعرانهای زیبا میسازند.
اما تاکنون وسترنی که بتواند درونمایههایی جنایی مرسوم در آثار آگاتا کریستی را بهتصویر بکشد ندیدهایم. فیلم قتل در شهر یلواستون آقای «ریچارد گری» با همین درونمایه سعی دارد یک وسترن جنایی را تصویر کند.
در بسیاری از آثار وسترن سرعت رخ دادن رخدادها آنقدر سریع است که کاراکتری چون کلانتر حتی فرصت پرداخت به اتفاقات درون یک شهر را ندارد. کلانتر در این آثار همچون یک زندانبان یا منتظر تحویل زندانی از جایزهبگیرهاست یا در کابارهی شهر از دوئلها جلوگیری میکند.
شاید اگر کارگردانی بخواهد یک کلانتر را کاراکتر اصلی خود کند، این کاراکتر بتواند در همان ساختار بیقانونی با قانونشکنان مبارزه کند. اما در فیلم قتل در شهر یلواستون آقای ریچارد گری با یک جنایت و رازآلودگی مواجه هستیم.
همهچیز درست همانند روایتهای آگاتا کریستی رخ میدهد. یکی از شهروندان شهر که بهتازگی طلا یافته است به قتل میرسد. همهی نگاهها بهسوی مردی سیاهپوست میرود که شب قبل وارد شهر شده است. با یافتن طلاها در جیب کت این فرد که خود را «سیسرو» مینامد، ظن کلانتر به یقین بدل میشود.
گری روایت خود را تبدیل به دو پاره کرده است. در پارهی اول همهچیز بر اساس شاهد و مدرک پیش میرود. کارگردان بهخوبی کاراکتر کشیش و همسرش را بهموازات روایت اصلی وارد میکند و کمکم آنها را به هستهی مرکزی روایت راه میدهد. اما کارگردان قصد ندارد روایت را با تمرکز روی یک کاراکتر پیش ببرد.
همانطور که در بالا اشاره شد، ریچارد گری در پارهی اول روایت خود فقط پوآرو یا شرلوک هولمز ندارد، وگرنه همهی المانهای روایت همان مسیر را پیش میگیرد؛ قتلی رخ داده است.
کارگردان کلیدهایی را به مخاطب میدهد تا به کاراکترهای مختلفی مشکوک شود، قاتل باز هم مرتکب قتلی دیگر میشود و شک مخاطب نیز متوجه کاراکترهای بیشتری خواهد شد.
اما ریچارد گری میداند که چنین رخدادی در غرب وحشی و ابتدای قرن نوزدهم در حال رخ دادن است. پس پارهی دوم فیلم قتل در شهر یلواستون همان وسترنی است که هر مخاطبی میشناسد. به یکباره آشوب همهی شهر را فرا میگیرد و این طرف قویتر است که حرف خود را به کرسی مینشاند.
شاید در این درگیری آن جبههای که حقیقت را میگوید حذف شود. این خاصیت غرب وحشی و به تبع آن سینمای وسترن است. ریچارد گری نیز روایت خود را به همین دنیای معلق میسپارد. گری در اصل توانسته در ساختاری وسترن.
یک درام جنایی و رازآلود را بگنجاند و این یعنی خلاقیتی که باید از یک کارگردان انتظار داشته باشیم. فیلم قتل در شهر یلواستون آقای گری متوسط است، اما خلاقیت دارد و همین باعث میشود مخاطب اثر را بپذیرد.
مشکلات اصلی فیلم قتل در شهر یلواستون طراحی لباس بسیار ساده و از سویی دیگر شیک و اتوخوردهی آن است. مردمان غرب وحشی و بهخصوص جویندگان طلا همیشه ردی از گردوغبار را روی چهرههای خود دارند. اینجا سینماست و باید انتظار چهرهپردازیهای متناسب با همین جغرافیا را داشته باشیم.
فیلم قتل در شهر یلواستون آقای گری فاقد چنین تعادلی بین جغرافیا و کاراکترهای خود است. از رعایت نشدن خط فرضی دوربین و زاویهدید هم بگذریم که در چند مورد مخاطب را ناامید میکند.
با این اوصاف از خلاقیت کارگردان در روایتی کلیشه نباید گذشت و شاید همین پلهی موفقیت و جذابیت فیلم قتل در شهر یلواستون آقای گری است. از ریچارد گری، حداقل پس از این اثر، انتظار میرود در آثار بعدی خود همین گام برداشتن در مسیر خلاقیت را ادامه دهد.