نام انگلیسی: Holy Night: Demon Hunters
نام فارسی: فیلم هولینایت: شکارچیان شیطان
محصول: ۲۰۲۵ – کرهی جنوبی
ژانرک دلهره، اکشن، هیجانانگیز
ردهی سنی: ۱۴+
امتیاز: ۱.۵ از ۴
مصطفی ملکی
بدون شک در میان آثار کالت سینمای دلهره نام «کنستانتین» پررنگ است؛ روایتی که تاکنون تنها داستانیست که مخاطب را درگذر لحظهای به درون جهنم مذهبی ( و نه جهنم فومن) دچار هیجان کرده است.
از سویی دیگر سری فیلمهای «فعالیت فراطبیعی» نیز بسیاری از مخاطبان دههی ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ سینمای دلهره را با روی دیگری از آثار ویدیوی پیداشده مواجه کرد. حال آقای «لیم دائه-هی» در اولین روایت بلند سینمایی خود در کرهی جنوبی سعی دارد تلفیقی از کالتهای مشهور دلهره را به مخاطب ارائه دهد.
او برای رسیدن به این تلفیق تواناییهای کنستانتین را در سه کاراکتر «باو»، «شارون» و «کیم گون» قرار داده است و سعی دارد از طریق این سه نفر مخاطب را در مسیر روایی جدیدتری قرار دهد، وگرنه شیوهی جنگیری شارون و برخوردهای خصمانه با او در برابر نمایندگاه شیطان همهاشان را در کالبد کنستانتین دیدهایم.
اما افتتاحیهی فیلم هولینایت نشان از این دارد که با تزریق عناصر دیگری در آثار کالت نیز مواجه هستیم. این عناصر شامل سکوتهای خشدار سری فیلمهای فعالیت فراطبیعی از طریق جاگیری دوربینهای مداربسته و انعطاف صدادار آثار ماورایی مانند جنگیر است.
کارگردان در کل پردهی اول و بخش اول پردهی دوم مخاطب را در برخی از این تقابلها بهخوبی غافلگیر میکند و همین باعث پیوستن مخاطب به کاراکترها برای پیگیری ماجرا است.
اما مشکل عمدهی فیلم هولینایت در تمامشدن ذائقهی کارگردان است. آقای لیم در بخش اول فیلم هولینایت هر آنچه که در چنته دارد رو میکند. او در طول پردهی اول و بخش اول پردهی دوم مخاطب را وادار به گذر در دنیاهای دوستداشتنیاش در برخی روایتهای کالت سینمای دلهره میکند.
اما داستان آقای لیم زمانی افت میکند که گویی تکرار این عناصر دیگر قرار نیست مخاطب را غافلگیر کند. در این نقطه است که ضعف فیلم هولینایت او بهوضوح آشکار میشود. مخاطب بار دیگر به ابتدای داستان بازمیگردد.
زمانی که به ابتدای فیلم هولینایت رجوع کنیم گویی با بیداستانی محضی مواجه هستیم که کارگردان برای بهبود آن تلاشی نمیکند. مخاطب وارد سئول تحت حملهی فرقههای شیطانی تحت تأثیر فرزندان لوسیفر قرار گرفته است.
اما جلوههای ویژهی بسیار مورد سؤال باعث دافعه میشوند. این نوع جلوههای کامپیوتری چند سالیست که در دلهرههای کرهای رواج پیدا کرده است؛ دودههای سیاهرنگی که شکل یک موجود را به خود میگیرند و باعث بدترکیبشدن پالت رنگی میشوند.
استفاده از این دودهها بهجای طراحی چهره و عناصر دیگر جلوههای ویژهی بصری سبب شده که سازندگان این آثار تنبلی بصری را در آثار تجاری سرلوحهی کار خود قرار دهند.
در نتیجه سئول آقای لیم با دنیای فیلمی چون کنستانتین بهاندازهی غلظت و اشباع رنگهای قرمز، زرد و نارنجی و تضاد میان تاریکی و نور فاصله دارد. اثر او در بهرهگیری از شمنیسم، پالت رنگی در قابها و در نهایت جلوههای ویژهی کامپیوتری کاملاً ناتوان است.
برای درک بهتر ضعف روایی این اثر بهتر آن است که فیلم قابل اعتنای «فیلم نبش قبر» را از سر بگذرانید. در آن اثر هم شاهد بودیم که یک گروه از شکارچیان شیطان سعی در مواجهه با نیرویی ناشناخته در منطقهای روستایی داشتند که این امر موجب سفر به درون تاریخ قرن بیستم و حتی قبلتر این منطقه شد.
اما در فیلم هولینایت آقای لیم همینکه مشتهای بزرگ آقای «ما دونگ-سئوک» خود را میان درگیریها جای دهند و اکشن فیلم هولینایت را بامزهتر کنند کافی است. اما بازیگری چون «ما دونگ-سئوک» در طول یک دههی گذشته ثابت کرده که در آثاری که نیاز به مشتهایاش ندارند هم قابلیت فضاسازی را دارد و بهخوبی کاراکتر موردنظر را به مخاطب ارائه میدهد.
در هر حال این فیلم برای مخاطب سینمای سرگرمی بهاندازهی اثری چون «فیلم میکی ۱۷» سرگرمکننده است و حتی در برخی موارد موقعیتهای کمدیای که میتوان آنها را مختص سینمای کره نامید باعث خنداندن مخاطب نیز میشوند، اما مشکل آنجاست که کارگردن به همین رویههای کار خود بسنده کرده و نیازی به شخصیتدادن به فضای داستانی و دنیایی که خلق کرده نمیبیند.