نام انگلیسی: BlackBerry
نام فارسی: فیلم بلکبری
محصول: ۲۰۲۳ – کانادا
ژانر: درام، بیوگرافی
امتیاز: ۲ از ۴ – 〇〇⬤⬤
مصطفی ملکی
داستان برندهایی که مدتها دنیا را تحت سلطهی خود داشتند همیشه برای مخاطب جذاب است؛ از اپل تا مایکروسافت و شبکههای اجتماعی. اگر این داستانها درون قابهای سینما قرار بگیرند و روندی داستانی را در برابر چشم مخاطب قرار دهند بهآنی میتوانند چشمها را به خود خیره کنند. نمونههایی همچون «شبکهی اجتماعی» اثر آقای فینچر از این دست هستند.
آقای «مت جانسن» در اثر جدید خود فیلم بلکبری سعی دارد بهسراغ یکی از نامهایی برود که سرتاسر دنیا در دورهای با صدای صفحهکلیدهای آن و اولین تجربههای داشتن یک گوشی هوشمند خاطرات زیادی را دارند؛ بلکبری. گوشیهای بلکبری در دههی ۲۰۰۰ تبدیل به غول بیشاخودمی شده بودند که گویی ارزش افزودهی خاصی را به صاحبان خود میدادند.
از طراحی بدنه و چینش صفحهکلید گرفته تا آن موس کوچکی که گاه همچون دایرهای فلزی بود و گاه مربعی لمسی و باعث لذت بردن مالک تلفن میشدند. داستان این فیلم در باب شکل گرفتن نام بلکبری در نیمهی دههی ۱۹۹۰، اوج گرفتن آن، و در نهایت سقوط به درهی تاریخ است.
آقای جانسن فیلم بلکبری خود را با ضربآهنگی بالا و تلفیق نماهای دو کاراکتر اصلی آغاز میکند؛ «مایک لازاریدیس» بهعنوان مهندس و بنیانگذار «ریسرچ این موشن» و «جیم بالسیلی» بهعنوان مدیر ارشد این شرکت. فیلم آقای جانسن در پردهی اول چیزی کم نمیگذارد و با ضربآهنگ بالایی که دارد هیجان و اشتیاق کاراکترها را نیز به مخاطب منتقل میکند.
اما این هیجان دیری نمیپاید و فیلم بلکبری بهسبک بسیاری از آثار بیوگرافی وارد دالان مضحک گزارشنویسی میشود. آقای جانسن سعی دارد چهار دورهی زمانی را در روند شکلگیری بلکبری تصویر کند؛ سال ۱۹۹۶ بهعنوان شکلگیری این شرکت، سال ۲۰۰۳ بهعنوان یکهتاز شدن این شرکت در صنعت تلفنهای همراه، سال ۲۰۰۷ بهعنوان سرآغاز سقوط و در نهایت سال ۲۰۰۸ بهعنوان پایانی بر ماجراجوییهای این دو نفر.
آقای جانسن در فیلم بلکبری سعی دارد دو ویژگی اخلاقی پررنگ کاراکترهای اصلی خود را تبدیل به درونمایهی روایت کند؛ مایک همچون یک استعداد در ریاضیات و مهندسی و در نهایت فردی منزوی که در برقراری رابطه و اثبات کشفیات خود مشکل دارد و در برابر او جیم که همچون گرگی گرسنه بوی پول را از چند فرسنگ آنسوتر حس میکند.
تا انتهای پردهی اول فیلم بلکبری این تقابل شکل منسجمی به خود میگیرد و فیلم هم ساختار خود را پیدا میکند. اما با شروع پردهی دوم همهچیز از هم گسسته میشود و آقای جانسن دست به انتخاب رخدادها بدون آماده کردن پیشزمینه برای آنها میزند.
انتخابهای او اما قرار نیست مخاطب را درگیر روایت کند. در نتیجه آن چیزی که میبینیم تغییر سکانسها و سفید شدن موهای کاراکترهاست و نه پیشبرد روایت بر اساس منطق روایی.
مخاطبی که تجربهی کار کردن با بلکبری را داشته از آقای جانسن انتظار داشت روند شکلگیری این گوشیها و انقلابی را که در نیمهی دوم دههی ۱۹۹۰ بهپا کرد شاهد باشد، اما کارگردان این هدیه را به او نمیدهد و صرفاً سعی دارد همچون تیترخوانی روزنامهها در دکهها به سکانسهایی گزینشی و صرفاً دارای هیجان کاذب اکتفا کند.
بههمین سبب است که فیلم بلکبری با وجود پتانسیل بالا در درونمایهاش، در قابهای خود جز یک اثر متوسط و صرفاً خاطرهبازی با یکی از نامهای ماندگار صنعت گوشیهای همراه نیست.