فیلم خوشههای خشم
پاسداشت زندگی و امید در دل سیاهی
🔻 در ستایش فیلم خوشههای خشم
🎥 The Grapes of Wrath (1940)
کارگردان: John Ford (جان فورد)
نویسنده: Nunnally Johnson (نونالی جانسون), John Steinbeck (جان استینبک)
اولین چیزی که در پایان فیلم به خاطرم اومد، شعری بود با عنوان “زندگی رفتن و راهی شدن است” که چند بیتش رو انتخاب کردم:
زندگی رفتن و راهی شدن است
زندگی یک سفر است
زندگی در گذر است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است
زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است
زندگی این همه است
من و تو میدانیم
زندگی گرچه گهی زیبا نیست
یا که تلخ است و دگر گیرا نیست
رسم این قصه همین است و همه میدانیم
که نه پایدار غم است و نه که شاد میمانیم
زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است
زندگی زیبا است
من و تو میدانیم
اشک و لبخند همه زندگی است
ناله و آه و فغان زندگی است
آمدن زندگی است
بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است
رفتن و نیست شدن زندگی است
این همه زندگی است
من و تو میدانیم
زندگی، زندگی است …
شخصیتهای درون فیلم در سینمایی کلاسیک و خود فیلمساز به زندگی با همه تلخیها و شیرینیهاش، احترام میزارن و فیلمساز چقدر درست فرق میزاره بین نگاه رو به جلو داشتن با درجا زدن و حسرت خوردن و یا بین ترحم برانگیختن با همدل و همراه شدنِ با حفظ شرافت انسانی. باز یاد این بیت سعدی افتادم که میگه:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
فیلم چقدر خوب این تلاشِ تا سرحد وسع و تسلیم نشدن و ننشستن رو نشون میده. و باز جبر حاکم بر فضای اون دوره و استقامت درست و باشعورِ فیلم من رو یاد این آیه انداخت:
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ المَلائِكَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِم قَالُوا فِیمَ كُنتُم قَالُوا كُنَّا مُستَضعَفِینَ فِی الأرضِ قَالُوا أَلَم تَكُن أَرضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُم جَهَنَّمُ وَسَاءَت مَصِیرًا.
کسانی که بر خویشتن ستمکار بودهاند، وقتی فرشتگان جانشان را میگیرند، میگویند: «در چه حال بودید؟» پاسخ میدهند: «ما در زمین از مستضعفان بودیم.» میگویند: «مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟» پس آنان جایگاهشان دوزخ است که بد سرانجامی است.
اگر چیزی از این فیلم و نگاه انسانی و شرافتمندانش به انسان، خانواده، زندگی، گذر زمان و … هم یادم نمونه، هیچوقت مادر این فیلم رو یادم نمیره. من بهتر از این، مادر سینمایی سراغ ندارم.
من نمیدونم که چقدر از قدرت این فیلم برمیگرده به کتاب جان اشتاین بک اما اینقدر میفهمم که قدرت کارگردانی عجیب و وصفنشدنی جان فورد رو میشه در تکتک صحنهها به وضوح دید و مگر میشد که کسی به این درستی این قصه تلخ و پرغصه رو به تصویر بکشه طوری که ذرهای تلخی به کاممون نمونه و از فیلم و کاراکترهاش انرژی و انگیزه هم بگیریم برای زندگی خودمون؟ من بعید میدونم.
البته میدونم که فیلم ایراداتی هم داره (مثلا جملات تام در باب هدفش برای ادامه زندگی قدری برای این کاراکتر بزرگه و کمی بیرون میزنه و همونطور که مادرش میگه نمیفهم چی میگی ما هم با اینکه میفهمیم چی میگه و کاشتههای قبلی فیلم مثل صحبتهای کیسی و کشته شدنش رو هم دیدیم، اما بازم خیلی همراه نمیشیم با تام)، اما با این وجود، در پایان این تجربه زیبای سینمایی فقط میتونم بگم درود بر جان فورد و سینما و درود بر جان اشتاین بک و ادبیات …
* نمره: ۴/۵ از ۵
۱۰ سریال برتر تاریخی و پربازدید