نام اصلی: Boiji Anha
نام انگلیسی: Always I am
نام فارسی: فیلم من همیشه هستم
محصول: ۲۰۲۳ – کرهی جنوبی
ژانر: درام
ردهی سنی: ۱۳+
امتیاز: ۲ از ۴
کوین، خوانندهی مشهور و جوانی است که طرفدارانش مشتاق شنیدن ترانهای تازه از او هستند. اما او دیگر نمیتواند ترانهای جدید بسراید و نمیداند چرا چنین اتفاقی برایش افتاده است. مدیر برنامههایش که سالها او را میشناسد، دوچرخهای در اختیارش قرار میدهد تا با سفری در مسیر خاطرات، به گذشتهای بازگردد که هنوز در آن گرفتار است. کوین به یاد میآورد چگونه مرگ یکی از بهترین دوستانش مسیر زندگیاش را برای همیشه تغییر داده است.
«سههوان چئون»، کارگردان کرهای، نخستین فیلم بلند سینمایی خود را در سال ۲۰۰۵ روی پرده برد. اثری که در میان شکوفایی فیلمهای درخشان دههی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ کرهی جنوبی چندان دیده نشد. او در سال ۲۰۲۳، پس از نزدیک به دو دهه دوری از سینما، بار دیگر با فیلمی متفاوت بازگشته است؛ فیلمی که این بار نیز در مسیر جریان پیشروندهی سینمای کره حرکت میکند و میکوشد بیش از گذشته مورد توجه قرار گیرد.
آقای چئون فیلم من همیشه هستم را به سه بخش اصلی با سه کاراکتر متفاوت تقسیم میکند. فیلم با جملهای از «آنتوان دو سنت اگزوپری» در شازده کوچولو آغاز میشود:
«چیزهایی که مهم هستند، با چشم سر دیده نمیشوند.»
سپس وارد زندگی «کوین» میشویم؛ خوانندهی جوانی که دچار سرگردانی، افسردگی و ناامیدی است. کارگردان با قراردادن دوچرخهای در اختیار او، سفری درونی و ذهنی را آغاز میکند تا ریشهی تمام این سردرگمیها را در گذشته بیابد. در این مسیر، کوین وارد زندگی سه شخصیت دیگر نیز میشود.
چئون در کنار روایت زندگی کوین، داستان زندگی دو زن و یک مرد دیگر را نیز تصویر میکند و هر یک از آنها را در چالشهای خانوادگی و اجتماعیشان به نمایش میگذارد. در دقیقهی ۱۰ فیلم، روایت وارد زندگی زنی جوان میشود که برای دیدار دوستی قدیمی به روستایی سفر کرده تا شاید مسیر تازهای برای زندگیاش پیدا کند. این زن در همان جادهای که کوین در حال دوچرخهسواری است، با او برخورد میکند؛ و این دیدار درواقع گوشهای از گذران زندگی کوین را نیز منعکس میکند.
در دقیقهی ۳۰ فیلم من همیشه هستم، مردی میانسال سکان روایت را بهدست میگیرد — مردی که دچار نوعی گمگشتگی در زندگی است و احساس میکند زن و فرزندش از او فرسنگها فاصله دارند. در این بخش، دختر جوان او با دیدن کوین، به شکل نمادین وارد داستان اصلی میشود. در بخش سوم، روایت به زندگی زنی کهنسال میپردازد که بعدها مشخص میشود مادربزرگ دوست صمیمی کوین است. اینگونه، تمامی روایتها در مسیری واحد به هم میپیوندند و از سرگشتگی، تنهایی و ناامیدی شخصیتهایی میگویند که تلاش میکنند زندگی را با نگاهی تازه ببینند. در پایان نیز، داستان با بازگشت به کوین و سرودن ترانهی جدیدش به پایان میرسد.
مشکل اصلی روایت چئون، عدم توازن ساختاری است؛ جایی که او نمیتواند به اندازهی کافی در زندگی شخصیتهایش نفوذ کند. گویی کارگردان مانند کودکی است که در برابر چند مدل کیک قرار گرفته و با ناخن زدن به هر کدام، تنها طعمشان را چشیده، بیآنکه از هیچکدام سیراب شود. روایت او نیز تنها لحظاتی کوتاه از زندگی هر شخصیت را نشان میدهد، بدون اینکه عمق لازم را به مخاطب منتقل کند.
تماشاگر در برابر شخصیتهایی قرار میگیرد که تنها سایهای از تنهاییشان تصویر میشود. چئون اغلب آنها را در کنار دیگران نشان میدهد و اجازه نمیدهد با خود خلوت کنند؛ فرصتی که میتوانست به دروننگری، تأمل و رشد درونی آنها منجر شود. بهجز کوین، سایر کاراکترها فرصت تأمل شخصی و درونی نمییابند و همین، روایت را از عمق عاطفی و فلسفی مورد نیازش محروم میکند.