نقد فیلم seven
خطبه ای که در خون نوشته شده است.
نقد فیلم seven : تقریباً همیشه در شهر باران می بارد. سامرست ، کارآگاه کهنه کار ، کلاه و بارانی بر سر دارد. میلز ، بچه ای که به تازگی به منطقه منتقل شده است ، در زیر باران با سر برهنه راه می رود و گویی برای همیشه جوان است. آنها در اولین روز با هم بودن ، درمورد مرگ یک مرد چاق که در یک ظرف ماکارونی رو به رو پیدا می کنند ، تحقیق می کنند. در بازدید از صحنه ، پرتوهای چراغ قوه های آنها به آپارتمان ناپاک این طرف و آن طرف اشاره می کنند و قفسه ای را که با ده ها قوطی سس گوجه Campbell پوشانده شده بود ، انتخاب می کنند. حتی یک مرد چاق آنقدر سس گوجه فرنگی خریداری نمی کند.
این مرگ وحشتناک زمینه ساز فیلم هفت اثر دیوید فینچر ، یکی از تاریک ترین و بی رحمانه ترین فیلم های ساخته شده در جریان اصلی هالیوود است. روز به روز باران می بارد. آنها مرگ پس از مرگ را بررسی خواهند کرد. کلماتی در صحنه های جنایت خط خورده است. حرف مرد چاق روی دیوار پشت یخچال اوست: پرخوری. بعد از دو مورد از این قتل ها ، میلز فهمید که آنها با یک قاتل زنجیره ای روبرو هستند که قصد دارد هر قتلی یکی از هفت گناه مرگبار را مجازات کند.
این فرمول مانند واحد واحد آگاتا کریستی فرمولی است. اما ” فیلم هفت ” نه در دنیای ژانتیل قتل های خانه های روستایی اتفاق می افتد ، بلکه در زندگی دو پلیس اتفاق می افتد ، یکی فکر می کند همه چیز را دیده و دیگری که نمی داند چه چیزی را می خواهد ببیند. و نه فیلم در مورد کشف است. قاتل وقتی که هنوز نیم ساعت به فیلم مانده است خودش را تحویل می دهد.
این بیشتر یک مطالعه شخصیت است ، که در آن پیرمرد محقق فسق می شود و جوان تر آن را به روشی رقت انگیز و شخصی تجربه می کند. نقل قول امیدوارکننده ای از همینگوی به عنوان صدایی اضافه شد که پس از پایان یافتن تماشاگران ، پایان اصلی آن بسیار وحشتناک بود. اما پایان اصلی هنوز وجود دارد و نقل قول بیشتر شبیه یک شوخی تلخ است. این فیلم باید با “دیدن شما در اطراف” توسط فریمن پایان یابد. پس از نتیجه گیری ویرانگر ، خط همینگوی آرامش کمی است.
معمای شخصیت سامرست در قلب فیلم است و این یکی از بهترین بازی های مورگان فریمن است. او اقتدار را به طور طبیعی مجسم می کند؛ نمی توانم به یاد بیاورم که او هرگز در نقش یک مرد ضعیف بازی کند. در اینجا او می داند که یک پلیس ممکن است در طی سالهایی که در یکی از بدترین مناطق شهر می آموزد ، داخلی سازی کند. او در قفسه های کتاب روی دیوارها ، به تنهایی ، در آپارتمان اجاره ای به نظر می رسد. او خودش را با مترونوم می خواباند. او هرگز ازدواج نکرد ، اگرچه یک بار نزدیک شد. او مردی تنهاست که زندگی را با جداشدگی استعفا روبرو می کند.
وقتی فهمید که با هفت گناه مرگبار سر و کار دارد ، کاری را انجام می دهد که تعداد کمی از مردم انجام می دهند و به کتابخانه می رود. در آنجا او به جهنم دانته ، بهشت گمشده میلتون و قصه های کانتربری چاوس نگاه می کند. این طور نیست که او آنها را آنقدر بخواند که آنها را برای بینندگان ارجاع دهد. معرفی عناصر نگران کننده از ادبیات به عنوان جو اغلب در یک فیلم ترسناک مثر است و فینچر نماهایی از تصاویر گوستاو دور را برای دانته ارائه می دهد ، از جمله تصویر معروف زنی با پاهای عنکبوت. سامرست هنگام نامگذاری گناهان مرگبار برای میلز ، که به نظر می رسد برای اولین بار است که از این گناهان شنیده است ، نادرست به نظر می رسد.
آنچه که در اینجا مورد استفاده قرار می گیرد همان نوع رویکرد ویلیام فریدکین در «جن گیر» و جاناتان دم در «سکوت بره ها» است. آنچه می تواند به یک فیلم پلیس معمول تبدیل شود ، با استناد به افسانه ها و نمادگرایی های ترسناک افزایش می یابد. ” فیلم هفت ” در واقع یک فیلم خیلی عمیق یا عمیق نیست ، اما توهم قانع کننده یکی را فراهم می کند. تقریباً همه هیجانهای اصلی به دنبال ارائه سرگرمی هستند. این یکی قصد دارد شیفته و وحشتناک باشد. کارآگاه سامرست با ایجاد تصور بورس تحصیلی ، به آنچه قاتل ظاهراً اظهارات اخلاقی می داند ، عمق و اهمیت می بخشد. مطمئناً ، سامرست با کشف اینكه قاتل كارت كتابخانه دارد ، خوش شانس می شود ، اگرچه با این قاتل ، با فكر كردن ، فكر می كنید كه ایده هایش را در كتابخانه نگرفته است و برای جلب پلیس ، این كتاب ها را بررسی كرد.
پنج قتل تحقیق شده توسط شرکا ، تنوع زیادی را به همراه دارد. بدیهی است که قاتل در برنامه ریزی و اجرای آنها دردسرهای مفصلی را پشت سر گذاشته است – در یک مورد ، حداقل یک سال قبل. دستور کار او در صحنه اوج گیری فیلم اما اخیراً باید بداهه باشد. “هفت” ما را بی وقفه به وحشت هایش می کشاند ، بعضی از آنها برای دیدن در عکسهای کوتاه بسیار مثرتر هستند. ما فقط می توانیم پس از بحث پلیس در مورد روش های کشتار مطمئن باشیم – اگرچه شلیک به محتوای کیسه پلاستیک پس از کالبد شکافی به سختی نیاز به توضیح بیشتری دارد. فینچر به اندازه کافی به ما نشان می دهد تا از ما انزجار کند ، و قطع می کند.
بدیهی است که قاتل قصد دارد قتلهای مفصل خود را به عنوان گزاره ای اخلاقی بیان کند. او پس از ملاقات با او به همان اندازه پیشنهاد می کند. وقتی به او گفتند بزودی جنایاتش را با عجله روزانه از بین می برند ، اصرار دارد که برای همیشه از آنها به یادگار مانده است. آنها شاهکار او هستند. آنچه توضیح داده نمی شود این است که دقیقاً چگونه او بیانیه می دهد. قربانیان وی ، که احتمالاً در گناهان خود مجرم بوده اند ، با اقدامات وی محکوم شده و اعدام شده اند. درس چیست؟ بگذارید این یک هشدار برای ما باشد؟
سامرست و میلز فرمول های داستانی تثبیت شده را نشان می دهند. میلز ماهی خارج از آب است ، آنها یک زوج عجیب و غریب هستند ، و با هم آنها دست قدیمی و شاخ سبز هستند. بازیگران و گفتگوهای اندرو کوین واکر فرمول ها را با جزئیات خاص و سخنرانی دقیق و لاکونیک فریمن غنی می کنند. به نظر می رسد برد پیت بیشتر یک بعدی یا شاید محافظت شده باشد. او یک سر گرم است ، سریع احتیاط و تجربه فریمن را کنار می گذارد. همسرش تریسی (گوینت پالترو) است که یادداشتی از انسانیت را به تصویر می آورد.
ما هرگز چیزهای زیادی در مورد او نمی فهمیم ، اما می دانیم كه او شوهرش را دوست دارد و نگران او است و وقتی سامرست كه هرگز ازدواج نكرده را برای شام دعوت می كند ، غریزه خوبی دارد. بهترین کار برای ساختن متحد مردی است که شوهرش به او نیاز دارد و می تواند از او بیاموزد. با تماشای فیلم ، ما تصور می کنیم شخصیت تریسی به سادگی یک مکان نگهدارنده است ، با عنوان همسر قهرمان داستان و ابعاد زیادی را انکار می کند. اما او تأثیر خود را ذخیره می کند تا بعدا. با مرور فیلم ، قدردانی ما از ساخت آن بیشتر می شود.
قاتل ، همانطور که گفتم ، 30 دقیقه مانده به زمان خود را تحویل می دهد و از آن زمان به بعد بر فیلم مسلط می شود. هنگامی که ” فیلم هفت ” در سال 1995 منتشر شد ، تبلیغات ، پوسترها و تیتراژ ابتدایی نام بازیگر را ذکر نکردند ، و اگرچه ممکن است شما آن را به خوبی بدانید ، اما فکر نمی کنم من هم این بازیگر را داشته باشم.
این بازیگر یک تکلیف بزرگ دارد. او مظهر شر است. شخصیت وی مانند هانیبال لکتر باید توسط یک بازیگر قدرتمند بازی شود که نه تنها کارهای شرورانه بلکه پیچیدگی های روانشناختی پیچیده را طراحی کند. صورت او را مشاهده کنید. خودآگاه خود راضی. به صدای او گوش دهید. باهوش. تحلیلی خونسردی و بی باکی آشکار او را علامت گذاری کنید. این فیلم اساساً به او بستگی دارد و اگر بازیگر دچار تزلزل شود به بیراهه می رود. او نمی کند.
” فیلم هفت ” (1995) دومین ویژگی دیوید فینچر بود ، بعد از “بیگانه 3” (1992) ، که فقط 29 ساله بود فیلمبرداری شد. هنوز هم می توان به “زودیاک” (2007) و “شبکه اجتماعی” (2010) اشاره کرد. او در کار خود کام اشباع شده را دوست دارد و به سمت رنگهای تلخ و فضای داخلی کم نور گرایش می یابد.
هیچ یک از فیلم های او تاریک تر از این فیلم نیست. او مانند اسپیلبرگ ، هوای فضای داخلی خود را با پودر ریز دیده نشده ای که باعث برجسته شدن تیرهای چراغ قوه می شود ، بر تاریکی اطراف تأکید می کند. نمی دانم چرا چراغ های داخلی در ” فیلم هفت ” اغلب ضعیف یا غایب به نظر می رسند ، اما من شکایت نمی کنم. من یک عکس را به یاد دارم که در “فاوست” (1926) مورناو بود که در آن شیطان روپوش مشکی پوشیده بود که یک دهکده کوچک را در زیر آن پوشانده بود. این احساسی است که فینچر در اینجا ایجاد می کند.
نقد فیلم seven به قلم راجر ایبرت
گرداورنده بخش سینما و تلویزیون سایت بامدادی ها.