مقدمه ای بر کتاب پریشانیهای ترلس جوان
کتاب پریشانیهای ترلس جوان نوشته رابرت موزیل با ترجمه محمود حدادی توسط انتشارات نو منتشر شده است. ساحت این رمان در اتریش در آغاز قرن بیستم می گذرد و به سال هایی برمی گردد که این کشور حکومتی قدرتمند در قالب یک رژیم مستبد بر بسیاری از ملل و قبایل اسلاو داشت.
در این داستان قهرمانان با منش پست و اعمال خشونت آمیز خود به عنوان نمایندگان و نمادهای اشرافیت جامعه ای ظاهر می شوند که در آن خیرخواهی صاحبخانه و اندیشه را در هم می آمیزیم و جست و جوی یقین برای ما درد و ضعف می آورد. اگرچه در زندگی ترلس جوان، خطر فرار به دنیای بد، دنیایی هرچند خواب آلود وجود دارد.
نگاهی به کتاب پریشانی های ترلس جوان
کتاب پریشانیهای ترلس جوان، اولین اثر رابرت موزیل در اوایل قرن بیستم، که در سال 1906 منتشر شد، داستان پسر دبیرستانی را روایت میکند که توسط همکلاسیهایش حساب شده مورد آزار و اذیت قرار میگیرد و به دقت به او آموزش میدهد که چگونه در پس روکش نازک متمدن و اجتماعی آدمها، توحشی ابتدایی نهفته است. غرایز در کمین هستند ، درنده و بدوی است.
شخصیتهای این داستان با نگرشهای کوچک و اعمال خشونتآمیز خود به عنوان نماینده و نماد فساد اشرافیت جامعهای ظاهر میشوند که توهمات صدقه و منطق خانگی و جستجوی یقین به درد و عجز میکشد.
موزیل از دنیای علم و فلسفه به دنیای هنر نقل مکان کرد و در ابتدا تمایلی به نوشتن داستان خود نداشت، بنابراین آن را به دو دوست نویسنده خود سپرد. اما وقتی آن دو نپذیرفتند، در سال 1903، او به تنهایی نوشت.
پریشانیهای ترلس جوان در سال 1906 منتشر شد، با روانکاوی موشکافانهای که در هر صفحه ظاهر می شد، همراه با داستان جستجوی بی دقت برای تغییرات واقعی، مورد تحسین فراوان قرار گرفت و آینده پرباری را برای نویسنده جوان خود نوید می داد.
این واقعیت که فاشیسم تنها چند دهه پس از نگارش رمان در قاره اروپا پدید آمد، نمونه ای دلخراش از دیدگاه این نویسنده بزرگ اتریشی، روبرت موزیل است که در دوران مدرن با مارسل پروست و جیمز جویس مقایسه شده است. یک کلاسیک ادبی تایید شده است.
درباره رابرت موزیل
رابرت موزیل، نویسنده اتریشی قرن بیستم، در سال 1880 در خانواده ای با تجربه نظامی-علمی به دنیا آمد. او تنها فرزند خانواده بود و پدرش دوست داشت او افسر شود. اما آموزش نظامی خود را در نیمه راه رها کرد و به رشته فنی روی آورد و در سن 21 سالگی مهندس شد.
سپس مجدداً در جست و جوی دانش روز به تحصیل فلسفه و روان شناسی پرداخت و سرانجام پس از مدتی همراهی با مجلات ادبی، با دانش بیشتری به نوشتن پرداخت. اما موسیل با همه کارهایش، با توجه به وسواسی که در انتخاب و برخورد با مشکلات داشت، مقدر نبود که آثار زیادی از خود به جای بگذارد، فواصل بین نوشته هایش طولانی شد و به همین دلیل از شهرت اولیه اش کاسته شد.
مجموعه رمان بعدی او، سه زن (Drei Frauen)، نشانه آشکاری از صداقت نویسنده بود که اکنون خود را کالبدشکاف زندگان می نامد. در سال 1908 نمایشنامه شیفتگان (Die Schwärmer) را نوشت و از سال 1921 روی رمان مرد بدون ویژگی (Der Mann ohne Eigenschaften) خود کار کرد.
اولین بار در سال 1905 ضبط شد. پس از آن، موزیل تمام زندگی خود را وقف این رمان کرد – ادامه ترلز جوان – و سایر آثار کوتاه و پراکنده او همگی بر اساس این رمان ساخته شدند. او دهه بیست و سی سالگی خود را در برلین گذراند، اما با وجود زندگی در اولین پایتخت جهان آلمانی زبان، ارتباط چندانی با نویسندگان دیگر نداشت. با این حال، در سال 1927، او در مراسم تشییع جنازه شاعر بومی ریلکه سخنرانی کرد.
در سال 1931 اولین کتاب از کتاب «مرد غیرقابل توجه» منتشر شد که موفقیت زیادی برای او به ارمغان آورد.
با توجه به عمق و وسعت این پروژه و مشکلات مالی که موسیل برای تکمیل آن با آن مواجه بود، گروهی برای حمایت از وی تشکیل شد. همچنین توماس مان کتاب خود را به عنوان بهترین زبان آلمانی زمان خود و داستانی خواند که برای قدیمی ها شگفتی به جا می گذارد. اما به قول موسیل جاودانگی نان او نیست، او همچنان از مشکل فقر رنج می برد.
در سال ۱۹۳۳ از برلین که اینک جولانگاه فاشیسم شده بود، به وین برگشت. در اینجا، در تلخکامی بر سرنوشت خود، به وداعی زودهنگام از زندگی، در سال ۱۹۳۶ مجموعهای از آثار پراکندهاش را با نام مردهریگ روزهای زندگی (Nachlass zu Lebzeiten) منتشر کرد، که برخی داستانهای تمثیلگونهٔ آن مانند «جزیرهٔ میمونها» با موضوع انسان و قدرت، به ادبیات جهانی پیوسته است.
در سال 1938، نازی ها کتاب او را ممنوع کردند. به همین دلیل مجبور شد به سوئیس برود و در اینجا، در سال 1942، در میان گمنامی و غم نان روزانه، در حالی که رمان بزرگ خود را به پایان نرسانده بود، ناگهان درگذشت.
تنها مدتها پس از جنگ، در دهه 1950، پیشبینیهای توماس مان درباره او به حقیقت پیوست و آثارش به طور گسترده و منصفانه منتشر شد و مجله تایمز او را هم بزرگترین و هم مشهورترین نامید.
نویسنده آن زمان اخیرا – در آمارهای مربوط به قرن بیستم – مرد بدون ویژگی به عنوان پرخواننده ترین رمان صد سال اخیر در کشورهای آلمانی زبان معرفی شد.
بخشی از کتاب پریشانی های ترلس جوان
«ایستگاهی کوچک در راهآهن مسیر روسیه.
چهار ریل موازی از دو سو بر پشتهٔ خاکریز و شنهای زنگارزدهٔ آن مستقیم تا بینهایت میرفت. در راستای هر ریل ردِ رگهای سوخته: نقش بخار، که به سایهای کثیف میمانست. پشت ساختمان تازه رنگخوردهٔ ایستگاه خیابانی پهن و پُرچالوگودال به سکوها میرسید، خیابانی که در این برهوت از دو ردیف اَقاقیای تشنهکام، غمزده و غبارپوش در دو حاشیهٔ آن میشد پیدایش کرد.
در فضای این رنگهای غمبار، و آفتاب بیرمق، محو، و مهآلود بعدازظهری اشیاء و آدمها، گفتی از صحنهٔ تئاتر عروسکی بیرونشان آورده باشی، حالتی بیاراده، مات و مرده داشتند. هرچندگاه، و در فاصلههایی یکسان، رئیس ایستگاه از دفترش بیرون میآمد، با سرک کشیدنی آنهم یکسان، از این راه دور چشم از پی علامت کابین نگهبانی میدواند که آشکارا هنوز و همچنان نمیخواست ورود قطار تندروی را اعلام کند که سر مرز تأخیری بیشازحد داشت.
با حرکاتی باز یکسان ساعت جیبیاش را درمیآورد، سری تکان میداد و مثل آدمککوکی ساعت برجها که سر هر پاس سرکی میکشند، از نو غیبش میزد.
در چمن پاخوردهٔ بین ساختمان و ریلها چند پسر جوان در دو پهلوی زن و شوهری میانسال و نگین این حلقهٔ پُرهیاهو، بالا و پایین میرفتند، اما سرزندگی این گروه هم واقعی نبود. صدای این خندههای شادمانه چند گام آن سوتر خاموش میشد و انگاری به مانعی سخت و ناپیدا برخورده باشد، در اعماق فرو میرفت.
سرکار خانم ترلس چشمان غمگین و از گریه سرخش را در پس توری ضخیم پنهان کرده بود. وقت خداحافظی بود و این ندیمهٔ شاید چهلساله طاقت نداشت بچهٔ یکییکدانهاش را باز دوباره برای زمانی دراز، بیهیچ امکان تیماری شخصی از این دلبند، در میان مردمی بیگانه رها کند. این شهر کوچک جایی دور از پایتخت، در شرق امپراتوری، و در دل دشتی خشک و کمجمعیت بود.
بااینحال ناچار بود دوری پسر را در این غربت بیرحم تحمل کند، آنهم به دلیل آموزشگاهی که از زمان بنای آن در قطعه زمین یک بنیاد مذهبی در این شهر در قرن گذشته، منتقلش نکرده بودند، تا که تازهجوانها از تأثیرات مخرب شهرهای بزرگ دور بمانند.
این کتاب را به علاقه مندان ادبیات جهان و همچنین تاریخ پیشنهاد میکنیم، ضمن تشکر از توجه شما عزیزان و همراهیتان با مجله بامدادیها.