کتاب تزار عشق و تکنو کتابی جذاب و خواندنی از داستان های آنتونی مارا در باب سانسور، در دوران رژیم شوروی، کمونیسم و فساد پساکمونیستی است. این اثر در سال 2016 برنده جایزه آکادمی هنر و ادبیات آمریکا شد. با ترجمه مریم حسین زاده، این اثر یک شاهکار برای غروب لذت بخش است.
نگاهی به کتاب تزار عشق و تکنو
کتاب «تزار عشق و تکنو» مجموعه ای از داستان های شگفت انگیز آنتونی مارا است. داستان های منحصر به فرد در مورد افرادی که زندگی آنها به هم مرتبط است. داستان های کتاب «تزار عشق و تکنو» بیشتر در مورد سانسور، کمونیسم و فساد پساکمونیستی در دوران حکومت شوروی صحبت می کنند.
مثلاً در داستان اول کتاب، با شخصیتی آشنا می شویم که در دوره ژوزف استالین در دفتری کار می کند که کارش پاک کردن چهره از عکس و روزنامه است. وقتی او با چهره آشنای یک بالرین آشنا می شود، دقیقاً کار خود را انجام نمی دهد و این نافرمانی عواقبی دارد. آنتونی مارا با این داستان های کوتاه یک قرن را در بر می گیرد که به نظر او کار سختی است و شکل یک رمان به خود می گیرد.
این داستان های مستقل اما به هم پیوسته از تونل های زیر لنینگراد در سال 1937 آغاز می شود و در سالی نامعلوم در منظومه شمسی به پایان می رسد. داستان در سال 1937 و در شرایط اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی آغاز می شود. انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر 1917 که منجر به سقوط تزاریسم شد، پس از مرگ لنین به پرستش استالین منجر شد.
وعده حکومت پرولتاریا و رهایی از رنج تبدیل به وحشت، سرکوب، سرکوب و سانسور، پاکسازی، نظارت مستمر بر مردم توسط سازمان های اطلاعاتی، احترام به اطلاع رسانی، جاسوسی و خبرچینی شد. حکومتی که بیانگر اراده و توان تودهها بود، همه افکار متفاوت از رهبر حزب را حرام و ضد انقلاب میدانست. تنها مسکن، ترویج امید به آیندهای بالاتر و بهشت سوسیالیستی بود، که در قطارهای مرگ نیز ویران شد که میلیونها نفر را از اقشار مختلف اجتماعی، از جمله کارگران و کشاورزان را به گولاگها، اردوگاههای کار اجباری در دورافتادهترین مناطق و مناطق سخت و سرد سیبری فرستاد.
در ادامه داستانها به دوران خروشچف، برژنف، گورباچف، سقوط کمونیسم در اوایل دهه نود، به قدرت رسیدن گورباچف و جانشین او پوتین و جنگ های روسیه و چچن سفر میکنیم.
اگرچه سیاست و جنگ و ویرانی های ناشی از آنها در هر داستانی وجود دارد، اما کتاب تزار عشق و تکنو عمدتاً داستان شهروندان عادی، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، پدران و مادران، فرزندان، هنرمندان، مفسران، رقصندگان و ستاره های سینما در مبارزه برای بقا است… و انسانیت در آن زمان شهروندانی که دیدگاه های سیاسی و مذهبی قوی ندارند و عضو مافیا نیستند کمی آسایش در زندگی می خواهند.
مفهوم خانواده، اگرچه به گفته رومن اوسیپوویچ مارکین، هنرمند و رئیس سانسور در بخش تبلیغات و تحریک حزب در زمان استالین، «با همان سرعت اسب و درشکه به تاریخ میپیوست» در مرکز داستان هاست. گاهی اوقات شخصیتهای داستان مجبور میشوند بین وفاداری به کشور و خانواده یکی را انتخاب کنند، اما عشق، خاطرات و رویاهای آنها چیزی است که مردم ته چاه، روی زمین و منظومه شمسی برای زنده ماندن به آن میچسبند.
دربارهی آنتونی مارا
آنتونی مارا، رمان نویس آمریکایی، متولد سال 1984 است. وی تحصیلات خود را در رشته نویسندگی خلاق تا اخذ مدرک کارشناسی ادامه داد، اما در حال حاضر به عنوان استاد ادبیات داستانی در دانشگاه استنفورد تدریس می کند. مارا اولین رمان خود را با نام “منظومهای از پدیدههای حیاتی” در سال 2013 منتشر کرد و برنده جوایز متعددی شد.
در سال 2017، آنتونی مارا در فهرست بهترین نویسندگان جوان آمریکایی قرار گرفت که هر ده سال یک بار توسط مجله گرانتا منتشر می شود. او در حال حاضر در اوکلند، کالیفرنیا زندگی می کند.
گزیده ای از کتاب تزار عشق و تکنو
حالا بگذارید دوباره به خودمان برگردیم. بیایید با مادربزرگِ گالینا شروع کنیم، ستارهٔ بالهٔ کیروف به مدت پنج فصل قبل از دستگیری به جرم مشارکت در یک حلقهٔ خرابکاری لهستانی. او زیباروی بلند و باریکی بود در کسالت ملالتبار خیابانهای شلوغ شهرها. اگرچه از همان راه و رودخانهای گذشت که مادربزرگهای ما از آن گذشتند، مقدر نبود که در معدن کار کند.
رئیس اردوگاه، هم یک بالهشناس حسابی بود و هم یک جامعهستیز شکاک. دو سال پیش در لنینگراد مادربزرگِ گالینا را هنگام اجرای بالهٔ رِیموندا دیده بود و از اولین تماشاگرانی بود که در ستایش او از جا بلند شدند. وقتی در فهرست تبعیدیها چشمش به نام بالرین افتاد لبخندی زد -اتفاقی نادر در حوزهٔ کاری او. گیلاسی با معاونش زد «به سلامتی عظمت هنر اتحاد جماهیر شوروی که به قطب شمال هم رسید.»
سال بعد، رئیس از مادربزرگِ گالینا خواست که برای انبساط خاطر شخص او و تقویت روحیهٔ افراد اردوگاه، گروه بالهٔ کوچکی درست کند و آموزش و رهبری آن را به عهده بگیرد. گروه، قبل از اولین اجرا سه ماه تمرین کرد. بعضی از اعضا در بچگی کلاس باله رفته بودند و بقیه در رقصهای محلی مهارت داشتند.
بعد از چندین بعدازظهر طولانی، رئیس اردوگاه و مادربزرگِ گالینا در مورد اجرای خلاصهشدهای از دریاچهٔ قو به توافق رسیدند. اعضای گروه قطعاتی را که در همهٔ دنیا نامهای فرانسوی مبهم دارد، آنقدر تمرین میکردند که تمام پایشان غرق تاول میشد. مادربزرگِ گالینا ظرافت و شکوه را بهزور و با توپ و تشر بهوجود این دشمنان خلق برمیگرداند و حافظهٔ ماهیچهها از نو تربیت میشد. روزبهروز تشخیص این مسئله سختتر میشد که آیا او زندانی است یا زندانبان یا هر دو.
وقتی عضلاتِ گرفته ورزیده شدند و انگشتهای متورم پاها ورمشان خوابید، وقتی پرده کشیدند و نورافکن اردوگاهْ تا انتهای سالن غذاخوری را روشن کرد، برای همه مسلم شد که صحنه آمادهٔ نمایش خارقالعادهای است.
اگر از خواندن داستانهای تاریخی لذت میبرید، حتما کتاب تزار عشق و تکنو را بخوانید بی شک از آن لذت خواهید برد،ضمن تشکر از توجهتان از اینکه همواره مجله بامدادیها را دنبال میکنید سپاسگزاریم.