نام انگلیسی: Die My Love
نام فارسی: فیلم بمیر عشق من
محصول: ۲۰۲۵ –کشور ایالات متحده
ژانر: درام
ردهی سنی: ۱۵+
امتیاز: ۲.۵ از ۴
بسیاری «لین رمزی» را از طریق فیلم باید در مورد کوین حرف بزنیم میشناسند و عدهای از طریق فیلم تو واقعاً هرگز آنجا نبودی. اما در این میان موشگیر و مورورن کالر چه؟ لین رمزی درون همهی این چهار اثر نهفته است و از طریق رسوخ خود به درون ذهن تکتک کاراکترهای اصلیاش، ساختار سینمایی یک سینماگر زن را به مخاطب ارائه میدهد.
در میان ترافیک آثار نو، فرصت این پیش نیامد تا حداقل با دو فیلم از میان چهار فیلم مورد اشاره وارد سینمای خانم رمزی شویم، اما بهطور حتم طی دو موج، هر چهار فیلم مورد نظر را از سر خواهیم گذراند.
فیلم بمیر عشق من اثری اقتباسی است که خانم رمزی در آن خیلی ساده مخاطب را وارد انتزاع ذهنِ ازهمپاشیدهی یک زن دچار افسردگی پس از زایمان میکند. تفاوت مهم دنیای خلقشده توسط خانم رمزی در این است که دیگر خبری از هیولاهای بیرونی نیست: هیولای بیرون و درون این زن، خود او و برانگیختگیهای ذهنیِ حاصل از کرختی پس از زایمان است.
روایت با ورود «گریس» و «جکسون» به خانهی عموی جکسون، در کنار یک دشت بزرگ، آغاز میشود. تلفیق موسیقی و ضربآهنگ بالای درهمآمیختن تنهای این دو نفر، مخاطب را بهیکباره به درون زندگیِ با ثباتی که درون آن گریس حامله شده میبرد.
پس از تماشای شکمِ برآمدهی گریس، وارد دوران پسازایمان او میشویم و این دوران از طریق خزیدنهای شکارچیگونهی او در میان علفزار مقابل خانه آغاز میشود؛ خزیدنهایی که نگاهی مملو از حسادت به رابطهی نزدیک بین همسر و نوزاد بینام دارد.
خانم رمزی از همین ابتدا گریس را میان انتزاع ذهنی و فانتزیهای خطرناکِ برآمده از کرختیِ پسازایمان رها میکند و بهنوعی کل فیلم بمیر عشق من را در اختیار این زاویهدید قرار میدهد.
مخاطب دیگر میان دنیای نیمهروشن و نیمهتاریک گریس گرفتار میآید و حتی فلشبکها به گذشته نیز از طریق ذهن گریس شکل میگیرند و نه ساختار روایی فیلم بمیر عشق من.
خانم رمزی با یک سکانس، این واپاشی را در ذهن مخاطب عمق میبخشد؛ در سکانسی که گریس، در یکی از بیداریهای پس از کابوس-رؤیاهایش، به سر میزی میرود که کاغذهای سفیدِ رمان ننوشتهاش روی آن قرار دارند.
قطرات جوهر، با شیرِ بیرونزده از سینهی مادری که بهتازگی فرزندش را شیر داده، ترکیبی ناهمگون، همچون ذهن گریس، را شکل میدهند. بهنوعی گریس در فیلم بمیر عشق من، همچون زنی رهاشده میان خواستهها و رؤیاهای پیش از حاملگی و مسئولیتهای ایجادشده پس از حاملگی، معلق مانده است.
در این بین، برانگیختگی جنسیِ پس از زایمان و دوری از تنانگیِ پیش از زایمان، باعث نوعی هیجان جنسی و غریزی در او میشود که میتوان اسب سیاه و موتورسوارِ کلهبهسر را کالبدهای این هیجان نامید.
خانم رمزی در فیلم بمیر عشق من، فضا را آنقدر وسیع جلوه میکند که حتی آن مرد موتورسوارِ درون کابوس-رؤیاهای جنسیِ گریس، تبدیل به روی دیگر گریس در کالبد یک مرد میشود. همانطور که در بالا نیز اشاره شد، خانم رمزی در این روایت هیچ قصدی برای هیولاسازی ندارد.
در فیلم بمیر عشق من، همهی زنان با دیدن گریس به درکی درست و جامع از تجربهای میرسند که خودشان از سر گذراندهاند و بهنوعی همه او را با تمام وجود درک میکنند. اما در اینجا، مشکل با انتزاعی است که گریس اسیر آن شده و روانشناسِ مرکز درمانی آن را طرحوارهی رهاشدگی در پسایای ذهن این زن حساس تعریف میکند.
آنچه در فیلم بمیر عشق من میبینیم، جنگ گریس با خودش است و نه با جکسونی که همهی ضعفهای خود را میپذیرد و حتی تا آخرین لحظهی واپاشی و خودویرانگریِ گریس، او را تعقیب میکند.
خانم رمزی در این روایت، برخلاف دو روایت دیگر، فرزند و والد را در برابر یا کنار هم قرار نمیدهد، بلکه به درون ذهنِ فرزندی میرود که تأثیر خود را از گذشته به اکنون آورده است.
اما ضعف اصلی و نهایی روایت، ستارهی هالیوودیای است که بهسیاق همکیشانِ خود دوست دارد خودش در کمپانیاش نقش اصلیِ همهی فیلمها را بازی کند. «جنیفر لاورنس» مشکل اصلیِ فیلمِ خانم رمزی است و عملاً در روایتی ایفای نقش کرده که علیرغم مصاحبههایش حول تجربهی زایمان و دوران پس از آن، حین خواندن رمان و سناریو، باز هم هیچ درکی از دنیایی که خانم رمزی خلق کرده ندارد.
جنیفر لاورنس در فیلم بمیر عشق من شبیه همهی جنیفر لاورنسهایی است که در شوهای شبانهی جیمی کیمل و جیمی فلن و دیگران مشغول ادابازی بود؛ از بازی با ساختار جملات و اکسانگذاریهای لوس تا تیپسازی از زنی رهاشده و بیاحساس. جنیفر، یکتنه دنیای رمزی را تحتتأثیر قرار داد.


