کتاب گتسبی بزرگ یکی از ماندگارترین و پرفروش ترین کتاب های ادبیات آمریکاست. کتابی که تا به امروز بیش از 25 میلیون نسخه فروخته است. رضا رضایی یکی از مترجم کتاب درباره عظمت این رمان نوشت: کتاب گتسبی بزرگ در سال 1925 منتشر شد، اما در اواسط دهه 1940 مورد توجه قرار گرفت و از آن زمان به عنوان یکی از بهترین رمان های قرن شناخته می شود.
سرزمینی که بهترین لحظه خود را در نیمه اول قرن بیستم تجربه کرد و رمان و تعدادی از بهترین نویسندگانش را به جهان هدیه کرد. در میان رمانهای قرن بیستم، گتسبی بزرگ همتایان زیادی ندارد و تنها در کنار چند اثر از ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی، ویلا کاتر و تئودور درایزر قرار دارد.
نگاهی به کتاب گتسبی بزرگ
اف. اسکات. فیتزجرالد (فیتزجرالد فرانسیس اسکات)، بر خلاف تصور مردم که ثروتمندان از یک طبقه و نوع هستند، آنها را به دو طبقه تقسیم می کند. گروه اول دارای ثروت قدیمی و دسته دوم، طبقه گتسبی، دارای ثروت جدید هستند. نکته بسیار بجا و ظریفی که فیتزجرالد در داستانش مطرح می کند، با طبقه سوم یا «فقیرها» است. تنها نماینده این کلاس در پایان داستان با گتسبی می ماند.
این رمان آمریکای مرفه پس از جنگ جهانی اول را به تصویر می کشد. گتسبی، قهرمان کتاب، مانند هر مرد دیگری، مجموعهای از چیزهای خوب و بد دارد، اما خوبیهایش بیشتر از بدیهایش است و بزرگترین عیب تقصیر خودش است. لجبازی و اصرار بر رویایی محال.
گاهی فقط باید خود را با دنیا و ناملایماتش وفق داد و از دنیا دوری کرد! کاری که گتسبی انجام نداد، او سقوط کرد که قادر به مبارزه با جهان نبود زیرا می خواست از نزدیکترین جاده به مقصد برسد.
به داستان های کوتاه و بلند گتسبی فیتزجرالد بزرگ بروید. پیشینههای گتسبی بزرگ را میتوان در داستانهای فیتزجرالد در سالهای 1923 و 1924 دید. در همان زمان، بینش او تغییر کرد و کار و تکنیک او به عنوان یک نویسنده به بلوغ رسید. او به جای نویسندگانی مانند کامپتون مکنزی، مورد علاقه دوران جوانیاش، با شخصیتهای معتبرتری مانند هنری جیمز و جوزف کنراد تماس گرفت.
«گتسبی بزرگ» بازتابی از زندگی آمریکایی در سال های هیجان انگیز پس از جنگ جهانی اول، تصویری از میلیونرها و در عین حال خاکستر و تعاملات آنها و همچنین تحلیلی از مشکلات اخلاقی و معنوی است. شیوه زندگی آمریکایی ناشی از جنگ جدید بود. گتسبی نماینده کشوری است که در اوج غرور و اعتماد به نفس است، آلوده به فساد، اما به ستاره ها می رسد.
گتسبی تجسم همه چیزهای خاص، منحصر به فرد و شگفت انگیز است. این مظهر شکوفایی ملی است که از استعدادهای نهفته کشور نشات گرفته است. به طور خلاصه، او قهرمان ایده آل آمریکاست.
گتسبی بزرگ نمونه کاملی از یک رمان حساب شده است: ایده، طرح، پیش نویس اول، پیش نویس اصلاح شده، تصحیح کننده، و ویرایش مجدد تا آخرین دقیقه چاپ. با بررسی قسمت اول کتاب می توان این مشکل را روشن کرد. همه شخصیت های اصلی رمان (به جز ویلسون) در فصل اول با هم ملاقات می کنند. به این ترتیب فصل اول به خلاصه ای کپسولی از همه کتاب ها و حتی محتوای آنها تبدیل می شود.
این تضاد ناسازگار رویا و خیال از یک سو و واقعیت از سوی دیگر است. علاوه بر این، گتسبی بزرگ از نظر تکنیک داستان گویی، استفاده از راوی و استفاده از عناصر نمادین (مانند «نور سبز»، «چشم های دکتر تی جی اکلبرگ») رمان موفقی است.
وضعیت به این صورت است که تام دوستی دارد که زیر ماشینی که دیزی در حال رانندگی است می دود و بعد از تصادف متوقف نمی شود. همسرش به قتل می رسد و شوهرش به اشتباه فکر می کند گتسبی قاتل زن است. شوهر ردهای گتسبی را پیدا می کند و با یک تیر به او شلیک می کند. در حالی که گتسبی از بین رفته است، تام و دیزی نیز به «پول، مقاربت عالی یا چیزی که آنها را به هم پیوند می دهد» برمی گردند.
وقتی راوی نیک آخرین خداحافظی خود را با گتسبی میگوید و او را با اطرافیانش مقایسه میکند، افرادی که باید نصف بطری ویسکی را با او در نیم ساعت رانندگی ببرند، به عقب نگاه میکند و میگوید: او فریاد می زند: “بچه های بد… شما تنها کسی هستید که به اندازه همه آنها ارزش دارید.”
از متن کتاب گتسبی بزرگ
من عادت کردهام که قضاوتهایم را توی دلم نگه دارم، و همین خصوصیت باعث شده که باطن عجیب و غریب خیلی از آدمها برایم رو بشود و در عین حال گرفتار آدمهای پرچانه کارکشتهای هم بشوم. (کتاب گتسبی بزرگ – صفحه ۱۹)
خانهشان آراستهتر از حدی بود که انتظار داشتم. عمارت شوخ و شادِ سرخ و سفیدی بود به سبک مهاجرنشینهای جورجیا و مشرف به خلیج. چمن از کنار آب شروع میشد، و بعد از یک ربع مایل دویدن و از روی ساعتهای آفتابی و گذرگاههای آجری و باغچههای گر گرفته پریدن میرسید به در اصلی، و سرانجام که به عمارت میرسید به شکل پیچکهای براق از دیوار بالا میرفت.
انگار از فشارِ دویدن نمای اصلی را یک ردیف از پنجرههای قدی میشکافت که برق میزدند از رنگ طلا که در آنها منعکس میشد، و کاملا هم باز شده بودند به روی هوای گرم و بادخیز آن عصر، و تام بیوکنن با لباس سوارکاری روی ایوان جلو ایستاده بود و پاهایش را از هم باز کرده بود. (کتاب گتسبی بزرگ – صفحه ۲۴)
شبهای تابستان، از خانه همسایهام صدای موسیقی میآمد. در باغهای لاجوردیاش، مردها و دخترها مانند شبپرهها در میان نجواها و شامپانی و ستارهها رفت و آمد میکردند. (کتاب گتسبی بزرگ – صفحه ۵۵)
هرکسی حداقل یکی از فضیلتهای مهم را برای خودش قائل است، و فضیلت من این است: من یکی از معدود آدمهای باصداقتیام که در عمرم شناختهام. (کتاب گتسبی بزرگ – صفحه ۷۴)
حُسن بزرگی است مشروب نخوردن وسط مشروب خورهای قهار. آدم میتواند زبانش را نگه دارد، و از این هم مهمتر، آدم میتواند هر نوع رفتار غیرعادی و بینظمیِ جزئیِ خودش را طوری زمانبندی کند که بقیه کورِ کور باشند و نبینند یا اهمیت ندهند. (کتاب گتسبی بزرگ – صفحه ۹۱)
رفیق، نمیتونم بگم چقدر تعجب کردم وقتی دیدم عاشقش شدهم. حتی یه مدتی امید داشتم که ولم کنه، ولی نکرد، چون خودش عاشقم شده بود. فکر میکرد خیلی سرم میشه، چون چیزهایی که من میدونستم فرق داشت با چیزهایی که خودش میدونست…
خب، بله، خیلی با آرزوهام فاصله داشتم، اما لحظه به لحظه هم عاشقتر میشدم. بعد یهو دیگه هیچی برام مهم نبود. چه فایده داشت کارهای مهم بکنم وقتی میتونستم براش بگم چه کارهایی میخوام بکنم و با گفتنش بیشتر بهم خوش میگذشت؟ (کتاب گتسبی بزرگ – صفحه ۱۶۲)
با تشکر از توجه و همراهی شما عزیزان با مجله بامدادیها.