نام انگلیسی: The Master
نام فارسی: فیلم مرشد
محصول: ۲۰۱۲ – ایالات متحده
ژانر: درام
ردهی سنی: ۱۶+
امتیاز: ۴ از ۴
در آخرین گام از موج اول ورود به دنیای سینمایی قبل از ۲۰۲۰، آقای اندرسون به اثری خواهیم پرداخت که تعریف دیگر رهاییست. اندرسون در فیلم مرشد همهچیز را جز غرایز انسان، همچون حیوانی در دل حیات وحش، از کاراکتر «فردی کوئل» میگیرد.
او فیلم مرشد خود را در دنیای پس از جنگ جهانی دوم و تقریباً یک دهه پس از آن تصویر میکند و سعی دارد طی این سالها مخاطب را از زاویهدید فردی کوئل با جامعهی پس از جنگ و بهدنبال هدف، از طریق ورود به فرقهای با نام «هدف»، مواجه کند.
گزارهی آقای اندرسون همانند دیگر آثارش از همان ابتدا مشخص است. او در فیلم مرشد ۲۰ دقیقه زمان نیاز دارد تا کاراکتر فردی را برای مخاطب شخصیتپردازی کند؛ جوانی که در طول جنگ همهی آن چیزی را که در ذهن پرورانده بوده از دست داده است.
بهنوعی آقای اندرسون سعی ندارد جنگ را همچون غولی بیشاخودم وارد زندگی فردی کند و در عوض در شخصیتپردازی پازلی از این کاراکتر طی پردهی دوم فیلم مرشد نشان میدهد که فردی در مواجهه با امر جنسی مشکلات اساسی و پایهای دارد.
نگاه فردی به دنیا همچون حیوانیست که جنگل را گم کرده و اکنون وارد خیابانهای شهر شده است. به همان ۲۰ دقیقهی ابتدایی بازگردیم و حرفهی عکاسی او که چگونه مردمان را مینگرد.
فردی اما با وجود همهی این افسارگسیختگیهای جنسی و ذهنی، همچون سگی دستآموز تا جایی که میتواند به چیزهایی که در اختیارش قرار میدهند خیانت نمیکند.
پس از ۲۰ دقیقه، اولین مواجههی این مسافر سرگردان میان جامعهی شهری را با کاراکتر «لنکستر داد» میبینیم؛ شیادی که با شبهعلم و تشکیل یک فرقه عملاً فقط یک گام از فردی جلوتر است. به همین سبب است که در تقابل ابتدایی با فردی، لنکستر عنوان میکند که آنها قبلاً در جایی یکدیگر را دیدهاند.
در این تقابل ابتدایی توحش ذاتی فردی با قلادهی شیادی لنکستر کمی رام میشود و روایت مسیری جدید را در پی میگیرد؛ مسیری که در آن لنکستر نه مرشد، بلکه پدری نظمدهنده است که سعی دارد فردی را همچون کودکی سرکش طبق تعاریف خود پرورش دهد.
فردی نیز در این میان خود را کاملاً در اختیار مرد قرار میدهد و تا جایی که توان دارد همهی تتمهی وفاداریاش را نثار او میکند. رابطهی بین این دو تا جایی پیش میرود که شیاد بودن لنکستر عملاً از ذهن مخاطب و فردی جدا میشود.
رابطهی این دو را میتوان از فقدان پدری که هیچگاه در خاطرات پیدا و پنهان فردی وجود ندارد و فرزند ذکور لنکستر که در همهی قابها آنسوی مرزهای مکالمه و تصمیمگیریهاست، بهتر و بیشتر درک کرد. این دو ورای تعریف خانواده وارد رابطهای شدهاند که فقدان آن را در تعریف پایهای خانواده پیدا نکردهاند.
اما آقای اندرسون در بخش سوم روایت فیلم مرشد بار دیگر همچون فیلم عشق پریشان سفری مرموز و سوررئالیستی را آغاز میکند. به تندیس شنی دختر عریان در ابتدای فیلم بازگردیم که چگونه تبدیل به ساحلی برزخی میشود که گویی همهی ساکنان آن هیچگاه قرار نیست بازگردند.
آقای اندرسون از برانگیختگی جنسی فردی در آن صحنه وام میگیرد و پس از تلفن دقیقهی ۱۱۵ در سالن سینما با لنکستر، فردی را در خط زمانی بههمریختهای دوباره به ساحل ابتدایی بازمیگرداند؛ ساحلی که اینبار فردی نه با توحش، بلکه با ذهنی آکنده از فقدان و پختگیهای ابتدایی، تندیس شنی دختر عریان را در آغوش میگیرد.
آقای اندرسون در روایت خود تا جایی که میتواند مرز بین واقعیت و رؤیای برزخی فردی را کمرنگ میکند تا هم با رئالیسمی از جنس پذیرش یک کهنهسرباز در جامعهی آمریکایی مواجه شویم و هم سوررئالیسمی را در آغوش بگیریم که در آن فردی از نو پرورش مییابد.
بازی آقای اندرسون در فیلم مرشد با شدت نورهای طبیعی و تصنعی، آنقدر زیباست که گویی فیلم مرشد بدون دیالوگ هم میتواند مخاطب را به همان مقصد موردنظر خود برساند. بهطور مثال در دقیقهی ۶۰ با هایانگلی در آسانسور مواجه میشویم که لنکستر را در میان قرار داده و مابقی خانواده در اطراف او زیر یک منبع نور حلقه زدهاند.
در فیلم مرشد با اولین کارگردانی مواجه میشویم که در دههی ۲۰۱۰ از واکین فینیکس بازیای را میگیرد که بعدها دیگران در انتهای این دهه از آن نهایت بهره را بردند. بازی رامنشدنی فینیکس در فیلم مرشد همچون مومی در دستان مرشد روایت، اندرسون، قرار دارد.
اندرسون از تکتک انقباضها و جمعشدن ماهیچههای بدن فینیکس درام میسازد؛ خندههای او که بدنش را به داخل جمع میکند یا توحش یکبارهی او. فردی کوئل در «مرشد» شخصیتی جدای از کاراکتر بری در «عشق پریشان» نیست. تفاوت آنها در دنیاهاییست که میزیند.
بری حاصل آن همه اضطراب اجتماعی را در انتخابی منطقی پیش میبرد و برای رسیدن به نتیجه خود را در برابر درمان بیرحم تجربهی زیسته قرار میدهد. اما فردی حتی از آن اضطراب اجتماعی نیز خالیست و همچون کالبدی پوچ به درون جامعهای قدم میگذارد که ارزش افزودهای جز اختلاط همین پوچی با آموزههای ناقص ندارد. در نتیجه مرشدی باید در میان باشد تا کالبد او را در انتها از حضور همان مرشد هم مستقل کند.



