نام انگلیسی: A Way Station
نام فارسی: فیلم ایستگاه بینراهی
محصول: ۲۰۲۱ – کرهی جنوبی
ژانر: عاشقانه، درام
ردهی سنی: ۱۳+
امتیاز: ۱ از ۴
«جیآ» تازه فهمیده که سرطانی که یک سال با آن جنگیده بود، پس از دو سال دوباره بازگشته است؛ اینبار مهاجمتر و مرگبارتر از قبل. او فرصت اندکی برای زندگی دارد و به همین دلیل کارش را رها میکند و پس از هفت سال به خانه برمیگردد تا آخرین روزهای عمرش را در کنار مادر، دوستان قدیمی و حتی عشق دوران دبیرستانش بگذراند.
این نقطهی شروعی است که میتوانست بهراحتی بستری احساسی، انسانی و تأثیرگذار برای یک درام آرام کرهای باشد؛ اما «فیلم ایستگاه بینراهی» در روایت این ظرفیت بالقوه، راه مطمئنی طی نمیکند.
در نخستین تجربهی کارگردانی «کیم جانگ-مین»، او میکوشد با دو خط داستانی موازی، دو زیستجهان متفاوت را کنار هم بگذارد: دنیای دختری که با زمان اندکش میجنگد و دنیای مرد جوانی که بهواسطهی آلزایمر، زمان از او میگریزد.
این ایده روی کاغذ میتوانست به یک کنتراست درخشان تبدیل شود؛ مرگی که بهسرعت نزدیک میشود در یکسو، و حافظهای که آرامآرام محو میشود در سوی دیگر. اما فیلم ایستگاه بینراهی نه تنها به این «دو نشان» نمیرسد، بلکه تیرش حتی به سطح هدف هم نمیخورد و در نتیجه تنها یک اسکچ عاطفی ناتمام بر جای میماند.
مشکل اصلی فیلم دقیقاً همان نکتهای است که بسیاری از کارگردانان تازهکار با آن روبهرو هستند: ناتوانی در پرداخت و پرورش شخصیتها. «جانگ-مین» شخصیتهای اصلیاش را در موقعیتهای نسبتاً درست قرار میدهد، اما نمیتواند از این موقعیتها لحظات معنادار یا تحولات باورپذیر بیرون بکشد.
شخصیتهای فرعی نیز عملاً ابزارهایی هستند که هر زمان لازم باشد ظاهر میشوند و هر زمان لازم باشد، بیتوضیح حذف میگردند؛ بدون آنکه هویت یا نقش مشخصی در جهان اثر داشته باشند.
روایت فیلم ایستگاه بینراهی عملاً به دو نیم تقسیم شده است: نیمهی اول با تمرکز بر جیآ شروعی امیدوارکننده دارد. ما همراه او به خانه بازمیگردیم، رابطهاش با دوستان دوران مدرسه را دوباره میبینیم، تکلیف رابطهاش با دوستپسرش مشخص میشود و با خاطرهی عشق نوجوانیاش، سونگهیون، دوباره روبهرو میشویم.
لحظات دوستانهی او با جمع رفقایش در ابتدا گرم، بامزه و حتی جذاب است. این نیمهی نخست قابلیت آن را داشت که یک درام احساسی و آرام اما مؤثر بسازد.
اما درست از میانهی مسیر، فیلم شتاب گرفته و وارد بخش زندگی سونگهیون میشود؛ جایی که آشفتگی بصری و روایی به اوج میرسد. شخصیتهای فرعی یکییکی حذف میشوند: دوستان جیآ ناپدید میگردند، مادرش عملاً از تصویر بیرون میرود، و دوستپسرش بیدلیل از روایت فیلم ایستگاه بینراهی حذف میشود.
با برشهای سریع، صحنههای کوتاه و تغییر تمرکزهای ناگهانی، فیلم تلاش میکند بیماری آلزایمر سونگهیون را تصویر کند، اما نتیجه صرفاً آشفته و نامنسجم است، نه همدلانه یا تأثیرگذار.
بزرگترین ضربهی روایت فیلم ایستگاه بینراهی در جایی است که قرار بود نقطهی اوج عاطفی فیلم ایستگاه بینراهی باشد: بازگشت عشق قدیمی. فیلم چنان با عجله این دو شخصیت را کنار هم قرار میدهد که مخاطب هرگز فرصت لمس شدن دوبارهی عشق آنها را پیدا نمیکند.
عشق میان آنها نه شکل میگیرد و نه رشد میکند؛ تنها سایهای از خاطرهای قدیمی است که بدون پرداخت دوباره بر پرده قرار میگیرد و به همان سرعت نیز با مرگ جیآ پایان مییابد. مرگی که باید تلخ، تکاندهنده و عمیق باشد، اما بهدلیل ضعف در ساخت جهان شخصیتها و سرعت بیش از حد روایت فیلم ایستگاه بینراهی، بیشتر شبیه یک پایاننامهی ناتمام به نظر میرسد.
فیلم ایستگاه بینراهی در نیت خود اثری است دربارهی مرگ، حافظه، عشق ازدسترفته و لحظههای ناپایدار زندگی؛ اما در اجرا هرگز نمیتواند این مفاهیم را در قالب یک درام منسجم، غنی و تأثیرگذار فرو بریزد. فیلم به جای مکث و تأمل، عجله میکند؛ به جای پرداخت شخصیتها، آنها را در حد طرحی خام رها میکند؛ و به جای ساخت یک عشق دوباره، تنها خاطرهای از آن را نشان میدهد.



