نام انگلیسی: The Ghost Game
نام فارسی: فیلم روحبازی
محصول: ۲۰۲۵ – کرهی جنوبی
ژانر: دلهره
ردهی سنی: ۱۵+
امتیاز: ۱ از ۴
«سون دونگ-وان» در نخستین روایت سینمایی بلند خود به آن نقطهای از ژانر دلهره قدم گذاشته است که در آن، مخاطب طی پردهی سوم با روی دیگری از روایت روبهرو میشود.
در اینگونه داستانها ـ که شاید سرآمد قرن بیستویکمی آنها «داستان دو خواهر» باشد ـ مخاطب در پردهی سوم و در اوج هیجان با سکونی مواجه میشود و پس از آن با هیجانی بیشتر روی پنهان و حقیقی داستان را مرور میکند. آقای سون نیز تلاش دارد چنین روایتی را در اختیار مخاطب قرار دهد.
قرار است داستان، مخاطب را از طریق کاراکتر جا-یونگ به دالان تاریک سوگواری بکشاند؛ دالانی که در آن، جا-یونگ هر شب در کابوسِ خواهرِ ازدسترفتهاش دستوپا میزند. اما آقای سون در پردهی اول آنقدر به ایجاد هیجان مشغول است که اصل ابتدایی قصهی خود، یعنی شخصیتپردازی را فراموش میکند.
در نتیجه نه کاراکتر اصلی و سوگی که گرفتار آن است پرداخت میشود و نه فرصتی برای ورود به دنیای دیگر کاراکترهای درگیر و یافتن زمین مشترک آنها با کاراکتر اصلی فراهم میآید. همهچیز در پردهی اول با عجله و نقص فراوان وارد نقطهی عطف اول در پردهی دوم میشود.
در این روایت، قرار است با ترکیب دلهرهی ماورایی و یک اثر جنایی در ساختار کرهای مواجه شویم؛ چیزی میان انتقام انتزاعی و ورود به دروازههای ناپیدا. اما آقای سون در این پرده نیز درون قصهی خود گم میشود.
مخاطب با اصلِ پلات احساس نزدیکی و هیجان میکند، اما این هیجان در سکانسبهسکانس تبدیل به ناامیدی بزرگی میشود. آنچه در پردهی دوم رخ میدهد، تلاشهای بیهودهی کارگردان برای ایجاد ترس بیشتر از طریق صداگذاری، جلوههای ویژه و استفاده از تضاد نور و تاریکی است.
متأسفانه، حتی در خوشبینانهترین حالت نیز این ترس منتقل نمیشود. کارگردان میتوانست بهسادگی از طریق خلق تصویری انتزاعی از گذشته و اکنون در لوکیشن مرموزی که کاراکترها در آن حضور دارند، این ترس را چند برابر کند.
باید پذیرفت که این دلهره برای ترساندن مخاطب است و نه برای ورود انتزاعی به حالات درونی شخصیت در مواجهه با سوگ. آقای سون در روایت خود توانِ کافی برای پردازش سوگ و مواجهه با آن را ندارد؛ بنابراین از این مفهوم فقط برای پیشبرد روایت روی یک خط مستقیم بهره میبرد؛ خط مستقیمی که آن هم بهدلیل ناتوانی در فرم بصری و روایی به قهقرا میرود.
در کنار این فقر فرمی، انتخاب بسیار بد بازیگران نیز بر مشکلات میافزاید؛ بازیگرانی که حتی توان اجرای یک اکشنِ کلیشهای در کالبد کاراکترهای کلیشه را ندارند. بهنوعی، همهی بازیگران این فیلم دچار «سندروم واکنش پیش از رخداد» هستند. همین مسئله باعث میشود تمرکزی که کارگردان بر مقولهی ترس و تعلیق پیش از آن دارد، محو شود.
آقای سون برای گامهای بعدی خود نیازمند پرداخت قدرتمندتر در همهی جنبههای روایت است. او در این اثر حداقل نشان میدهد که توان ماندن در سینمای دلهره را دارد، اما باید بیش از اکنون تماشا کند. او نیاز دارد کلیشههای قدرتمند این ژانر را ببیند تا بتواند علاقهی خود را در دل دلهره بیابد و در همان مسیر پیش برود.



